Home   |  تماس با ما و ارسال مطالب |  پروژه‌ها  | نرم‌افزارهاي مورد نياز |

home

 

24-12-2023

 

 

مصونیت جانی خاندان ابراهیم و آل عمران - خونریزی و خونخواری اولاد آدم

 

ابتدا باید بدانیم که مصونیت دیپلماتیک، قضایی و ... چیست؟

مصونیت دیپلماتیک، گونه‌ای از مصونیت قانونی است که دو کشور در قبال یکدیگر متعهد می‌شوند که دیپلمات‌ها و مقامات ارشد دولتی یکدیگر را تحت تعقیب قانونی، قرار ندهند؛ اما همچنان امکان اخراج آنان وجود دارد. مصونیت دیپلماتیک همچنین شامل کارمندان سازمان ملل متحد و زیر مجموعه‌های آن سازمان که در مأموریت‌های کاری باشند نیز می‌شود. این مصونیت به‌عنوان یک قانون بین‌المللی مبتنی بر قرارداد وین درباره روابط سیاسی برقرار شده، اما پیش از آن نیز سابقه‌ای طولانی داشته است.

 صونیت قضایی یکی از انواع مصونیت قانونی و سبب‌های معافیت از مجازات است که بر اساس آن تمامی گفته‌ها و نوشته‌های افراد در مراجع قضایی که برای اثبات حقانیت یا دفاع از خود یا دیگری یا تلاش برای کشف حقیقت، ارائه می‌شوند، مصون از تعقیب و مجازات است. پس اگر این رفتارها جرم محسوب شوند، قابل رسیدگی و کیفر نیستند. برای مثال اگر شخصی عمل مجرمانه‌ای را در دادگاه مرتکب شود؛ مثلاً دیگری را به ارتکاب جرم متهم کند یا مطالبی اظهار کند که توهین‌آمیز باشد به این عنوان نمی‌توان وی را مورد تعقیب قرارداد. مشروط به اینکه این افعال در ارتباط با موضوع دادگاه و ماهیت دعوا، و بدون تعمد برای انجام جرم باشد. مبنای وضع این مصونیت تسهیل کار دادرسی و فراهم‌کردن امکان حصول واقع و تکمیل علم برای دادرس است که برای فراهمایی آن بایستی آزادی و امنیت حاضران در دادگاه در ارائه نظرات و مشاهدات خود تضمین شود. این مصونیت شامل تمامی اصحاب دعوا، کارشناسان و شاهدان می‌شود و برخی حقوق‌دانان معتقدند بایستی وکلای دادگستری را نیز مشمول این مصونیت دانست. واژه مصونیت قضایی گاه در اشاره به انواع دیگر مصونیت مانند مصونیت از تعرض قضات که بر اساس آن قضات تا زمان سلب مصونیت توسط دادگاه انتظامی قضات از تعقیب کیفری معاف‌اند یا تمامی انواع مصونیت قانونی نیز استفاده می‌شود.

تعداد این مصونیت‌های قانونی و غیرقانونی در جوامع بشری خیلی  زیاد است. ولی آنچه مدنظر ماست، مصونیت جانی خاندان ابراهیم و آل عمران است.

 

به‌درستی خداوند برگزيد (برتری داد) آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را برای عالميان  ۳۳

نسلی (زادورود و فرزندان و زاده شدگانی) [كه] بعض آن از بعضی [هستند] و خداوند شنوايی دانايی [است] آيه ۳۴ سوره آل عمران

 

یکی از بندها و مفاد توافق و پیمان‌نامه دوجانبه مابین ابلیس و الله این است که ابلیس می‌تواند اموال و دارایی، ارث‌ومیراث، همسران، بستگان درجه یک و ...  فامیل و حتی پدر و مادر و اولاد ناصالح و ... افراد منتخب خاندان را تملک و از آن خود کند. ولی مجاز نیست که به جان این افراد منتخب و برگزیده خاندان تعرض و آنها را شکنجه یا به قتل برساند. مگر به خواست و اراده و اجازه خداوند. یعنی ابلیس حق قتل، ضرب و شتم، شکنجه و ... منتخبین الله را از خود سلب و ساقط گرده است. البته اگر در آینده به عهد و پیمان خود وفادار بماند. یعنی گوسفندان گمراه و بندگان شیطان یاغی، طبق شبیه یا سناریوی الله سعی و تلاش خود را خواهند کرد، ولی در نهایت نتیجه‌بخش نخواهد بود. نتیجه و روند ماجرا آن است که خدا بخواهد و کارگردانی و نورپردازی می‌کند و ابلیس حق جر زدن و اعتراض ندارد. چون سهم خودش را گرفته است و کاملاً به عدالت رفتار شده است و صدالبته خداوند می‌تواند برای منتخبین خود از خاندان بدل، شبیه و یا ماکت جایگزین کند. تا دشمنانش را مغرور و خودخواه و گمراه کند. یعنی خداوند می‌تواند برای آن گوسفندان چموش، اختلال بینایی یا خطای احساسی و استدراکی ایجاد کند (اختلال عصبی، توهم). یعنی چیزهایی را احساس کنند که اصلاً وجود خارجی هم ندارد و صرفاً زاییده ذهن آنهاست. ابلیس گمراه و احمق نیز خیلی سریع پذیرفته است. چون تعداد این افراد گمراه در نظرش خیلی بیشتر از تعداد منتخبین انگشت‌شمار خاندان بوده است و در نتیجه این انتخاب و تصمیم پرقدرت‌تر و پرنفوذتر به نظرش می‌رسیده است. حتی مقدار ثروت و دارایی و امکانات خودش و آن گوسفندان گمراه. ابلیس نادان رمز موفقیت خود را در افزایش تعداد نفرات و لشکریان و مقدار امکانات، ثروت و دارایی‌اش می‌داند. ولی نمی‌داند و اصلاً نمی‌تواند بفهمد که برد و پیروزی در نهایت از آن بندگان صالح الله است. هرچند که تعداد، امکانات، دارایی و قدرتشان خیلی‌خیلی کم و ناچیز به نظر برسد. یا حتی اینکه فرزند منتخب خاندان تک‌وتنها و بسیار آسیب‌پذیر به نظر برسد.

یک نمونه بارز آن اینکه نمرود تصمیم گرفت که ابراهیم حبیب‌الله را مصادره اموال کند و خودش را در آتش بسوزاند ولی موفق نشد. یا اینکه لوط رسول‌الله از دست قومش شبانه فراری و نجات داده شد و اینکه تصمیم به قتل محمد رسول‌الله گرفتند ولی موفق نشدند. چه در رختخواب و چه در داخل غار و صدالبته خود فرعون که چندین بار تصمیم به قتل موسی و هارون گرفت ولی موفق نشد.

 

اما داستان یا حکایت مصلوب شدن مسیح ابن مریم عبدالله چیست؟

راهبان و خاخام‌های یهود و سران قوم بنی‌اسرائیل، از بعضی نادان‌ها شنیده بودند که مسیح فرزند خداست و دیده بودند که مسیح قاطعانه برخورد کرده و آن را به‌شدت تکذیب می‌کند و گویندگان این کلام را اولاً به‌آرامی نصیحت و ثانیاً در صورت تکرار، آنها را مؤاخذه، سپس مشرک خوانده و از خود می‌راند. آنها به خیال خودشان نقطه‌ضعف عیسی را یافته بودند. ازاین‌رو خاخام‌های مکار، گروهی را استخدام کردند که در میان بنی‌اسرائیل و رومیان جار زنند که عیسی فرزند یهوه است و ادعای خدایی دارد و می‌خواهد پادشاه یهود شود و رومیان را منقرض کند و شکست دهد و همانند موسی و هارون ما را از اسارت و بندگی روم نجات دهد و ... تا بتوانند فتوای قتل او را صادر کنند که البته موفق هم شدند و این موضوع مهم که خودشان حق اجرای حکم را نداشتند. یعنی همچنین اجازه‌ای را نداشتند و نمی‌توانستند بدون اطلاع و اجازه رومیان خودسرانه اعدامی انجام دهند و سعی داشتند که با نشر این شایعات دروغ، رومیان را وادار به تأیید و تحریک و مجبور به اجرای حکم کنند. چون مسیح از مریم باکره به دنیا آمده بود و به اذن الله معجزات فراوانی داشت، من‌جمله زنده کردن مردگان، جان دادن به گل و سفال و شفا دادن بیماران لاعلاج و باخبر شدن از اسرار مردم و در نهایت اینکه این اتهامات واقعاً به او می‌چسبیده است و باورکردنی هم بوده‌اند و از طرفی مسیح در نهایت به این نتیجه قطعی رسیده بود که بنی‌اسرائیل گوسفند صفت، هدایت و اصلاح شدنی نیست و تصمیم به جهاد و کشتار یهود متخاصم گرفته بود و این تصمیم او به گوش سران قبایل اسرائیل نیز رسیده بود و یکی دیگر از دلایل صدور حکم اعدام او که بعداً اضافه شد، محاربه و فساد فی‌الارض بر علیه ملت جهود و اعلام جنگ مسلحانه بر علیه امپراتوری روم به‌قصد براندازی بود.

فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ 52

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ 53 آل عمران

آنها حکم کتبی خود را به فرماندار محلی رومی اعلام کردند و طبق قانون و توافق و پیمان‌نامه دوجانبه مابین بنی‌اسرائیل و رومیان، فرماندار رومی مجبور به اجرای حکم بود. ولی خداوند به عیسی گفته بود که بعد از اعلام جهادت جریان از چه قرار است و برای دستگیری تو در راه هستند. ولی مسیح نجار بود و خودش چیزی مثل تنه درخت تنومندی بود. چون مادرش مریم در هنگام زایمان به تنه درخت بسیار قوی و تنومندی تکیه زده بود و هرچند که با ضربات نحیف کف دستش بر تنه درخت، در فصل زمستان خرمای تازه به رویش می‌ریخت. او قبل از زایمان از این درخت خرما بسیار خورده بود. همچنین از میوه‌جات و غذاهایی که ملائکه از بهشت برای او می‌آوردند. آدم و حوا اگر از درخت زقوم میل کردند ولی مریم و مسیح از میوه‌جات و غذای پاک بهشت می‌خوردند. مریم و مسیح همانند درخت‌های پاک و سرسبز و تنومند بهشتی بودند. آن درخت تنومند نخل خاندان ابراهیم و آل عمران یعنی خود مسیح بود و محصولش خرما، خیر و فایده‌ای بود که نصیب خود مادرش مریم شد و آبی که از زیرش روان شده همان رسالت مسیح یعنی مایه هدایت و برکت خداوند بر اولاد آدم بود که با آن آب پاک توبه کرده و گناهانشان را بشورند و از آن آب بیاشامند همانند آب چشمه زمزم و البته که مسیح می‌دانست هم خدا و هم جبرئیل پشتیبان او هستند و از توافقات ابلیس و الله نیز باخبر بود. یعنی می‌دانست که در مقابل شیاطین مصونیت دارد. او قصد داشت که از این امتیازات به نفع خود و دین خدا استفاده کرده و بر علیه کفار و مشرکان وارد نبرد و جهاد شود و کاملاً هم می‌دانست که قبل از بروز هر نوع درگیری فیزیکی، تمامی آنها قبل از اقدام خودش، به فرمان خدا و به دست روح‌القدس تارومار می‌شوند و مسیح صرفاً نظاره‌گر این دعوای مسخره و مضحک خواهد بود. یعنی او سعی داشت که به‌نوعی جبرئیل را با بنی‌اسرائیل درگیر کند. درست در فاصله یک‌صد متری، روح‌الله قبض روح شد و به‌سوی خدا بالا رفت . ولی شدیدالقوی رسول‌الله خودش جایگزین کالبد مسیح شد و سلاح (خنجر و شمشیر) را رها کرد و به مکان دوری پرتاب کرد. از اینجا به بعد ژوکر تایم روح‌الامین رسول‌الله و مریم علیهاالسلام شروع می‌شود.

 

 

ژوکر تایم روح‌الامین رسول‌الله و مریم علیهاالسلام

وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ 54

إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ 55

فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ 56

وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ  57 آل عمران

جبرئیل رسول‌الله این موضوع را به مریم علیهاالسلام نیز اطلاع داده بود که مسیح از این حوادث ناگوار روزگار خود فوق‌العاده عصبانی و بسیار خشمگین شده است و به دنبال درگیری فیزیکی و انتقام رفته است. دست به سلاح شده و به هیچ رقم نمی‌توان آن را کنترل و آرام کرد. حتی آرام‌کردن او از عهده من هم برنمی‌آید چون به این نتیجه کلی رسیده است که دیگر نبوتش هیچ سود و فایده‌ای ندارد و به‌نوعی به دنبال مرگ و شهادت رفته است. او را لو داده‌اند و دشمنانش نیز آماده درگیری هستند و مسلح به‌طرف آن حرکت می‌کنند. آنها جا و مکانی نیز برای درگیری مشخص کرده و بعد از تهدید همدیگر، به یکدیگر خط و نشان هم کشیده‌اند. به شما چیزی نگفته تا مبادا ناراحت شوید. آنها برای مسیح رجزخوانی هم کرده‌اند. با کلی توهین و تهمت و افترا و ... نگران هیچ‌چیز نباش اوضاع به فرمان خدا در کنترل و اختیار کامل من است. در نهایت سربازان رومی و راهنماهای یهودی او را سریع شناسایی و دستگیر کردند. در ابتدا می‌بایست این حکم قطعی و تأیید می‌شد. یعنی تصمیم نهایی و بدون بازگشت گرفته می‌شد. محاکمه اول جبرئیل رسول‌الله در کالبد عیسی در دادگاه ویژه روحانیت خاخام‌ها بود. آنجا تعداد اندکی قاضی راهب بودند که هدف و سعی‌شان این بود که از مسیح تعهد کتبی بگیرند مبنی بر اینکه از نبوت و رسالت (هدایت) خودش منصرف و از کارهای کرده‌اش توبه کند. یکی دیگر از اتهامات سنگین او جادوگری و سحر بود. یعنی آن ملعون‌ها معجزات او را به‌نوعی سحر و جادو دانسته و معرفی می‌کردند و خلاصه مطلب این بود که مسیح جادوگر و خود ابلیس یا فرزند ابلیس است و انجیل و معجزات او نوعی سحر و فریب برای بنی‌اسرائیل هستند. یعنی در صورت توبه یا انصراف مسیح در عوضش آنها او را بخشیده، سپس رها و آزاد یا اینکه تبعید و یا حتی تا روز مرگ زندانی و در بند شود. ولی جبرئیل کوتاه نیامد و تسلیم هم نشد. تمام اسرار و رموز پنهان و مخفی آنها را یکی به یکی در جمعشان افشا و هویدا کرد. گویی آب جوشان جحیم را بر سر آنها می‌ریزد. زبانش همچون تیغ برنده آنها را می‌شکافت. از دوران کودکی تا به آن روز مرتکب چه خطاها و گناهان و جنایاتی شده‌اند. چه اموال نامشروعی را بالا کشیده و خورده‌اند و چه اعمال غیرشرعی و غیراخلاقی انجام داده‌اند و ... که این دادگاه و یا مشاجره در پشت درهای بسته بسیار طولانی هم شد. ولی دادگاه بسیار پر سروصدایی بود که ساختمان دادگاه به آن اصوات می‌لرزید. علت بر اینکه روح‌القدس در مقام قاضی و خاخام‌ها در جایگاه متهم قرار گرفته بودند و با صدای بلند و دادوفریاد اتهامات وارده را انکار و تکذیب می‌کردند. بسیاری از آنها از هوش‌رفته و از دادگاه به هوای آزاد منتقل می‌شدند تابه‌حال خود باز گردند و با خود می‌گفتند که این چه آتش شری بود که با دست خودمان به پا کردیم و در همان آتش در حال سوختن هستیم. در نهایت تمامی قضات با قاطعیت تمام به این نتیجه واحد و بدون شک و تردید رسیدند که این مخلوق باید اعدام و نابود شود. وگرنه در آینده، خود ما به دست او و بنی‌اسرائیل اعدام خواهیم شد. و از همه مهم‌تر اینکه مسیح به پیروانش وعده داده بود "روزی که قبل از قیامت بازخواهم گشت تمام مساجد، کلیساها، دیر و کنیسه، معابد و حتی خانه خدا کعبه ساخته شده به دست جدم ابراهیم را به فرمان خداوند تخریب کرده و سنگ روی سنگ باقی نخواهم گذاشت" و این تهدید بسیار جدی و بزرگی برای سران بنی‌اسرائیل بود. چون تمام قدرت، ثروت و نفوذ آنها از اماکن مذهبی و دینی بود.

ما قبلاً از مسیح این حرف‌ها و رفتارهای تند و خشن را نشنیده و ندیده بودیم. مسیح خیلی عوض شده و این همان عیسی سابقی نیست که ما آن را می‌شناختیم و می‌پنداشتیم. خوب شد که زود دست بکار شدیم وگرنه کار از کار گذشته بود و غافل‌گیر می‌شدیم. نوابغ ما عقلشان خوب کار می‌کرده و تمامی سیاست‌های ما در قبال مسیح درست بوده است. این دگرگون شده است الان دیگر غیرقابل‌کنترل و مهار شدن است. اگر او زنده بماند دودمان بنی‌اسرائیل به باد می‌رود. اگر مردم این مطالب را بدانند و بشنوند، زنده‌زنده ما را در آتش می‌سوزانند که با آنها چه کرده‌ایم. این یک فاجعه بزرگ برای بنی‌اسرائیل است. باعث فروپاشی تمدن اسرائیل می‌شود. آنها اصلاً هویت خود را عوض کرده یا عرب می‌شوند یا رومی. درست مثل لکه ننگی خواهد بود بر پیشانی خودشان و فرزندانشان. ما می‌پنداشتیم که فرزندان که هستیم؟ الان او به ما می‌گوید و توضیح می‌دهد که فرزندان چه کسی هستیم؟ گویا خود ما فرزندان ابلیس و ... هستیم و اصلاً هیچ خبری هم نداشتیم! الان برای ما ثابت و مشخص و معلوم شد که چرا این‌گونه هستیم! دلیلش را کاملاً درک و فهم کردیم! اگر این سر و راز افشا شود دنیا ما را نابود و معدوم می‌کند. چیزی بدتر از بلا و عذاب آسمانی است. هرآنچه قرار بود در قیامت بشنویم امروز شنیدیم. حکم اعدام او را قطعی و ممهور و به فرماندار رومی تحویل دادند و توصیه اکید کردند که او حق سخن‌گفتن با هیچ کسی را ندارد. حتی با مادرش مریم چون اصلاً خود او نمی‌داند که چه چیزی زاییده است و به او هم چیزی نگویید. چون ما می‌دانیم که خود مریم هم اطلاع و شناخت درستی از او یعنی فرزندش ندارد. تا روز اعدام ممنوع‌الملاقات است. اینکه چرا دادگاه روحانیت یهود برای مسیح حکم اعدام داده بود برای خود فرماندار رومی جای سؤال بود. چون او هیچ احساس خطری از عیسی و پیروانش نداشت. رسول‌الله و حواریون موجوداتی آرام و مهربان و دوست‌داشتنی به نظر او می‌رسیدند. چون آزار و اذیت او به کودکی هم نرسیده بود و هیچ شکایتی بر علیه او نشده بود. موجودی کاملاً آرام و بی‌آزار بود و برای هیچ‌کس زیان و ضرری نداشت. همه مردم او را بسیار دوست داشتند حتی خود رومی‌ها. بسیاری از رومیان را او شفا داده و معالجه هم کرده بود. او هم تصمیم گرفته بود که با تنظیم تعهد و یا قرارداد و پیمان‌نامه و ... حکم اعدام او را به‌نوعی ملغی و بلااثر و تبدیل به‌غیر کند که جبرئیل به او گفت که هیچ راه برگشتی از رسالت و نبوت یا هدایت نیست و اسرار و رموز خود فرماندار را به او گفت و هزار و یک مطلب بدتر و غیرقابل‌تحمل دیگر که چه ساخت‌وپاخت (تبانی) با خاخام‌ها دارد و چه خیانت‌هایی که به امپراتوری روم کرده است و فرماندار هم به این نتیجه قطعی و مسلم رسید که حق با راهبان جهود است. این موجود و مخلوق اگر زنده بماند و نفس بکشد برای خودش و کل امپراتوری و ملت روم خطرناک است. کل گذشته و آینده ما و این ملت و تمدن را می‌داند و به خود امپراتور روم نیز خط و نشان کشیده و پیغام و خبر و تهدید می‌رساند. خیلی سریع تصمیم گرفتند که او باید زنده‌زنده در آتش سوزانده شده و خاکسترش به باد داده شود. چون جنازه آن هم می‌تواند خطرناک و بدیمن و نحس باشد.

این‌چنین اطلاعات و توانایی در خدایان ما یا در خود شخص ابلیس یافت نمی‌شود. این موجود خدایان ما را در آسمان پاره‌پاره می‌کند چه برسد به خود ما که در روی زمین هستیم. او همه چیز را در آینه به من نشان داد. از قبل تولد و دوران کودکی تا حال و آینده خودم و ملتم را و خیلی چیزهای دیگری را دیدم. در مکانی امن و دوری از دیدگان همه او را به درخت بستند و اطراف او هیزم و نفت و قیر ریختند. ولی هرچه کردند آتش روشن نشد. باد همه آن هیزم‌ها را با خود برد. گویی با خود طبیعت طرف حساب هستند. مثل اینکه گایا در مقابل آنها ایستاده است و تا مدت‌ها می‌گفتند که گایا زن نیست بلکه او یک مرد بود و توسط ما مصلوب شد. به فکر خدای دیگری باشید چون گایا مرد. در نهایت دیوانه و مجنون شدند و پیکی به راهبان جهود ارسال کردند و آنها را فراخواندند. آنها پیشنهاد دادند که این مخلوق خود ابلیس یا فرزند ابلیس است و او باید شکنجه و بعداً به صلیب کشیده شود. تنها راه غلبه بر ابلیس همین است و بس کار دیگری از ما ساخته نیست و این کار را کردند. در جلوی دیدگان مریم و همه او را شکنجه و آزار بسیار زیادی کردند. ولی با اینکه غرق در خون و زخم و دچار شکستگی استخوان شده بود، خم به ابرو نمی‌آورد و زیر لبش می‌خندید و آنها را تمسخر می‌کرد. چون او شدیدالقوی بود، سیستم اعصاب احساس درد نداشت، بدون نیاز به آب و غذا بود. او به‌تنهایی با طایفه‌ای چندین و چندمیلیاردی از جنیان عصیانگر طرف حساب می‌شود و جمع‌آوری آنها در کار و تخصص اوست. اولاد آدم انتر درختی هستند برای او. او صرفاً کالبد مسیح را تصرف و تملک کرده بود و فقط داخل جلد او رفته بود. به مریم علیهاالسلام توصیه اکید شده بود که اصلاً نباید بخندد وگرنه موضوع لو رفته و کل مسئله آشکار می‌شود. آنها به حد کافی به اصل موضوع مشکوک شده‌اند. اگر نتوانستی جلوی خنده‌های خود را بگیری باید زیر روسری و چادرت خندیده و قهقهه بزنی. تا همه فکر کنند که در حال گریه و شیون و زاری هستی. در زمان خنده باید به سروصورت خود بزنی تا بر آنها ثابت شود که او خود مسیح است. مریم علیهاالسلام به این صحنه‌ها آن‌قدر خندیده بود که روده‌هایش پیچ‌خورده بود و تا چند روز نمی‌توانست رفع حاجت کند. اصطلاحاً روده پیچ شده بود.

جبرئیل شخصاً خود او را مداوا نمود تا از این درد دل، دل‌پیچه و مشکل گوارشی و ... راحت و آسوده شود. به‌هرحال جبرئیل در کالبد مسیح مصلوب شد تا رومیان مطمئن شوند که او مرده است و جنازه‌اش را تحویل مریم دادند و طبق توصیه الله، مریم هم گفت که او را درون حفره‌ای غار مانند قرار دهند و سنگی بزرگ مقابل آن قرار دهند و به خانه‌هایشان بروند. فردا عده‌ای کنجکاو شده و به مقبره خاکی او آمدند و دیدند که سنگ کنار زده شده است و هیچ خبری از کالبد عیسی نیست. فقط  کفنش مانده است. جبرئیل رسول‌الله به فرمان الله کالبد مسیح را تبدیل به خاک کرد و به‌سوی مکانی برد که قبلاً از آنجا خاک‌برداری کرده بود. این خاک را خداوند برای خلقت آدم از جبرئیل خواسته بود. جبرئیل مقداری از خاک زمین را برای او برده بود تا تبدیل به گل شده و در آن دمیده شده و آدم ملعون آفریده شود. یعنی خداوند همان خاکی را که به آدم داده بود از کالبد مسیح پس گرفت. درست است که تورات و انجیل توسط ابلیس تحریف شده است ولی ما می‌توانیم تحریف‌های او را سر جای اولش برگردانیم. ولی بهتر از آنها به نام قرآن در دستان ماست. نیازی به اتلاف وقت و زمان نداریم. از خاک به خاک بود و یا از خاک به خاک شد یعنی اعراب و اسرائیل خاک‌برسر شدند. این است حکایت مسیح ولی متأسفانه نصرانی‌ها حاضر به پذیرش آن نیستند. گفته الله در قرآن را باور ندارند و اصرار دارند که مسیح مصلوب شده است. در آینده هم اگر مسیح ظهور فرماید حرف خود او را قبول نخواهند کرد. اگر دست آنها باشد او را دستگیر و به بنی‌اسرائیل تحویل می‌دهند تا او را مثل گوسفند قربانی کنند تا بلکه خداوند گناهان آنها را ببخشد. ولی از این خبرها نیست، اگر تسلیم خدا و مطالب خود مسیح نشوند نام آنها در لیست سیاه گاگ و مگاگ قرار می‌گیرد. یعنی ردیف پنجم به آنها اختصاص خواهد یافت. نصرانی‌ها خودشان به‌گونه‌ای دشمن نادان و جاهل و ناخواسته و غیرعمدی مسیح هستند. هرسال یکبار او را مصلوب می‌کنند. اگر بنی‌اسرائیل فکر می‌کنند که عیسی را مصلوب کرده است، جامعه نصرانیت تا به امروز ۲۰۲۱ بار او را مصلوب کرده‌اند و سایر مذاهب هم مشکلات مشابهی دارند. در حقیقت الله واحد علاقه شدیدی به خاک و گل و مجسمه‌سازی دارد. همچنین دمیدن روح در آن و خلق دابه یا حیوان، حال چه انس و چه جن باشد یعنی انسان یا جان. جبرئیل هم متخصص خاک‌برداری و حمل‌ونقل آن و همچنین حفاری و کفن‌ودفن و یا حتی نبش قبر و بیرون آوردن اموات و ... است. مسیح هم که ناکام از دنیا رفته است. یعنی حسرت یک نبرد بزرگ و خونین به دل دارد که همگی اینها در رستاخیز مسیح در قدس تجلی پیدا می‌کنند.

۲۳ وقتی سربازان عیسی را مصلوب کردند، لباسهای او را بین خود به چهار قسمت تقسیم نمودند؛ ولی وقتی به ردای او رسیدند، دیدند که یکپارچه بافته شده و درز ندارد.  ۲۴ پس به یکدیگر گفتند: «حیف است این را پاره کنیم. بنابراین قرعه می‌اندازیم تا ببینیم به که می‌رسد.» و این مطابق پیشگویی کتاب آسمانی بود که می‌فرماید: «لباسهایم را میان خود تقسیم کردند و بر ردای من قرعه انداختند.» پس سربازان نیز چنین کردند. فصل 9 قصص یوحنا

یکی از واجبات حج برای مردان، احرام است که دوتکه می‌باشد و نباید سوزن‌دوزی یا همان دوخت و درز داشته باشد. یعنی نمی‌توان برای لباس احرام الگو برش داد و با سوزن یا ماشین دوخت. به این دلیل، ساده و دوتکه است. در گذشته برای تهیه جوراب از پارچه و برش و سوزن‌دوزی استفاده می‌کرده‌اند که به‌نوعی خیاطی بوده است. ولی امروزه ماشین‌های گردباف بدون نیاز به برش و خیاطی، با سرعت بالا از همان نخ ساده، جوراب‌های پر طرح و نگار تولید می‌کنند. آنچه مشخص است اینکه در ۲۰۰۰ سال پیش، ماشین گردباف وجود نداشته است؛ ولی ردایی بدون سوزن‌دوزی و چاک و درز از تن مسیح درآورده شده است. این خود ثابت می‌کند که کسی ندانسته به‌جای مسیح و آن‌هم به خطا مصلوب نشده است و این جامع فقط می‌توانسته است در تن مسیح و ملائکه بوده باشد و لاغیر. چون لباس اهل بهشت هم این‌گونه و بدون درز و دوخت است؛ یعنی یکپارچه بافته شده و خیاطی نشده است. همان‌طور که برای مریم و عیسی از میوه و غذای بهشتی آورده و سرو می‌شده است، البسه و پوشاک آنها نیز سفارشی و ارسال می‌شده است. ما با قاطعیت کامل اعلام می‌کنیم که بنی‌اسرائیل نادان روح‌القدس را در کالبد مسیح مصلوب نموده‌است و این کار آنها تاوان بسیار سنگینی خواهد داشت؛ چون دست‌به‌سر شده و سرکار گذاشته شده‌اند. تشخیص مسیح از روح‌القدس برای ما به‌سادگی خوردن یک لیوان آب است. دو لیوان آب خنک به آنها تعارف می‌کنیم، آنکه نوشید مسیح است و آنکه امتناع کرد روح‌القدس است. هرچند که هر دوی آنها ردای یکپارچه بافته شده و بدون درز و چاک به تن داشته باشند.

۲۲ سربازان عیسی را به محلی بردند به نام جُلجُتا یعنی «جمجمه سر».  ۲۳ ایشان به او شرابی مخلوط با سبزیجات تلخ (خشخاش) دادند تا بنوشد و درد را احساس نکند، اما او نپذیرفت.  ۲۴ آنگاه او را بر صلیب میخکوب کردند و بر سر تقسیم لباس‌های او قرعه انداختند.  فصل 15 قصص مرقس

۳۵ سپس از شاگردان پرسید: «هنگامی که شما را فرستادم تا پیام انجیل را به مردم اعلام کنید، و پول و کوله‌بار و لباس اضافی با خود برنداشته بودید، آیا به چیزی محتاج شدید؟» جواب دادند: «خیر.» ۳۶ فرمود: «اما اکنون اگر کوله‌بار و پول دارید، بردارید؛ و اگر شمشیر ندارید، بهتر است لباس خود را بفروشید و شمشیری بخرید! ۳۷ چون زمان انجام این پیشگویی درباره من رسیده است که می‌گوید: همچون یک گناهکار، محکوم خواهد شد. بلی، هر چه درباره من پیشگویی شده است، عملی خواهد شد.» ۳۸ گفتند: «استاد، دو شمشیر داریم.» اما عیسی فرمود: «بس است!» ۳۹ فصل ۲۲ قصص لوقا

۴۶ برخیزید و برویم. نگاه کنید، این هم شاگرد خائن من! ۴۷ سخن عیسی هنوز به پایان نرسیده بود که یهودا، از راه رسید. همراه او عده‌ای با شمشیر و چوب و چماق نیز آمده بودند. آنان از سوی سران قوم یهود فرستاده شده بودند. ۴۸ شاگرد خائن به همراهان خود گفته بود: «هر که را ببوسم، همان است؛ او را بگیرید.» ۴۹ پس یهودا مستقیم به‌سوی عیسی رفت و گفت: «سلام استاد!» و صورت استاد خود را بوسید. ۵۰ عیسی گفت: «دوست من، کار خود را زودتر انجام بده!» پس آن عده جلو رفتند و عیسی را گرفتند. ۵۱ در این لحظه یکی از همراهان عیسی شمشیر خود را کشید و با یک ضربه، گوش غلام کاهن اعظم را برید. ۵۲ عیسی به او فرمود: شمشیرت را غلاف کن. هر که شمشیر بکشد، با شمشیر نیز کشته خواهد شد. ۵۳ فصل ۲۶ قصص متی

ای كسانی كه ايمان آورديد باشيد ياوران خداوند ، همچنان كه گفت عيسی پسر مريم برای حواريون [كه] كيست يارانم به سوی خداوند ، گفت حواريون ماييم ياوران خداوند ، پس ايمان آورد طايفه ای از پسران اسرائيل و كفران كرد طايفه ای ، پس تاييد كرديم كسانی را كه ايمان آوردند برای دشمن ايشان ، پس صبح كردند پيروز شدگان ( متحد و چيره شدگان ) 14 صف

مسیح عیسی ابن مریم با قوم بنی‌اسرائیل اعلام جنگ نموده است؛ ولی بعد از قبض روح، روح‌القدس خودش را در کالبد مسیح تسلیم و بنی‌اسرائیل را سرکار گذاشته تا خباثت و شیطنت خودشان را ثابت کنند.

 

به باور ما انسان‌ها به سه گروه کلی تقسیم می‌شوند:

۱- زنا زادگانی که به دنبال آزار و اذیت و شکنجه و قتل منتخبین خاندان هستند. یعنی ریختن خون خاندان.

۲- حرام‌زادگانی که از این خون ریخته شده تغذیه می‌کنند حتی از کالبد منتخبین خاندان. خودشان را در ظاهر طرف‌دار، جانب‌دار، پیرو و دنباله‌رو خاندان معرفی می‌کنند. ولی به‌نوعی لاشه خوار بوده و یا اینکه زندگی انگلی دارند.

۳- حلال‌زادگانی که دوست ندارند خونی از منتخبین خاندان ریخته شود چه برسد به اینکه بخواهند از آن تغذیه و یا سوءاستفاده کنند. آنها یا بی‌طرف هستند و یا با جدیت تمام راه رشد و تعالی را می‌پیمایند تا به پروردگار خود برسند.

به حواریون مسیح پیغام رسانده شد که مسیح دوباره برای انتقام و رستاخیز در قدس بازمی‌گردد و باید تعلیمات او را با جدیت تمام ادامه دهید. ولی آنها گوسفند کم‌عقلی بودند و صدالبته از نژاد پست و فرومایه بنی‌اسرائیل و با راهبان یهود و خاخام‌های جهود دست‌به‌یکی کردند برای جعل و تحریف اناجیل تا اولاً دلایل مصلوب شدن مسیح را توجیه شرعی کنند و ثانیاً به همه دلداری داده و تلقین کنند که اتفاق اسفناک و خاصی نیفتاده است. بلکه هرچه بوده خیر است و به سود و منفعت و فایده همه است. ولی دنیا پس از این واقعه در بهت فرورفت و بنی‌اسرائیل و حتی خود پیروان مسیح روانی شدند و تا به امروز دست از کشتار و قتل‌عام یکدیگر برنداشته‌اند و نمونه بارز آن اصحاب اخدود یا هولوکاست بود که در آینده هم تکرار خواهد شد.

خداوند به بشریت خیلی رحم کرد که مریم فرزندش را در مغولستان نزایید که اگر مسیح در مغولستان به دنیا می‌آمد، الان کل دنیا در اختیار مغولان بود و تنها یک نژاد روی آن به زندگی و حیات خود ادامه می‌داد و سایر نژادها منقرض و نابود می‌شدند. ولی در آینده این اتفاق روی خواهد داد و یأجوج‌ومأجوج به همراه مسیح خروج می‌کنند و کل دنیا زیر سم اسبانشان شخم زده می‌شود. چون آنها خود ملائکه هستند، ولی در قالب و ظاهر مغولان یعنی اقوام منتخب و محبوب الله از آسمان نازل می‌شوند، یعنی همان‌هایی که از پذیرش فرمان سجده به آدم  در دلشان اندک مقدار کینه‌ای دارند. تعریف دقیق یوم الانتقام و یا رستاخیز مسیح، خالی‌کردن عقده و کینه ملائکه، انبیا (خاندان)، پیشوایان و صالحان انس و جن و ... می‌باشد و هیچ کسی در روز قیامت کبری حق ندارد در پیشگاه الله دادوفریاد و قشقرق راه بی اندازد. بلکه باید خیلی ساکت و آرام در مقابل و پیشگاه او قرار بگیرند و این ممکن نخواهد بود مگر با واقعه و روی داد رستاخیز مسیح در قدس.

شما فرض کنید که در کتاب انجیل، خاندان نبوت به درخت پاک و نخلی تنومند مثال زده شده است که محصول آن یعنی خرما، خیر و برکتی است از طرف خداوند برای انسان‌ها و همچنین آب پاکی که زیر آن جاری شده است و برای آشامیدن و شستشو و پاک‌کردن چرک و گناهان و پلیدی‌ها و ... است. ازاین‌رو انبیا همواره خودشان و دیگران را در این آب غسل می‌دادند. ولی بعداً ابلیس و راهبان این رسم را تغییر داده و به‌جای آن نان و شراب به خورد نصرانی‌ها دادند که ادعا دارند نان جسم مسیح است و شراب خون عیسی است. ما باید بدانیم که در آینده خیلی نزدیک بار سنگینی بر دوش عیسی ابن مریم قرار داده شده است و هرچند که الله و ملائکه و انبیا و ... به ما هیچ نیازی ندارند ولی ما به این اتحادیه و ائتلاف بزرگ آنها نیاز داریم. چون از ابلیس و لشکریانش بسیار بیشتر و خیلی‌خیلی قوی تر هستند. آنها در مقابل این اتحادیه در حد صفر در مقابل بی‌نهایت هستند. از سنگینی این بار در حد توان خودمان می‌بایست بکاهیم و اول‌ازهمه باید از خودمان شروع کنیم. چون بار سنگینی از گناهان ناشی از جهل را به دوش خود داریم. در رستاخیز مسیح در قدس و حتی خود حرم (کعبه) و ... از خون‌ریزان خاندان خون‌گرفته شده و به خورد خون‌خواران خاندان داده می‌شود. تا بدانند که معنی درست خونریزی و خونخواری چیست. همه نیز شاهد این واقعه و رسوایی خواهند بود.

بعد از فوت و رحلت محمد رسول‌الله، نه علی و نه فرزندان علی در هیچ  نبرد عربی یا هیچ یک از نبردهای عربی حاضر به جنگ یا جنگیدن نشدند. چون خلافت محمد از آن عموی بزرگوارشان مسیح رسول‌الله بود و تمامی جنگ‌ها و نبردهای عربی باطل بود. یعنی بر سر موضوع، مقام و جایگاهی می‌جنگیده‌اند یا رقابت داشتند که اصلاً به آنها هیچ ربطی نداشت و اگر علی و فرزندان فرزانه علی در این جنگ‌ها شرکت کرده و کشته می‌شدند، زیان‌کار از دنیا می‌رفتند. اگر درگیری و پیکاری بوده است صرفاً از جان و مال خود دفاع نموده‌اند. ولی اولاد محمد خیلی زیاد و خیلی خوب می‌دانستند که موضوع چیست و مرتکب هیچ خطا و اشتباهی هم نشدند. تمامی اتهامات بر علیه آنها دروغ و باطل است. چون خلافت محمد از آن عیسی است و لاغیر. به‌غیراز عیسی کسی جانشین و خلیفه محمد شود، یا خود ابلیس است و یا مالکیت شش‌دانگش از آن ابلیس شده است. چون عیسی منتخب این خاندان بزرگ برای خلافت محمد است و نه هیچ‌کس دیگری. هرگز فریب شیاطین را نخورید. برای اینکه محمد خودش خلیفه و جانشین عیسی شده بود.

محمد رسول‌الله خودشان بارهاوبارها هشدار دادند که بعد از فوت من، اعراب دچار فتنه و امتحان بزرگی می‌شوند. چون باور ندارند که من پیامبر خداوند هستم و به دیده جادوگر و یا شاعر به من نگریسته می‌شود و آنها باور ندارند که کتاب قرآن کلام خداوند است و علم و دانش خداوند در آن قرار گرفته است و به آن به دیده سحر نگریسته می‌شود. آگاه باشید ولایت از آن خداست و خلافت من از آن مسیح عیسی ابن مریم است. مبادا شیطان شما را فریب داده و دچار فتنه و مصیبت شوید. خداوند هم در آینده اقوام دیگری را جایگزین شما می‌کند تا در راه الله جهاد و مبارزه کنند و آنها را بیشتر از شما دوست دارد. شما ثابت کردید که به درد سعی و تلاش در راه خدا و مسلمانی نمی‌خورید. چون همگی این مطالب در کتاب قرآن مکتوب است و هیچ نیازی به تذکر محمد نداشت. چون حرف کلی خدا با اعراب این بود. اعراب دچار افسردگی و ناراحتی شدید بعد از زایمان شدند و هزار و یک حدیث و کتاب دروغ برای او ساختند. قصه‌های متوهم دجال، سفیانی، خروج یمانی، قتل نفس زکیه و ... در کل سخنان گزافه و یاوه به نفع اعراب و ... است که در کتاب خدا هم نیست. درحالی‌که محمد به آنها گفت که سد ذی القرنین ترک برداشته، همان‌طور که ماه (قمر) ترک برداشت و دیریازود یأجوج‌ومأجوج به سراغ تک‌به‌تک شما می‌آید و از دست آنها هیچ گریز و راه فراری ندارید. از داخل خانه‌هایتان شما را به بیرون بکشند. او گفت که شما کتاب قرآن را رها و پشت سر خود خواهید انداخت و به دنبال دنیاپرستی و تجمیع ثروت و اموال و کسب قدرت و نفوذ می‌روید که این‌چنین هم شد. در همان قرن اول بعد از رحلتشان همگی محقق شدند. امروزه اعراب و اسرائیل اصلاً هیچ حرفی برای گفتن ندارند. پیش‌بینی‌های قرآن و رسول‌الله یک‌به‌یک و پشت‌سرهم در حال محقق شدن هستند. چون هم الله و هم رسولش آنها را نیک شناخته بودند. امروزه هم اعراب و هم اسرائیل در کابوسی زندگی می‌کنند که به دست خودشان ساخته‌وپرداخته‌اند. نه امیدی به امروزشان دارند و نه آینده روشنی پیشروی خود می‌بینند. می‌دانید چرا؟ چون انبیا و پیشوایان آنها را لعن و نفرین کردند و نفرین آنها توسط خداوند مستجاب شد. چون مستحق نفرین خاندان ابراهیم و آل عمران بودند. سرنوشت بسیار شوم و هولناکی در انتظار آنهاست و هیچ راه فراری نیز ندارند. فقط می‌دانند که تا زمان باقیمانده است، باید از زندگی دنیوی خود بهره‌مند شوند. چون هیچ تضمینی در مورد آینده و آخرت خوش آنها اصلاً وجود ندارد. امروزه هم واقعاً کار از کار گذشته است. تنها کاری که می‌توانند انجام دهند، انتظار و روزشماری برای زمان مرگ و یا شاید قیامت آن‌هم با وجود یک عدم قطعیت خیلی‌خیلی بزرگ است. یعنی شاید ممکن است که قیامت و بهشت و جهنم به‌صورت روحانی و چیزی در مایه متاورس امروزی باشد. یعنی یک واقعیت مجازی منحصربه‌فرد. باید چرخی در مکتب ما بزنند و بعداً خودشان و فرزندانشان را در آسایشگاه و تیمارستان روانی بستری کنند یا شاید خودکشی خیلی بهتر و آبرومند باشد و این است سرنوشت اقوامی که پنداشتند انبیا جادوگر هستند و کتاب‌هایشان چیزی نبود جز سحری مؤثر و کارساز (مشکل‌گشا). مشکل حاد دیگر حکایت چوپان دروغگو است. اولاد آدم در مبحث و مقوله دین آن‌قدر دروغ و ریا و نفاق دیده و شنیده‌اند که شاید هرگز مطالب درست و صحیح الله را باور و قبول هم نکنند. به باور آنها هرکسی سخن حق بگوید به‌نوعی دروغگو و یا دجال خواهد بود و البته با اهداف شیطانی به نفع خود و یا گروهی خاص. چون فریب‌کاران با سخنان در ظاهر آراسته و نیک به میدان می‌آیند و شاید اعراب و اسرائیل برای خود منجی جعلی هم درست کرده و ارائه کنند و کل مسئله را یکبار برای همیشه لوث و بی‌اثر کنند.

  • و گذرانديم ( مقرر و سرنوشت كرديم ، مقتضی كرديم ) به جانب پسران اسرائيل در كتاب [تورات يا تقديرات خداوند]  كه حتما فساد ميكنيد در زمين دو مرتبه و حتما بزرگی ( برتری ) ميجوييد ، تكبری ( زياده خواهی ، خودخواهی ) بزرگی را

  • پس آنگاه كه آيد وعده اولی آن دو ، برمی انگيزيم برای شما بندگانی را از جانب مان دارندگان دلاوری ( نيروی ) شديدی ، پس جستجو كنند ميان شهرها را و باشد وعده ای انجام شدنی ( حتمی )

  • سپس رد كنيم ( باز گردانيم ) برای شما هجوم ( تاخت و تاز و حمله را ) برای ايشان و كمك كنيم ( توسعه دهيم ) شما را به اموالی و پسران و قرار دهيم شما را بيشتر نفراتی ( گروهی ، جمعيتی )

  • اگر نيكی كرديد ، نيكی كرديد برای خودتان و اگر بدی كرديد پس برای آن ( همانند آن ) [است كه بر خود بدی كرديد] ، پس آنگاه كه آيد وعده ديگری ( آخری ) برای اينكه ( تا اينكه ) مايوس كنند صورتهايتان را و برای اينكه ( تا اينكه ) داخل شوند مسجد [قدس] را همچنان كه داخل شدند آن را اولين باری و برای اينكه ( تا اينكه ) نابود كنند آنچه را كه خود بزرگی كرديد ( برتری جستيد ، بلند كرديد ) ويران كردنی را 7 اسرا

 

فقط و فقط اعراب و اسرائیل گوسفند معاب و سبک سر که ژنوم پستی دارند به خودشان جرات می دهند که جایگاه و مقام الهی و یا نبوت را به دزدند و از آن خود کنند. چون به خود خدا و روز مجازات و قیامت اصلا و ابدا باوری ندارند. که اگر داشتند همچنین غلطی نمی کردند. آنها با خود فکر می کنند که دین خدا بازیچه است که انبیا برای خود راه انداختند و اینک خود آنها باید این بازی و سرگرمی را دنبال کنند. چون ثمره آن برای آنها اسم و رسم ، شهرت ، قدرت و ثروت به همراه دارد. اولاد صالح و باشعور خاندان ابراهیم و آل عمران اصلا جرات ندارد بر جایگاه انبیا و منتخبین خاندان جهت رسالت جلوس کنند، چه برسد به ربایش و سرقت مقام و جایگاه بلند مرتبه الهی. چون بازی کردن با آتش جهنم است. آنهم به صورت ابدی تا آسمانها و زمین باقی است. اینگونه افراد یک نوع دیوانه روانی و روانپریش هستند که جسم و روحشان را به خود شخص ابلیس فروخته اند و در قبال آن چند روز قدرت و ثروت دنیا را خریداری کرده اند که ماندنی هم نیست . خیلی سریع از آنها گرفته شده و در کنار فرعون و خود ابلیس وارد آتش جهنم میشوند. مشکل کلی آنها همان مشکل ابلیس است که به زنده شدن و عذاب الهی باور و ایمان و اعتقادی ندارد.

در آینده نزدیک خداوند به ملائکه وحی می کند که کدام یک از شما حاضر و داوطلب است که برای کشتار و سلاخی اولاد آدم به روی سیاره زمین یا طاغوت نازل شود. ملائکه به دو گروه کلی تقسیم میشوند. گروه اول به خدا می گویند که روز اول خلقت آدم ما از تو پرسیدیم که چرا این انترهای درختی را می آفرینی که یا خونریز هستند و یا خونخوار و اینکه ما خودمان تو را به یکتایی می پرستیدیم . گفتی چیزی می دانی که ما نمی دانیم، خوب این هم شد نتیجه نهایی آن نادانسته ما و آن دانسته تو. اگر حکم و دستور است ، حتما نازل می شویم ولی اگر اختیاری است، لابد باز هم خودت چیزی می دانی که ما نمی دانیم و اصلا به ما مربوط نمیشود که چه نمی دانیم و جای هیچ کنجکاوی و سوالی هم برای ما مطلقا ندارد. خودت هر آنچکه صلاح است انجام بده. همانطور که این گاو و گوسفندان را بیافریدی، خودت هم جمع و جورشان کن و برشان گردان به محشر. امورات اولاد آدم اصلا و ابدا به ما هیچ ربطی ندارد. ما به این امورات تو هرگز دخالت نمی کنیم و ما هیچ علاقه ای نه به خلقت آنها داشتیم و نه به کشتار و جمع آوری آنها. اینها اصلا حرف زدن و رفتار خود را بلد نیستند حتی طرز فکر و اندیشه خود را نمی دانند. نمی دانند که چه هستند و از کجا آمده اند و به کجا خواهند رفت و سرنوشت شان چیست؟ نمی دانند آیا پدرشان آدم است و یا اینکه اولاد لوسی هستند. نه خدایشان را می شناسند و نه پیامبرشان و نه کتابشان را. در نظر ما کلا موجوداتی گنگ و نامفهومی هستند. آنها از ما هیچ نمی دانند و ما هم هیچ علاقه ای جهت گذراندن کلاس انسان شناسی و علوم اجتماعی نداریم. موضوع در کل به خودت مربوط میشود. ما را قاطی اینجور مسائل ناخوش آیند نکن. ما به خاک ، گل بازی ، مجسمه سازی ، حفاری ، نبش قبر ، قبر کنی ، کفن و دفن ، گوشت و استخوان بازی و اینجور چیزها علاقه نداریم.  اما گروه دوم با کمال میل و اشتیاق در کنار جبرئیل هستند. علت بر اینکه سخنان یاوه ، چرند و پرند ، چرت و پرت ، فلسفه بافی ، شعر گویی ، گفتار کفر آمیز و شرک آلود ، و حتی دشنام و ناسزا و... بسیار شنیده اند و حتی گردن کلفتی ، قلدری و زورگویی ، سحر و جادوگری ، عصیان ، ظلم ، ستم گری ، مال حرام خوری ، آزار و اذیت ، شکنجه ، خونریزی و خونخواری و ... بسیار دیده اند . و به الله خود می گویند کار آنها را به ما بسپار و آنها را به ما واگذار کن ، استخوان هایشان را همانند حبه قند خرد کرده و تحویلت می دهیم . فقط یک فرمان کافی است. بشین و نگاه کن که چه بلایی بر سر خودشان و اولادشان در آوریم. سرشان را زیر سم اسب له و لورده کنیم و صالحان انس و جن داوطلب را به ما بسپار تا با ما همراه شوند. چون ما آنها را بسیار دوست می داریم. این گروه از ملائکه و صالحان داوطلب در قدس و حجاز جایگزین اولاد آدم شوند و رستاخیز مسیح را تحقق بخشند تا بعد از آن چه شود در تقدیر الله است.

 

شبیه‌خوانی چیست؟


شبیه‌خوانی نمایش بعض مصائب اهل‌بیت علیهم‌السلام است. شبیه‌خوانی غالباً به نمایشی منظوم که بعض مصائب اهل‌بیت، به‌ویژه امام حسین علیهم‌السلام را به تصویر می‏کشد، اطلاق می‏گردد.

 

از امام سجاد یا زین‌العابدین بارها در مورد واقعه کربلا سؤال پرسیدند و ایشان در جواب صرفاً گفتند که شبیه (تئاتر، فیلم) بود همین و بس. اعراب نادان چنین پنداشتند که همه‌ساله این واقعه را می‌بایست به تصویر کشند یا شبیه‌سازی کنند. یعنی منظور ایشان فرمان به شبیه‌سازی عاشورا است. ولی واقعیت این است که شب عاشورا اطرافیان حسین ابن علی می‌دانستند که پایان راه مسافرت یا هجرت آنهاست و آخرین شب زندگی آنها در پیش است. ولی ایشان با خونسردی تمام گفتند:

ای كسانی كه ايمان آورديد باشيد ياوران خداوند، همچنان كه گفت عيسی پسر مريم برای حواريون [كه] كيست يارانم به‌سوی خداوند، گفت حواريون ماييم ياوران خداوند، پس ايمان آورد طایفه‌ای از پسران اسرائيل و كفران كرد طایفه‌ای، پس تأیید كرديم كسانی را كه ايمان آوردند برای دشمن ايشان، پس صبح كردند پيروز شدگان (متحد و چيره شدگان) ۱۴ صف

و اینکه فردا صبح زود ما پیروز میدان هستیم. هرکسی می‌خواهد برود من مانع او نمی‌شوم، راه باز جاده دراز. بعد از نماز صبح عاشورا همگی آنهایی که قرار بود در آن روز کشته شوند، قبض روح و ملائکه جایگزین کالبد آنها شدند و برای عبیدالله بن زیاد بن ابیه مشهور به ابن مرجانه یا ابن زیاد تئاتر بازی کردند. همان‌طور که برای بنی‌اسرائیل بارهاوبارها بازی کردند. سربریده یحیی، خواسته معشوقه پادشاه یهود هم تئاتر (شبیه) بود. خاک‌برسر اعراب و اسرائیل. مگر خدا و ملائکه می‌گذارند که نسبت به جان خاندان ابراهیم و عمران تعرضی صورت بگیرد خودشان سریع‌تر وارد عمل می‌شوند تا شیاطین را به خود مغرور کنند.

وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا ﴿۱۵۶﴾

وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا ﴿۱۵۷﴾

بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿۱۵۸﴾

وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا ﴿۱۵۹﴾ نسا

 

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ﴿۶۷﴾ مائده

اعراب هم قصد کشتن و مصلوب کردن محمد را داشته‌اند؛ ولی موفق نشدند.

 

 و نفرستاديم از پيش تو مگر مردانی را [كه] وحی ميكرديم به سويشان از اهل قريه ها ، آيا پس سير ( مسافرت ) نمی كنند در زمين ، پس بنگرند [كه] چگونه بود عاقبت كسانی كه از قبل ايشان بودند و حتما سرای آخرت بهتريست برای كسانی كه تقوی كردند ، آيا پس انديشه نميكنيد

تا زمانی كه مايوس شدند رسولان و گمان كردند [كه] بدرستی ايشان دروغ گفته شدند ( تكذيب شده اند ) ، آمد ايشان را ياری ( پيروزی ) ما ، پس نجات داديم كسی را كه ميخواستيم و رد نشود عذاب ( كيفر ) ما از قوم مجرمان

حتما بوده است در داستان ايشان عبرتی برای دارندگان خردها ( انديشمندان ) ، نباشد داستانی افترا بسته شده و ليكن تصديق آن كه پيش روی اوست ( تورات و انجيل ) و تشريح هر ( تمام ) چيزی و هدايتی و رحمتی برای قومی كه ايمان می آورند  111 یوسف

 

محمدرضا طباطبايي  1401/3/17

http://www.ki2100.com