-
عبوس شد (
قيافه گرفت ) و روی
برگرداند
-
كه آمد او را [آمد نزد او] كوری
-
و چه چيز آگاه ميكند تو را
، شايد كه او پاكيزگی می جويد
-
يا ذكر ميكند ، پس فايده ميدهد او را ذكر ( پند و اندرز )
-
اما كسی كه [احساس]
بی نيازی كرد
-
پس تو برای او می خواهی (
خواستاری ، مشتاقی ، در صدد او برمی آيی ، او را صدا
و دعوت ميكنی ، راغب هستی ، هوا خواهی ،
پذيرايی ميكنی )
-
و نيست برای تو
[مسئوليتی]
كه اگر پاكی نه جويد
-
و اما كسی كه آمد تو را [در حاليكه] می دويد (
عجله ميكرد )
-
و [در حاليكه] او می ترسيد
-
پس تو از او سرگرمی (
مشغله كاری و فكری
داری ، مشغولی ، وقت و فرصت نداری به او به پردازی ،
از سرت به در ميكنی )
-
چنين نيست ، بدرستی آن تذكری ( پند آموزی ) [است]
-
پس كسی كه خواست ذكرش كند
-
در صحفی (
مصحف هايی ، صحافی شدهايی ، كتابهايی
، نامه هايی ) گرامی شده ای (
ارجمندی ، بزرگواری ، عزيز و با منزلت شده ای )
[ميباشد]
-
بلند و بالا شده ای (
عالی مقامی ، بلند مرتبه شده ای ، بالا برده شده ای ) پاك شده ( منزه شده ، پاكيزه
شده )
-
به دست سفيری ( فرستاده
شده ای
، پيكی ، به ماموريت ارسال شده
ای )
-
گرامی (
ارجمند ) نيكويی (
خوبی ،
خيری ، نيكی )
-
كشته شود انسان ، چه
( چه اندازه )
ناسپاسی ( كفر و نا شكری )
كرد او را ( خداوند را )
-
از چه ( كدامين
) چيزی آفريد او را ( انسان را )
-
از نطفه ای آفريد او را ، پس تقدير
( اندازه ، مقدر ، وزن ، سنجش ) كرد او را
-
سپس راه ( مسير ، سير و حركت و پيشرفت
) را آسان گرفت (
سهل و ميسر كرد ) [به] او
-
سپس ميراند او را ، پس قبر
( دفن ، مدفون ) كند او را
-
سپس زمانی كه خواست ، باز (
بيرون ، خارج ، انتشار ، سرباز، نبش قبر
، پديدار ، زنده ) ميكند او را
-
چنين نيست ، هنوز بجا نياورده است
( مقتضی نكرده است ) آنچه را كه فرمان دادش [خداوند]
-
پس ميبايست نظاره كند انسان
به جانب طعامش
-
بدرستی ما سرازير كرديم آب را ، سرازيری (
رو به پايينی ، ريزشی )
-
سپس شكافتيم زمين را ، شكافتنی
-
پس رويانيديم ( سبز كرديم ) در آن
دانه ای ( بذر و تخم گياهی )
را
-
و انگوری (
تاكی ) و صيفی جاتی
-
و زيتونی و نخلی ( درخت خرمايی )
را
-
و باغ های حصار شده ، پر درخت
كت و
كلفتی ( انبوه و متراكمی ، پر پشتی )
را
-
و ميوه جاتی و سبزيجاتی (
علوفه ای
) را
-
بهره مندی (
متاعی ) برای شما و
برای چهار پايانتان ( دامهايتان
) [باشد]
-
پس هنگامی كه آيد صدای
هولناك ( موج
انفجار ، صدای بلند و گوش خراشی كه باعث كر شدن گوش شود )
-
روزی كه فرار ميكند مرد از
برادرش
-
و [از] مادرش و
[همچنين] پدرش
-
و همسرش ( همنشينش
) و پسرانش
-
برای (
تمام ) هر مردی از
ايشان [است] در چنين روزگاری شانی ( وضعيتی ، مقامی ، اهميتی ، منزلتی
، جايگاهی ) [كه] كفايت ميكند او را (
بسنده ميكند او را )
-
صورتهايی در چنين روزگاری ، متبسم شده ای (
مژده داده شده ای ) [است]
-
خنده رو شده ای ( به خنده آورده شده
ای ) ، مسرور شده ای (
خوشحال ، خوش خبر ، شادمان شده ای )
-
و صورتهايی در چنين روزگاری ،
برای آن غباری ( گرد و خاكی و چرك و چروك و كينه و زخمی )
[باشد]
-
تكليفش ( نصيبش )
ميشود ، رو سياهی ( دوده و سياهی و كبودی روی چهره ، پريشانی
، افسردگی )
-
ايشان ، ايشانند ناسپاسی كرده ( كفران كرده ) ، هرزگی كننده (
فسق و فجور كرده )