-
اي گليم (
جامه خواب ، پتو ) به خود پيچيده (
پيچيده شده و پنهان شده در گليم )
-
بلند شو ( بيدار شو ) ، سپس هشدار ده (
بترسان )
-
و سرورت را ، پس بزرگ دار (
به بزرگي بشمار و ياد كن ، به بزرگي نام
كن
)
-
و لباست را ، پس تميز دار (
پاك و تميز کن )
-
و ناپاكي (
پليدي ، چركي
، كثيفي ، كثافت ) را ، پس دوري كن
-
و منت نگذار ، [كه
در صورت منت گذاشتن]
زياده روي ميكني ( زياده ميخواهي ، از حد ميگذري
)
-
و براي سرورت ، پس صبر كن
( صبور باش ، شكيبا شو ، پايداري و استقامت
كن )
-
پس زماني كه دميده شود (
نواخته شود ) در ناقور ( شيپور ، صور ، آلت صوتي از شاخ حيوانات ، ناقارا يك
نوع طبل و تنبك آذري است )
-
پس آن روزگاري ، روزي دشواري
( در اسارت و قيد و بندي ) [است]
-
براي كافران غير آساني [باشد]
-
واگذار مرا ( رهايم كن ) و كسي
را كه آفريدم به تنهايي
-
و قرار دادم برايش دارايي پهناوري (
گسترده شدهاي ، توسعه يافتهاي
)
را
-
و پسران حاضراني (
رويت شوندگاني ) را
-
و آماده كردم (
تمهيد كردم ، پروراندم ) برايش ، فراهمي ( تمهيدي ،
گستردني ، از پيش آماده شدني ، تداركي ) را
-
سپس طمع دارد كه زياد كنم
-
چنين نيست ، بدرستي اوست براي آياتمان ،
ستيزه جويي ( مخالفي ، لج بازي ، عنادي
، دشمني ، ناسازگاري )
-
به زودي مكلفش ميكنم (
نصيبش ميكنيم ) سختي (
دشواري ، رنج ) را (
از
سربالايي بالا رفتن ، از شيب تند بالا رفتن ، نفس نفس زدن را
)
-
بدرستي او فكر كرد و ارزيابي كرد (
سنجيد ، برآورد
كرد ، كارشناسي كرد )
-
پس به قتل برسد چگونه وزن كرد (
تجزيه و تحليل كرد )
-
سپس به قتل برسد چگونه سنجيد
-
سپس نظاره كرد (
نگريست )
-
سپس عبوس شد (
قيافه گرفت ، رو ترشي كرد ) و رنگ
گرفت ( چهرهاش دگرگون شد ، چهره درهم كشيد )
-
سپس پشت كرد و خود بزرگي
كرد
( خودخواهي ، كبر ، نخوت و جاه طلبي
كرد )
-
پس گفت كه اين [نيست]
مگر جادويي
[كه] تاثير ميگذارد (
بر احساسات غلبه ميكند ، چشم بندي ميكند ، احساسات را تحريك ميكند ،
اثر ميكند ، پي در پي مي آيد )
-
كه اين [نيست]
مگر گفتار بشر ( موجود دو پا )
-
به زودي مي كشانم او را (
در مي آورمش ، وارد ميكنمش ) [به] سقر
-
و چه چيز آگاه (
معلوم و مشخص ، دانا ، با خبر ) كرد تو
را ، كه چيست سقر (
جحيم )
-
نه باقي ميگذارد (
ساكن نگهميدارد ) و نه رها (
ول ) ميكند
-
تيره كنندهاي ( برنزه
و گندم گون
كنندهاي ، سوزاننده و داغ كنندهاي ، سياه و كبود كنندهاي
) براي پوست
[است]
-
براي آن [جهنم است] نه ده
( نوزده 19 ) [تن ، نفر ، مامور و
مَلَك
...]
-
و قرار نداديم اصحاب ( صاحبان ، ماموران ،
گروه و حزب ) آتش را مگر
ملائکهاي و قرار نداديم تعدادشان را مگر فتنهاي (
مايه امتحان و
آزمايشي ، بلا و مصيبتي ) براي كساني كه كفر
ورزيدند ، [همچنين] براي اينكه
يقين بياورند كساني كه داده شدند كتاب (
تورات و انجيل ) را و بيافزايد كساني را كه ايمان آوردند اعتقادي (
ايماني ، دلگرمي ، امنيت خاطري
، آسودگي و امنيتي ، باوري ) را ، و
مردد ( مشكوك ، دو دل ) نشود كساني كه عطا شدند كتاب (
تورات و انجيل
) را و [همچنين] مومنان ، و [نيز] براي اينكه
بگويد كساني كه در قلبهايشان مرضي [است]
و [همچنين] كافران ! [كه] چه چيز قصد كرد خداوند به اين
مثالي ( گفتار و حديث ) ؟ آنچنان گمراه ميكند خداوند كسي را كه ميخواهد و هدايت ميكند
كسي را كه بخواهد و نمي داند (
نمي شناسد
) لشکرهاي سرورت را مگر او ( خودش
) و نيست آن ، مگر ذكري براي بشر (
جماعت ، مردم ، موجود و موجودات دو پا )
-
چنين نيست ، سوگند ماه را
-
و [همچنين]
شب ، هنگامي كه پشت كند
-
و [همچنين]
صبح ، هنگامي كه روشن
شود ( عزيمت و عازم شود ،
راهي شود )
-
بدرستي آن ، حتما يكي از بزرگان
( كبيران ، با عظمتها ) [است]
-
بيم دهندهاي براي بشر (
جماعت
، مردم ، موجود و موجودات دو پا )
-
براي كسي كه خواست از شماها
كه
مقدم شود ( جلو زند ، اول شود ، صدرنشين
شود ) يا تاخير كند (
عقب بماند ،
آخر شود ، بازپس بماند )
-
( هر )
تمام نفسي ( شخصي ، وجود خود
موجودي و خود شخصي ) به آنچه كه كسب كرد ، رهني [است] (
بازداشت و
گرو و درگيري است )
-
مگر گروه (
معاشرين ، اهل ، پيروان
، ياران ، دوستان ) راست ( با يمن ، خوش
وقت و خوش شگون ، نيك عاقبت ، سمت و طرف و دست راست )
-
در باغهايي (
بهشتهايي ) ، سوال ميكنند
-
از [احوال] مجرمان
-
چه چيز شما را درآورد ( درنورديد
) در سقر
-
گويند ، نبودهايم از صلات گويان (
نماز خوانندگان ، به خداوند درود فرستندگان )
-
و نبودهايم [كه]
بخورانيم مسكين
را ( فقير ، درمانده و نيازمند را )
-
و ما فرو ميرفتيم با فرو
روندگان
-
و ما تكذيب ميكرديم به روز دين
( روز
قيامت )
-
تا اينكه آمد ( داده شد
) ما را يقين ( اطمينان
قطعي و واقعيتي كه در هنگام مرگ هم حاصل ميشود ، علم و
دانستن بدون شك و شبهه )
-
پس نفع نميكند
ايشان را ، شفاعت ( ميانجي گري ، پا در مياني ،
پشتيباني ) شفاعت
كنندگان
-
پس چيست برايشان [چه
شده ايشان را كه]
از تذكر اعراض كنندگان [هستند]
-
گويا بدرستي ايشانند همانند خراني (
الاغي )
رميده شدهاي ( فراري داده شدهاي
)
-
فرار كرده از شير وحشي (
شكارچي درنده سنگدلي )
-
بلكه ميخواهد هر (
تمام ) مردي از ايشان كه آورده شود (
داده شود ) مصحفي (
كتاب صحافي شدهاي ، نامهاي
) انتشار يافتهاي (
سر بازي ،
بازگو شدهاي ، روشن و آشكار و بر ملا شدهاي ) را
-
چنين نيست بلكه نميترسند آخرت را
-
بدينگونه نيست ، بدرستي آن تذكريست
-
پس كسي كه خواست ، ذكرش كند
-
و ذكر ( ياد
) نميكنند مگر اينكه بخواهد خداوند ، اوست سزاوار (
لايق ، داراي
اهليت ، داراي صلاحيت ) ترس و سزاوار هراس (
پرهيزگاري ، تقوي ) و والي (
سزاوار، لايق ، داراي اهليت ) گذشت
( آمرزش ، بخشش )