-
سوگند نميخورم به روز
قيامت ( روز قيام ، به پا خيزی ،
بلند شدن )
-
و سوگند نميخورم به نفس (
شخص ،
ماهيت خود موجود ) ملامت كننده ( نكوهشگر )
-
آيا حساب ميكند
انسان [كه] آيا هرگز جمع آوری (
بازيافت ) نميكنيم
استخوانهايش را
-
بله ، قادران (
توانايان هستيم ) برای اينكه درست كنيم
انگشتانش را (
سر انگشتانش ، بند آخر انگشتانش را
)
-
بلكه ميخواهد انسان برای اينكه
هرزگی كند ( فسق و فجور كند ) پيش رويش
را (
آينده اش ، بقيه عمرش ، آتيه اش ) را
-
ميپرسد كی باشد روز قيامت
-
پس زمانی [است
كه] برق زند (
فلاش زند ) ديده ( نگاه ، چشم ، بينايی
)
-
و خسوف كند ماه (
تاريك شود ماه )
-
و جمع كرده شود ( منقبض
شود ، به هم پيوسته شود ، به هم پيوند شود ) خورشيد و ماه
-
ميگويد انسان در چنين روزگاری ،
كجاست محل فرار ( يا زمان گريز )
-
هرگز ، نيست پناه گاه ( سوراخ
و سنبه ، لانه خزيدن موش و مار و ... )
-
به جانب سرورت در چنين روزگاری ،
استقرار يافته ( مستقر
شده ، استوار شده و قرار گرفته شده ، قرارگاه ، يا
محل امن و با امنيت و ايمنی ، پايگاه ) [است]
-
آگاه ( باخبر
)
می شود انسان در
چنين روزگاری به آنچه كه پيش فرستاده (
جلو انداخته ) و پس فرستاده (
عقب انداخته ) [است]
-
بلكه انسان برای نفسش (
خودش ) بينايی (
ناظری ، بيننده ای ، واقفی
)
[است]
-
ولو ( اگر چه
) فروريزد ( سلب مسئوليت
كند ، به دوش
ديگری افكند ، از خود فروريزد ) عذرهايش (
بهانه هايش ) را
-
به حركت درنياور ( نجنبان
) به
[وسيله] آن زبانت را
، برای اينكه تعجيل ( شتاب ) كنی
به آن
-
بدرستی برای ماست (
وظيفه ماست ) جمع آوری (
گردآوری ، فراهم كردن ، فرآوری
) آن و قرائت آن
-
پس آنگاه [كه]
قرائت كرديم آن را ، پس تبعيت كن [از] قرائت شده آن
( سروده شده آن ، مجموعه شده قرائت آن )
-
سپس بدرستی بر ماست بيان (
نطق ،
توضيح و تشريح ، بازگويی ، تعريف ، گفتار
) آن
-
چنين نيست ، بلكه دوست ميداريد
اكنون ( زمان حال ، زندگی دنيا ، سيلی نقد ، لذت و امكانات امروز ،
عجله برای رسيدن به خواسته های مد نظر خود ، منفعت فوری
) را
-
و واگذار (
رها ) می كنيد آخرت را
-
صورتهايی در چنين روزگاری ، تر
و تازه ای ( شاد و خرمی ، بشاشی )
[باشد]
-
به سوی سرورش ، ناظری ( اميدواری )
[است]
-
و صورتهايی در چنين
روزگاری ،
غمگينی ( اندوهگينی ، نااميد و افسرده ای
)
[باشد]
-
گمان ميكند (
ميپندارد ، حدس ميزند ) كه عمل كرده شود به آن ، بلايی (
سختی و مصيبتی ، رويداد ناخوش آيندی
) را
-
هرگز ، آنگاه كه رسيد گلو
( حلقوم ) را [آخرين
باز دم]
-
و گفته شود ، كيست عالی مقامی (
يا
جادوگری )
-
و يقين كند [كه]
بدرستی آن [است] جدايی (
وداع از زندگی ، دوری )
-
و درهم پيچيده شود
ساق به ساق
-
به جانب سرورت در
چنين روزگاری ، سوق داده شده [است]
-
پس نه
تصديق كرد (
صدقه داد ) و نه نماز گزارد (
خداوند را درود فرستاد )
-
و ليكن تكذيب كرد و سرپيچی
نمود ( روی برتابيد ،
پشت كرد )
-
سپس رفت به سوی اهلش (
خانواده و اطرافيان و كس و كارش )
[در حاليكه] شادمانی می كرد (
خرامان خرامان راه می رفت
)
-
سزاوار [باشد] برای تو ، پس شايسته [باشد]
-
بازهم ، سزاوار برای تو ، پس شايسته [باشد]
-
آيا حساب ميكند انسان ، كه ترك كرده
ميشود بی جهتی ( بی فايده ای ، بيهوده ای ، بدون دليل و جهتی
)
-
آيا نبوده است نطفه ای از منی (
ريزنده ای ،
جاری شده ای ) [كه] ريخته ميشود ( ميريزد ،
جاری ميشود )
-
سپس بود علقی (
لخته خونی ،
خونی ، چيز معلقی ، آويزانی ، همان نطفه انسان در رحم مادر كه رشد كرده و در آن خون
پديدار شده و از رحم مادر آويزان و معلقی است ) پس آفريد ، سپس
درست كرد ( متناسب كرد ، سامان داد )
-
پس قرار داد از آن دو زوج ، مذكر و
مونث را
-
آيا نيست آن (
خداوند ) به قادری (
توانايی ، قدرتمندی ) برای اينكه زنده
كند
مردگان را