Home   |  تماس با ما و ارسال مطالب |  پروژه‌ها  | نرم‌افزارهاي مورد نياز |

home

 

07-10-2024

 

 

نبرد اسکندر مقدونی (نهنگ خشمگین یا پرنده مهاجر) با روش انک (رخشنه یا رکسانا) تعریف دقیق LGBT چیست؟

تبادل کروموزومی اسکندر با خواهر دوقلویش و انقراض هخامنشیان - سندرم قل ناپدید شده


قرن‌ها تصور می‌شد که پرندگان مهاجر از خورشید، ماه و ستارگان برای یافتن مسیر حرکت و رسیدن به مناطق گرمسیری استفاده می‌کنند؛ اما مطالعه روی سینه‌سرخ‌ها نشان می‌دهد که فرایند مهاجرت بسیار پیچیده است و میدان مغناطیسی زمین همراه با فعل‌وانفعالات شیمیایی در بدن پرندگان که موجب ردیابی طیف سبز-آبی می‌شود، تنها بخشی از این حس ناشناخته را تشکیل می‌دهند.

اولین‌بار در سال‌های دهه 60 میلادی/ 50 شمسی بود که مطالعه روی سینه‌سرخ‌ها در قفس، نشان داد که با تغییر فصل ناآرام می‌شوند و قفس را همراه با خودشان همیشه به مسیر ثابتی می‌کشانند. اتاق تاریک بود و هانس فروم، تنها عامل تلاش این پرندگان را برای مهاجرت خاصیت مغناطیسی زمین فرض کرد. او مانند تعدادی از زیست‌شناسان قرن نوزدهم احتمال می‌داد این پرندگان از یک قطب‌نمای داخلی برای مهاجرت استفاده می‌کنند ولی نتوانست این فرضیه را اثبات کند.

نزدیک به 10 سال بعد ولفگانگ ویلستکو، جانورشناس نشان داد اگر سینه‌سرخ‌های درون قفس در معرض میدان مغناطیسی قوی قرار بگیرند، مسیر حرکت را تغییر خواهند داد. این جهت‌یابی منحصر به پرندگان نیست، 4 دهه مطالعات ویلستکو و همسرش در دانشگاه فرانکفورت، آلمان نشان می‌دهد بسیاری از جانداران از سوسک‌ها گرفته تا خفاش‌ها و موش‌ها برای جابه‌جایی از میدان مغناطیسی زمین کمک می‌گیرند.

اینک این سؤال مطرح می‌شود که اگر در میدان مغناطیسی سیاره زمین یا مغز و قطب‌نمای پرندگان و... اختلال به وجود آید چه می‌شود؟
جواب ساده است؛ چون آنها به مسیر نادرستی کشانده می‌شوند.

ولی شاید ما اشتباه می‌کنیم و آنها به مسیر درستی کشانده می‌شوند؟ می‌توان چنین فرض کرد که 50 درصد آنها ممکن است که به مناطق بهتری در روی سیاره زمین جهت ادامه زندگی کشانده شوند و 50 درصد احتمال دارد که مهاجرت آنها با مشکل ایجاد شده و اسیر طوفان سرد و یخ‌بندان و مرگ شوند.

به‌هرحال پرندگان منقرض نشده و از بین هم نمی‌روند؛ بلکه به هر سوی سیاره زمین متفرق و پراکنده می‌شوند. یعنی یک سیستم هوشمند با اختلال در حس جهت‌یابی آنها در حال کنترل جمعیت و کنترل تراکم آنها روی سیاره زمین است. یعنی این تغییر جهت به‌نوعی فرمان صادره از طرف خدا به پرندگان است تا با میل و تمایل او جابه‌جا حتی نابود و هلاک شوند.

در پرندگان، اولین‌بار محققان این بلورهای مغناطیسی را در کبوترهای نامه‌بر کشف کردند. تعداد زیادی گلوله کوچک سرشار از آهن درون پایانه‌های عصبی موجود در پوست داخلی منقار بالایی این پرندگان وجود داشت. وجود این ساختارهای آهنی در سینه‌سرخ‌ها، چکاوک و حتی مرغ خانگی که همگی از اجداد مشترکی منشعب شده‌اند نیز اثبات شده است.

 

خودکشی نهنگ‌ها پدیده‌ای است که در آن جانورانی از گروه آب‌باز سانان از جمله نهنگ‌ها و دلفین‌ها خود را به ساحل می‌افکنند و پس از آن به علت کم‌آبی بدن، فشار وزن خودشان یا خفگی پس از جزرومد می‌میرند. این جانوران در انجام این عمل تعمد دارند؛ بدین معنا که اگر به‌زور به میان دریا بازگردانده شوند، بلافاصله در همان محل یا اندکی دورتر خود را دوباره به ساحل می‌رسانند.

 

 

اتفاق مشابهی هم برای آبزیان دریایی روی می‌دهد. یعنی آنها در زمان مهاجرت و سفرهای دریایی دچار تغییر مسیر شده و به ساحل و خشکی می‌رسند؛ ولی اصلاً فکر نمی‌کنند که مسیر را نادرست آمده‌اند و باید راه آمده را برگردند و مسیر درست را پیدا کنند. بلکه چنین تصور می‌کنند که به دلیل آتشفشان دریایی و... مانع و سدی در مقابل آنها قرار گرفته و برای گذر از این سد خاکی، خیلی هم سعی و تلاش کرده و چون موفق هم نمی‌شوند، چنین استنباط می‌کنند که اگر نتوانند از این سد گذر کنند به پایان راه و عمر خود رسیده‌اند؛ یعنی با یک شکست بزرگ طبیعی مواجه شده‌اند. آنها دوراه بیشتر ندارند، یا خودکشی دسته‌جمعی یا تلاش جهت عبور از بالای سد یا حتی شکستن آن که در نهایت ضربه‌زدن به سد و گذر از روی آن را انتخاب می‌کنند. یعنی اگر موفق شدیم که هیچ، به زندگی و حیات خود ادامه می‌دهیم و اگر روی سد مردیم، همان خودکشی است؛ چون پشت سد ماندن هم بی‌فایده و همان نتیجه مرگ نهایی را به دنبال دارد. پس به‌جای صبرکردن و مردن تدریجی پشت سد، بهتر است که شانس خود را امتحان و تمام سعی و تلاش خود را بکنند. آنها دورخیز کرده و با تمام سرعت و قدرت، خود را به سد ساحلی می‌کوبند تا شاید شکسته شود؛ ولی چون سد شکافته نمی‌شود بسیار خشمگین شده و سعی می‌کنند که با غلط زدن از روی سد بگذرند که باز هم بی‌فایده است؛ چون آنها برای خشکی ساخته نشده‌اند. اگر کسی سعی کند که آنها را به آب برگرداند به‌شدت به او حمله می‌کنند؛ چون تصور می‌کنند که سد سازان واقعی همین‌هایند و دوباره و هزارباره شانس خود را امتحان می‌کنند و ممکن است که عده‌ای از انسان‌ها هم در این میان کشته شوند. چون آنها را به دیده صیاد و شکارچی خود می‌بینند. یعنی همین انسان‌ها این نقشه را برای ما کشیده و این بلا را سر ما درآوردند. ولی خیلی از آنها به اقیانوس‌های دیگر سیاره زمین تغییر مسیر داده و هم زمان از داشتن زندگی خیلی بهتری لذت می‌برند. گویا وارد دنیایی جدید و تازه و بهتر شده‌اند. یعنی تعدادی از آنها دچار سرنوشتی شوم و دهشتناک می‌شوند؛ ولی تعدادی از آنها به بهشت موعود خود می‌رسند.

 

دلیل خودکشی نهنگ ها مشخص شد

خودکشی نهنگ ها هیچ وقت دلیل مشخصی نداشته است و عامل ابهامی بوده است برای دانشمندان. اما اخیرا دلیل این خودکشی ها کشف شده است. ناسا درحال بررسی یکی از قدیمی‌ترین معماهای طبیعت است: چرا وال‌ها یا دلفین‌های کاملا سالم به ناگهان قدرت مسیریابی خود را از دست داده و در ساحل دریاها به گل می‌نشینند و جانشان را از دست می‌دهند؟

از آنجايی كه در هربار به گل نشستن وال‌ها يا دلفين‌ها ممكن است صدها وال يا دلفين در ساحل به دام بيافتند،‌اين معما به موضوعی مهم تبديل شده و دانشمندان به تازگی مقصر اصلی اين رفتار مرگبار ماهي‌های بزرگ را شناسايی كرده‌اند: خورشيد.

 به گفته آنتي پولكينن از مركز پروازهاي فضايي گودارد ناسا، نظريه‌هاي مختلفي درباره به گل نشستن اين جانداران وجود دارد كه يكي از مهم‌ترين آنها مختل شدن امواج مغناطيسي است كه دريافت مي‌كنند زيرا اين جانداران براي مسيريابي از ميدان مغناطيسي استفاده مي‌كنند.

دانشمندان براي سال‌ها به دنبال توضيح اين رويداد ناراحت‌كننده بودند و مداخله تجهيزات مدرن از جمله سيستم‌هاي سونار با فركانس پايين كه مورد استفاده نيروي دريايي ارتش آمريكا قرار دارد را عامل آن مي‌دانستند. اما اگرچه اين تجهيزات مي‌توانند باعث گيجي وال‌ها يا دلفين‌ها شوند،‌ اما به تنهايي قادر به آن نيستند كه اين جانداران را در سواحل درياها به دام بياندازند.

از اين رو محققان به جستجوي پديده‌اي پرداختند كه تاثير همگاني‌تر و وسيع‌تري نسبت به فعاليت‌هاي انساني داشته باشد و در نهايت به فعاليت‌هاي خورشيدي و اثر آن بر ميدان مغناطيسي زمين رسيدند. مطالعات پيشين بر تاثير گرانش ماه روي مختل شدن سيستم مكان‌يابي اين ماهي‌ها متمركز شده بودند، اما تاكنون كسي موفق به يافتن ارتباط ميان كشش گرانشي ماه و اين رويداد‌ها كه سالانه تكرار مي‌شوند،‌ نشده‌است. از اين رو اكنون محققان قصد دارند توفان‌هاي خورشيدي را به عنوان مقصر اصلي به گل نشستن نهنگ‌ها و دلفين‌ها مورد بررسي قرار دهند. توفان‌هاي خورشيدي به واسطه فوران تشعشعات خورشيدي به سوي لايه مگنتوسفر اتمسفر زمين ايجاد مي‌شوند، و مي‌توانند منجر به از كار افتادن ماهواره‌ها،‌ قطع برق و مختل شدن سيستم جي پي اس شوند. اين ذرات باردار به اندازه‌اي قدرتمند هستند كه مي‌توانند به راحتي به درون بدنه يك فضاپيماها نفوذ كنند و اولين دفاع زمين در برابر اين ذرات، لايه حفاظتي مغناطيسي سياره است كه گاه اين لايه نيز در برابر قدرت اين ذرات كم مي‌آورد.

به همين دليل است كه دانشمندان اكنون قصد دارند اين توفان‌ها را به عنوان مقصر اصلي مرگ گروهي والها درنظر گرفته و از اين ديدگاه روي آنها مطالعه كنند. به گل نشستن گروهي وال‌ها و دلفين‌ها تقريبا هرسال تكرار مي‌شود: در سال 2015 نزديك به 337 وال مرده در سواحل پاتاگونيا در جنوب شيلي كشف شدند و اين پديده به بزرگترين درگل‌ماندگي وال‌ها در تاريخ تبديل شد. در سال 2009 نزديك به 55 نهنگ قاتل در ساحل آفريقاي جنوبي به دام افتادند و در سال 2016 نيز نزديك به 80 وال در خليج بنگال در سواحل هند در ساحل گير كردند.

 

 

خوب این مطالب چه ربطی به اسکندر مقدونی دارد؟


تمام مردان بزرگ عالم در کودکی خود دوران بسیار سخت و پر تنشی را پشت سر گذاشته و تجربه کرده‌اند. اسکندر، داود، سلیمان، موسی، مسیح، یحیی، محمد و حتی خود چنگیز و... چون تقریباً کل شخصیت انسان در دوران کودکی او شکل می‌گیرد.

اما اسکندر مقدونی یک شاهزاده بود و یک شاهزاده چگونه می‌تواند دچار بحران، تنش و سختی و آزار روحی یا جسمی حتی جنسی قرار گیرد؟

اسکندر در دوران کودکی مورد آزار جسمی شدید توسط دختران هم‌سن‌وسال خودش بوده است. چون آنها اعتقاد داشتند که یک دختر مرموز، شیاد و فریب‌کار داخل پوست اسکندر شده و قصد فریب‌دادن آنها را دارد. ازاین‌رو به‌شدت او را گاز می‌گرفتند تا او جیغ زده و با گوش‌کردن بفهمند که این صدای یک پسر است یا یک دختر. یعنی آنها با گازگرفتن اسکندر دختر یا پسر بودن او را تست می‌کردند. ولی بی‌فایده بود؛ چون او اصلاً فریاد و جیغ نمی‌زد؛ چون کودکی مقاوم به درد بود و آستانه درد بسیار بالایی داشت. اگر کسی دندان‌شیری او را می‌کشید اصلاً خم به ابرو نمی‌آورد.

تلاش دختران بیهوده بود و آنها اقدام به فروکردن سوزن و سنجاق‌سر حتی میخ می‌کردند؛ ولی باز هم فایده‌ای نداشت؛ چون اسکندر در دوران کودکی به‌ندرت گریه کرده باشد چه برسد به شیون و زاری. در نهایت ندیمه‌ها و نگهبانان ازراه‌رسیده و او را از دست دختران نجات می‌دادند و بر زخم‌هایش مرحم می‌گذاشتند؛ ولی از ترس پادشاه چیزی نمی‌گفتند؛ چون دختران هم پدران پرنفوذ درباری داشتند حتی فرماندهان نظامی و... مراقبان اسکندر دریافته بودند که نزدیک‌شدن دختران به او خطرناک است؛ چون عده‌ای تصمیم گرفته بودند با چاقو پوست اسکندر را بریده و آن دختر شیطانی را از درونش خارج کنند.

اسکندر با پسران نیز مشکل داشت؛ چون او را قاتی بازی‌های پسرانه مثل اسب‌سواری و شمشیربازی و تیراندازی نمی‌کردند و به او می‌گفتند که با دختران باید بازی کند که او هم از بازی‌های دخترانه نفرت داشت؛ چون یک پسر کامل بود. هرچند که دیگر به هیچ دختری اجازه ندادند که به او نزدیک شود؛ چون دختران برای او خیلی خطرناک شده بودند. در زمانی که در خواب بود موی سر او را کنده یا بریده و به جادوگران می‌دادند تا آنها را بسوزانند و از هویت واقعی او خبر دارد شوند. بعد از اینکه بزرگ شد همه به این نتیجه رسیدند که اسکندر یکی از خدایان ماده یونانی است که در جسم او حلول کرده. حتی داستانی برای بارداری مادرش ساختند که پدر واقعی اسکندر یک خدای آسمانی است نه فیلیپ. بعداً این‌چنین داستانی را هم برای عیسی ساختند که عیسی هم همانند اسکندر یک خدای مذکر یونانی یا رومی بود که از کالبد مریم استفاده کرد و به‌صورت انسانی متولد شد که جامعه نصرانیت با قاطعیت به این نتیجه رسید که مسیح فرزند یهوه خدای بنی‌اسرائیل است که از مریم زاده شد و روح‌القدس یعنی خدای دوم این کار را کرده است. در حقیقت مسیح قلابی یا مجازی دنیای مسیحیت تقریباً 100 شخصیت جعلی و ساختگی خودش را مدیون اسکندر است و خود اسکندر 100 درصد شخصیت کاذب خود را مدیون اشعیا در تورات است. چون این دو به یکدیگر مربوط می‌شوند. خیلی‌ها حتی خود بنی‌اسرائیل در ابتدا بر این باور بودند که اسکندر همان مسیح موعود است. این دو شخصیت چنان درهم‌تنیده شده‌اند که تجزیه‌وتحلیل آن بسیار سخت و دشوار است. یعنی آیین مسیحت نتیجه ترکیب اساطیر یونانی باشخصیت کاذب اسکندر و قصص اشعیا در تورات است.

به‌هرحال اسکندر از طرف دختران، آزار و اذیت و خسارت روحی بسیار سنگینی دید؛ ولی او یک پسر و مرد کامل بود و البته بدون ایراد بود؛ بلکه نسبت به پسران و مردان دیگر خیلی هم زیاد و بیشتر داشت. در ظاهر چنان خلق شده بود که این‌چنین انگاشته شود. طبق رسوم یونانی اسکندر می‌بایست برای خودش دوست‌دختر، معشوقه و... داشته باشد؛ ولی او از هر دختری که خوشش آمده و به‌طرف او نزدیک می‌شد یا به‌شدت رانده می‌شد و یا اینکه آن دختر پا به فرار می‌گذاشت. درست مثل‌اینکه مردی خودش را زیر پوست‌زنی قایم کرده و می‌خواهد به‌طرف مرد دیگری نزدیک شده و او را فریب دهد. این نزدیک‌شدن اسکندر به آنها خیلی چندش‌آور و غیرقابل‌تحمل بود؛ چون دختران رومی از مردان ریشو و پشمالوی قوی‌هیکل و دارای پست و مقام یا ثروت خوششان می‌آمد؛ چون ذات آنها این‌گونه بود چیزی در مایه دختران و زنان غارنشین. هرچند که خودشان خیلی‌خیلی زیبا و جذاب بوده باشند.

به این دلیل اسکندر خیلی سریع اسب‌سواری و شمشیربازی و فنون جنگی را آموخت و در مقابل دیده دختران به‌صورت عمدی با مردان و پسران دیگر حتی سربازان و فرماندهان نظامی درگیری و مسابقه راه می‌انداخت تا مردانگی و شجاعت خودش را به همه ثابت کند. کسی توان مقاومت در مقابل او را نداشت یا خسته می‌شدند و یا تسلیم و مبارزه را واگذار می‌کردند؛ ولی اصلاً هیچ فایده‌ای نداشت. دختران و زنان اصلاً او را نمی‌پسندند. به هزار و یک بهانه پسران و مردان را در مقابل زنان و دختران کتک زده و آش‌ولاش می‌کرد. در میان سربازان و فرماندهان نظامی مسابقات ورزشی و رزمی راه می‌انداخت و جایزه سنگین مقرر می‌کرد و خودش هم شرکت کرده و نفر اول می‌شد؛ ولی بازهم هیچ نتیجه‌ای در بر نداشت. دختران به او می‌گفتند که تو فرزند پادشاهی و اینها مخصوصاً به تو باخته و تسلیم می‌شوند. تو متقلبی بزرگ هستی و تنها قصد شوم تو فریب‌دادن دختران است و ما هرگز فریب تو را نمی‌خوریم. اما دو نتیجه بسیار مهم دیگر نصیب اسکندر شد. اولین نتیجه مطلوب این شد که سربازان و فرماندهان مقدونی شیفته او شدند؛ چون او را همچون الاهه یا زنی می‌یافتند که در کالبد مردانه از خود آنها نیرومند و جسورتر و عاقل‌تر است و واقعاً لیاقت پادشاهی مقدونیه را دارد و با خود تصور می‌کردند که اگر او ظاهری همانند ما داشت چه چیز بهتری می‌شد؛ ولی نتیجه نامطلوب این شد که عده‌ای دختر همجنس‌گرا یا لزبین به او گرایش شدید پیدا کردند. اسکندر در اول خیلی راضی و خشنود بود؛ ولی بعداً اصل قضیه را دریافت. عده‌ای از آنها را از خود راند چون فهمید که آنها همجنس‌باز یعنی علاقه‌مند به داشتن رابطه جنسی با دختران هستند؛ ولی عده‌ای را چنین دریافت که همجنس‌گرا هستند؛ ولی دنبال رابطه جنسی نیستند که آنها را دوست صمیمی خود می‌پنداشت و نه یک دوست‌دختر و یا معشوقه و... جریان وقتی افتضاح شد که بعضی از پسران عاشق و شیفته او شدند. عده‌ای به دنبال رابطه جنسی که ترد می‌شدند؛ ولی عده‌ای به دنبال دوستی و رفاقت که به گرمی قبول می‌شدند. ولی دختران و زنان دیگر یعنی همان دختران زمان کودکی، این بار او را با زخم‌زبان نیش زده و به‌شدت هم مجروح و مسموم می‌کردند و به او می‌گفتند که ای اسکندر دورتادور خود را خوب بنگر یا مردان نظامی عاشق و شیفته تو شدند یا یک‌مشت دختر لزبین یا پسر بی مو. از تو برای هیچ زنی مرد یا شوهر در نمی‌اید. خودت را بیش از این خسته نکن. پادشاه مقدونیه باشی به درد زنان واقعی نمی‌خوری؛ چون ما تو را به دیده یک زن مرموز و شیطانی می‌نگریم که اصلاً تصور هم‌بستر شدن با تو را نمی‌توانیم داشته باشیم چه برسد به ازدواج و... اسکندر گفت اگر روزی پادشاه عالم شوم چه؟ آنها در جواب گفتند پادشاهی عالم در توان مردان بزرگ است و نه توی شیاد و جادوگر که مردان را سحر و جادو و شیفته خود می‌کنی. اسکندر هم در جواب گفت لعنت بر من که اگر با دختری مقدونی ازدواج کنم. لیاقت شما همان گوریل‌ها و میمون‌های پشمالو جنگلی و ژولیده و پریشان است. شما دختران مقدونی لیاقتان جنگل و در میانه حیوانات است. من زن مناسب خود را پیدا کرده و به شما نشان می‌دهم. به بیان خیلی ساده اسکندر قصد داشت که خودش را به دختران و زنان ثابت کند؛ ولی ناخواسته خودش را به ارتش و ملت مقدونیه ثابت کرد.

 

 

اسکندر، عربی شده Ἀλέξανδρος (Aléxandros، الکساندروس) در یونانی باستان است که خود مشتق از یک بخش مصدری، ἀλέξειν (aléxein، الکسین) به معنی محافظت‌کردن یا پاسداری، و یک بخش اسمی، ἀνδρός (andrós، آندروس) به معنی بشر یا مردم است که روی‌هم‌رفته معانی‌ای همچون «محافظ مردم»، «پاسدار بشر»، «مدافع انسان‌ها» یا در شکل مصطلح ادبی خود در میان یونانیان، «قهرمانی برای حفاظت از بشر» را می‌سازد. در اساطیر یونانی، لقب اسکندر به هرا، به‌عنوان «کسی که برای نجات سربازان می‌آید» گفته می‌شد. پاریس اسطوره‌ای نیز با لقب اسکندر شناخته می‌شد.

 

 

هرا (به یونانی: Ἥρα) در اساطیر یونانی، بانوی قدرت، حامی زنان و ملکهٔ آسمان‌ها بود که در غار کوه دیکته به دنیا آمد. هرا تا حدی زیبا بود که آوازه‌اش به گوش برادرش رسید و همین مسئله باعث شد زئوس برای دیدار با هرا به جزیرهٔ «اوبه» سفر کند و با یک نگاه دلباختهٔ خواهر خویش شود. زئوس خود را به فاخته تبدیل کرد و طی دستوری که به طوفان داد، هوا آن‌چنان نامساعد و سرد شد که هرا دلش به حال این پرندهٔ کوچک به رحم آمد و او را در آغوش کشید. زئوس در همین حین به چهرهٔ اصلی خود تبدیل شد و سپس با یکدیگر ازدواج کردند. زئوس هرا را دوست داشت؛ اما هوس‌بازی‌های او باعث خشم و ناراحتی هرا شد و همین امر موجب شد او با کمک خدایان تاتار و گایا، تایفون را برای انتقام از زئوس به وجود آورد.

اما اسکندر آدم خرافاتی نبود و به خدایان مقدونی هم اصلاً باوری نداشت؛ چون اهل مطالعه و علم بود. او یکتاپرست بوده و به خدای واحدی باور و اعتقاد داشت. در نهایت فهمید که این دختران مقدونی دلیل مهمی برای کینه و عداوت با او دارند. به پدران و برادران آن دختران دستور به شکنجه و اعتراف گیری داد. خیلی سریع اعتراف کردند که مشکل ما این است که تمام مردان و پسران و حتی دختران لزبین شیفته تو شده‌اند. به آنها دستور مرگ و کشته‌شدن بدهی سریعاً عمل می‌کنند؛ ولی حاضر نیستند به خواسته‌های ما عمل کرده حتی یک سنجاق‌سر یا سینه و چیز بی‌ارزش‌تر دیگری بخرند. سربازان و فرماندهان او آتش‌به‌اختیار شده به هرکسی که احساس می‌کردند که با اسکندر دشمنی و کینه دارد و حتی کوچک‌ترین خطری برای او دارند اصلاً رحم نمی‌کردند و سریعاً او را می‌کشتند یا زندانی‌اش می‌کردند. به پدرش فیلیپ هم رحم نکردند چه برسد به کلئوپاترا و فرزندانش. بعضی فرماندهان ارشد مقدونی را درجا کشتند؛ چون به اسکندر بی‌احترامی و توهین کرده بودند و چون مادرش غیر مقدونی بود تهمت ناروا می‌زدند و به فکر جانشین دیگری بودند که گلوی آنها توسط ارتش مقدونیه بریده شد. اسکندر به سلطنت رسید؛ ولی خیلی زود بود که یکتاپرستی را در میان آنها رواج دهد؛ ولی خداباوری و خداپرستی یا یکتاپرستی او برای خیلی‌ها ثابت و مشخص شده بود و به او اطمینان و اعتماد کاملی داشتند و آنها نیز به خدای واحد ایمان و باور داشتند؛ چون مخلوق آن خدا را جلوی دیدگان خود می‌دیدند و این کار توسط خدای دیگری اصلاً سابقه نداشت. این خلقت کار همان خدای اسکندر است خدایان باطل این چنین کاری بلد نیستند؛ چون آنها نمی‌توانند خودشان را ثابت کنند چه برسد به خلق موجودی به نام اسکندر. اسکندر یک معجزه و مخلوق منحصربه‌فرد بود و خیلی زود خدایان باطل مقدونی در نزد اسکندر بی‌ارزش شدند چه برسد در نزد خدای واحد اسکندر.

 

 

اسکندر برای مقدونی‌ها یک پیام خیلی ساده، خلاصه، واضح و روشنی از طرف الله داشت. خدایان باطل چندین هزارساله شما در نزد اسکندر مخلوق من هیچ و بی‌ارزش و بی‌مفهوم شده‌اند. آن ها مردگانند ولی این مخلوق من زنده و در میان شما زنده است. دختران و زنان شما در مقابل او خوار و ذلیل، بی چاره و ناتوان و ضعیف شدند. پس بدانید و بفهمید و بی اندیشید که خالق اسکندر یعنی من خدای واحد الله چه کسی و چه خدایی هستم و چه موجودی هستم. پشت سر او باشید تا قدرت و توانایی خودم را برای شما ثابت کنم. کل مقدونیه پشت سر او بود؛ چون حکایت مشابه او یعنی یوسف فرزند یعقوب را در تورات خوانده و شنیده بودند. می‌دانستند همان‌طور که یوسف عزیز مصر شد، اسکندر هم عزیز و محبوب جهانیان خواهد شد.

مقدونی‌ها باهوش بودند و گفتند که این خدایان باطل ما افسانه‌ای بیش نیستند؛ چون ما می‌توانیم مخلوق آن خدای واحد را در میان خود احساس و درکش کنیم. هیچ راهب مشرک مقدونی جرئت نکرد سخنی به زبان آورده و مخالفتی کند؛ چون در جا مصلوب شده و به آتش کشیده می‌شد. مخالفت با اسکندر حکم مرگ قطعی و بلادرنگ داشت. حتی بدون کسب اجازه از خود اسکندر چون زمان را ازدست‌داده و ممکن بود خود اسکندر را از دست بدهند.

اما چیزی ذهن اسکندر را درگیر خودکرده بود و آن اشعیا نبی در تورات بود. او شناخت کاملی از بنی‌اسرائیل داشت و احتمال خیلی زیادی می‌داد که مریم و پسرش مسیح همانند سایر انبیا به قتل رسیده‌اند. پس او می‌بایست که مأموریت مسیح آن گونه که در کتاب آمده است را محقق کند. ولی نمی‌دانست که آن مطالب کلاً غلط و تحریف شده هستند و خود مسیح آنها را تکذیب و با بنی‌اسرائیل درگیر خواهد شد. به‌هرحال اسکندر برای جهان‌گشایی پتانسیل خیلی زیادی داشت؛ چون خودش چیزی مثل مهره مار بود و اشعیا هم مزید بر علت شد.

اسکندر اختلال قطب‌نما داشت و همیشه شرق را با غرب اشتباه می‌گرفت و بر عکس. چون شیفته و دلباخته فرهنگ شرقی شده بود. او به همه‌جا لشکرکشی کرد و مناطق بسیار وسیعی از دنیا را فتح کرد. البته کمتر از چنگیز مغول. اگر چنگیز فاتح اول بوده باشد او فاتح دوم دنیا است البته تا به امروز و در آیند فاتح اول خود مسیح خواهد بود و چنگیز و اسکندر در مقام‌های بعدی قرار خواهند گرفت.

گرین استدلال می‌کند که شواهد کمی دربارهٔ علاقهٔ جسمانی اسکندر به زنان در منابع باستانی وجود دارد؛ او تا اواخر عمرش نایب‌السلطنه‌ای نداشت. اما به هنگام مرگ نسبتاً جوان بود و اوگدن بیان می‌دارد که سابقهٔ زناشویی اسکندر نسبت به پدرش در همان سن‌وسال پربارتر و جالب‌توجه‌تر است. اسکندر به جز همسر، چندین و چند رفیقه داشت. اسکندر حرمی به سبک و سیاق شاهان هخامنشی برای خود گرد آورد؛ اما در استفاده از آن جانب امساک را می‌گرفت و در «خوشی دادن به بدن» نفسش را کنترل می‌کرد. بااین‌وجود پلوتارک از شیفتگی و دلباختگی اسکندر نسبت به روشنک می‌گوید و اسکندر را به‌خاطر تحمیل‌نکردن خود بر آن زن تحسین می‌کند. به عقیدهٔ گرین، باتوجه‌به دورهٔ زمانی اسکندر، او دوستی نسبتاً عمیقی با زنان برقرار می‌کرد از جمله آدای کاریه‌ای که اسکندر را به فرزندخواندگی پذیرفت و حتی مادر داریوش، سیسیگامبیس که گفته می‌شود در اثر حزن و اندوه پیش‌آمده پس از شنیدن خبر مرگ اسکندر درگذشت. کاملاً مشخص است که زنان از اسکندر فراری بوده‌اند و اسکندر هم تمایل چندانی به نزدیک‌شدن به آنها نداشته است؛ چون پاسخ‌ها منفی و آزاردهنده بوده است. متأسفانه، تمامی رفیقه های اسکندر همجنس‌گرا بوده‌اند و اسکندر فقط روابط دوستانه با آنها داشته است و نه روابط جنسی. او را به حرم‌سرایش هم راه نمی‌داده‌اند. دای کاریه‌ای و مادر داریوش سیسیگامبیس او را به چشم فرزندخوانده می‌نگریسته‌اند و شاید او را به چشم دخترخوانده خود می‌دیده‌اند که اسکندر در کل با زنان مشکل جدی و ناهنجاری داشته است. او خود را مرد کامل می‌دانست؛ ولی زنان او را به دیده یک دختر یا زن می‌نگریسته‌اند و سیگنال‌های اشتباه و غلط به او می‌داده‌اند که او را تبدیل به یک نهنگ خشمگین می‌کرد. چون رفتار بعضی زنان با او مثل یک دختر یا یک زن بود و سعی می‌کردند که از او محافظ کنند درحالی‌که اسکندر می‌پنداشت که او باید از این زنان محافظت کند.

 

هفستیون یا هفایستیون (به انگلیسی: Hephaestion) اشراف‌زادهٔ مقدونی که از دوران کودکی دوست صمیمی اسکندر مقدونی بود و با او روابط عاطفی داشت. وی در فاصلهٔ سال‌های ۳۲۴ تا ۳۵۶ پیش از میلاد می‌زیست. او همچنین از سرداران برجستهٔ یونان بود که بر ساخت و احداث شهرها و مهاجرنشین‌ها در باختر، آسیای میانه و هند نظارت داشت. اسکندر او را پاتروکلوس من (دوست آشیل قهرمان یونانی) می‌خواند. هفستیون در ۳۲۴ پیش از میلاد با دختر کوچک‌تر داریوش سوم، دری‌په‌تیس خواهرزن اسکندر وصلت کرد.

 

 

 

علاقه و دوستی بسیار زیاد و شدید مابین او و اسکندر همه را به این شک و تردید انداخته بود که هر دوی آنها همجنس‌گرا یا همجنس‌باز هستند.

همچنین اسکندر رابطه‌ای نزدیک با دوست، سردار و محافظش، هفستیون، داشت. هفستیون پسر نجیب‌زاده‌ای مقدونی بود. مرگ هفستیون اسکندر را ویران کرد. این حادثه ممکن است در تنزل وضعیت سلامت جسمانی و روانی اسکندر در ماه‌های آخر زندگی‌اش نقش مهمی ایفا کرده باشد. دربارهٔ گرایش جنسی اسکندر گمانه‌زنی‌ها شده و این امر به موضوعی جنجالی مبدل شده است. در هیچ‌یک از منابع باستان نیامده که اسکندر رابطه همجنس‌گرایانه داشته یا رابطهٔ او با هفستیون جنسی بوده است. بااین‌وجود ایلیان دربارهٔ بازدید اسکندر از تروا می‌نویسد که «اسکندر مقبرهٔ آشیل و هفستیون مقبرهٔ پاتروکل را با تاج‌گل آراستند. دومی عزیزکردهٔ اسکندر بود، درست همان‌طور که پاتروکل عزیزکردهٔ آشیل بود». قابل‌توجه است که از واژهٔ یونانی باستان eromenos به معنی «عزیزکرده» لزوماً مفهوم جنسی استفاده نمی‌گردد. این روایت در منابع اصلی زندگانی اسکندر وجود ندارد. پلوتارک می‌گوید برخورد اسکندر نسبت به همجنس‌بازی بسیار سخت و خشن بود، به‌طوری که وقتی فیلوکسن، یکی از فرمانداران او در سرزمین‌های مجاور ساحل، برای او نامه نوشت که تاجری دو پسر برای فروش عرضه می‌کند که در زیبایی بی‌مانند هستند و اجازه می‌خواست تا آن‌ها را خریداری کرده و پیشکش اسکندر کند، اسکندر بسیار برآشفته و خشمگین شد و چندین بار فریاد سر داد و گفت: «فیلوکسن چه رفتار بدی با من روا داشته و چرا وقت خود را صرف کاری کرده که مایهٔ رسوایی و ملامت من است». سپس در همان ساعت نامه نوشت و فیلوکسن را ناسزا گفت و دستور داد تاجر را با مال‌التجاره‌اش از شهر بیرون کنند.

واقعاً اطرافیان اسکندر به او شک کرده بودند و با این نامه‌ها و گزارش‌های کاذب قصد امتحان یا سربه‌سر گذاشتن و شوخی با او را داشته‌اند. به‌احتمال خیلی زیاد این نامه و درخواست صدور تصمیم یک شوخی با اسکندر بوده است تا او را به خشم آورند و خودشان تفریح کنند.

عصر هلنیستی یا تمدن هلنیستی به دوره‌ای از تاریخ یونان باستان میان درگذشت اسکندر مقدونی در سال ۳۲۳ پیش از میلاد مسیح تا پدیدآمدن امپراتوری روم گفته می‌شود. در این دوران تأثیر فرهنگی و قدرت یونان در اروپا و آسیا در اوج خود بود، به‌طوری‌که ادبیات، هنر، نمایش، معماری، ریاضیات، فلسفه، موسیقی، اکتشافات و علوم در حال شکوفایی بودند. این دوران گاهی به‌عنوان دوره گذار و دوران اضمحلال یونان باستان در نظر گرفته می‌شود.

عصر هلنیستی به دوره پس از مرگ اسکندر مقدونی نیز شناخته می‌شود و شامل طول قرن سوم تا اوایل قرن اول قبل از میلاد می‌شود. این دوره بعد از فتح‌های الکساندر بزرگ در مناطق شرقی و غربی جهان، شکل گرفت. در این دوره، فرهنگ یونانی به‌عنوان فرهنگ آموزشی و فرهنگ عام مورداستفاده قرار گرفت. همچنین، تأثیرات فرهنگ‌های شرقی نیز در این دوره به‌خصوص در هنر، معماری، فلسفه و علم به چشم می‌خورد. این دوره با وفات کلئوپاترا، آخرین پادشاه مصری، به پایان رسید.

 در عصر هلنیستی، یونان تحت‌تأثیر فرهنگی و سیاسی مصر و پادشاهی‌های اشکانی و سلوکی قرار گرفت. این تأثیرات باعث تغییرات فرهنگی در یونان شد که عبارت‌اند از:

  1- تغییر در فرهنگ و هنر: هنرمندان یونانی در این دوره به سمت هنرهای مصری و شرقی روی می‌آوردند و از عناصر جدید در آثار خود استفاده می‌کردند، در این دوره، فرهنگ‌های یونانی، مصری، مسیحی، رومی و شرقی با هم ترکیب شدند و در نتیجه فرهنگی کاملاً جدید شکل گرفت.

  2- تغییر در فلسفه: فلسفه هلنیستی بر اساس افکار پلاطون، ارسطو، و افلاطون و نظریات جدید به وجود آمد.

  3- تغییر در ساختار اجتماعی: پادشاهان هلنیستی باعث تغییر در ساختار اجتماعی شدند و با تأسیس شهرهای جدید، جامعه‌های جدید به وجود آوردند.

  4- تغییر در زبان: زبان یونانی در این دوره به‌عنوان زبان رسمی مصر و شرقی شد و به طور گسترده در امپراتوری‌های هلنیستی استفاده می‌شد، با گسترش فرهنگ و تمدن یونانی به سراسر جهان، هلنیسم به‌عنوان فرهنگ جهانی شکل گرفت و تأثیرات آن در ادبیات، هنر، معماری و سایر زمینه‌های فرهنگی جهان‌گسترش یافت.

  5- تغییر در مذهب: با تأسیس مذهب‌های جدید مانند مذهب سریانی، مذهب مصری، و مذهب زرتشتی، تغییرات بزرگی در مذهب یونان به وجود آمد. در این دوره، مسیحیت به شکلی نسبتاً پررنگ در اروپا و سایر مناطق جهان‌گسترش یافت. به‌این‌ترتیب، تأثیرات مسیحیت بر فرهنگ و تمدن هلنیستی نیز قابل رویت است.

  6- توسعه شهرنشینی: در عصر هلنیستی، شهرهای بزرگی مانند الکساندریه و آنتیوکیه ساخته شدند. این شهرها با زیرساخت‌های پیشرفته، بناهای بزرگ و کتابخانه‌های قابل‌توجهی که در آن‌ها وجود داشت، به‌عنوان مراکز فرهنگی و تمدنی شناخته می‌شدند.

اسکندر دریافت که بسیاری از ساتراپ‌ها و فرماندهان نظامی‌اش در غیاب او با مردم بدرفتاری کرده‌اند؛ لذا در راه بازگشت به شوش چندین تن از آنان را اعدام کرد تا حساب کار دست سایرین بیاید. او به نشانهٔ قدردانی، بدهی‌های سربازان را بدان‌ها بخشید و اعلام کرد که کهنه سربازان مسن و علیل را تحت فرماندهی کراتروس به مقدونیه خواهد فرستاد. سپاهیانش منظور او را درست نفهمیدند و در شهر اوپیس یاغی‌گری کردند. آنان با فرستاده شدن به مقدونیه مخالفت کرده، از خوگرفتن اسکندر به آداب و سنن ایرانی و پوشیدن جامهٔ ایرانی و افزودن افسران و سربازان ایرانی به یگان‌های ارتش مقدونیه انتقاد کردند. سه روز گذشت و اسکندر نتوانست مردانش را متقاعد کند که کوتاه بیایند در نتیجه به ایرانیان جایگاه فرماندهی در ارتش را داد و به مقدونیان سمت‌های نظامی فرماندهی بر یگان‌های ایرانی را اعطا کرد. مقدونیان به‌سرعت تقاضای عفو نمودند و اسکندر آنان را بخشید و ضیافتی ترتیب داد که چندین هزار نفر از سپاهیانش در آن شرکت داشتند. اسکندر در تلاش برای برقراری هماهنگی ماندگار میان رعایای مقدونی و ایرانی‌اش، ازدواجی دسته‌جمعی ترتیب داد که در آن مقامات ارشد سپاهش با ایرانیان و دیگر نجیب‌زادگان در شوش ازدواج کردند؛ اما به نظر می‌رسد تنها اندکی از آن ازدواج‌ها فراتر از یک سال دوام آورده باشند. پس از آنکه اسکندر به هگمتانه رفت تا قسمت اعظم خزانهٔ ایران را بردارد، دوست صمیمی و معشوق احتمالی‌اش، هفستیون، بر اثر بیماری یا مسمومیت درگذشت. مرگ هفستیون، اسکندر را در بهت فروبرد. او دستور داد تا تل بزرگی از هیزم در بابل فراهم آورند و همچنین فرمان عزاداری عمومی صادر کرد. اسکندر در بابل رشته‌ای از لشکرکشی‌های جدید را برنامه‌ریزی کرد که با تهاجم به عربستان آغاز می‌گشت؛ اما اجل مهلت نداد و نتوانست آن‌ها را به تحقق برساند.

این یک واقعیت است که قطب‌نمای اسکندر 180 درجه اختلاف زاویه داده و کلاً تبدیل به انسانی شرقی شده بود و ماهیت غربی و مقدونی خودش را ازدست‌داده بود چون می‌خواست ظاهر و باطنی بین‌المللی مخصوصاً با گرایش زیاد به‌طرف شرق داشته باشد که برای مقدونی‌ها زیاد خوش‌آیند نبود؛ چون فکر می‌کردند که اسکندر دیگر حس ناسیونالیسمی نداشته و در حال خیانت به فرهنگ و سنن مقدونی است.

 

رمز و راز موفقیت اسکندر چه بود؟
فرض کنید که یک دختر یا زن پارسی را در جنگل‌های هندوستان رهاسازی کنیم. بعد از مدت کوتاهی او شکار ببر می‌شود. چون ببر او را با یک میمون بزرگ و دست‌وپاچلفتی اشتباه می‌گیرد و چون میمون غذای موردعلاقه ببر است، این دختر یا زن با کفش پاشنه‌بلند نمی‌تواند فرار کند یا حتی اینکه از درخت بالا رود؛ یعنی در نهایت توسط ببر خورده می‌شود و فقط سرش باقی می‌ماند. چون آلوده به لوازم آرایشی است و ببر مشکوک شده و نمی‌خورد. چون می‌ترسد که مسموم شود. این دختر یا زن پارسی قبل از حمله ببر و شکارشدن به یک گوریل پشم آلو و چماق به دست نیاز دارد تا جلوی ببر را گرفته و دادوفریاد کند و با چرخاندن چماق ببر را بترساند. پاداش و مزد این گوریل هم یک عدد بوسه و والت است، چون توانست از او در مقابل ببر محافظت کند و آن دختر جز بوسه و والت چیز دیگری برای پرداخت دستمزد به گوریل ندارد.

 

روسریتو در بیار افتاب داره غروب میکنه

روسریتو در بیار عطر تو هوا رو خوب میکنه

روسریتو در بیار، موهاتو باز باز باز کن

 روسریتو در بیار، موهاتو باز باز باز کن

 عشق من نترس، بخند، به گریه اعتراض کن

 روسریتو در بیار، هوا رو صاف صاف صاف کن

 عشق من نترس، برقص، به بوسه اعتراف کن

رقص خوشه های سرخ بغض من تمام موی تو

خیس میشود صورتم میرسم به ارزوی تو

روسریتو در بیار هوا صاف صاف صاف کن

 

 

یعنی اینکه از حمله ببرهای وحشی نترس من با ریش‌وپشم جلوی آنها را گرفته‌ام و به‌جای چماق، گیتار و ساز در دست گرفته‌ام و با صدای موسیقی آنها را فراری می‌دهم. حالا ممکن است که ببر خود او را با یک میمون بهتر و بزرگ‌تر اشتباه بگیرد و حمله اول را بر علیه خودش انجام دهد. یعنی نه‌تنها ببر نترسد؛ بلکه به طمع شکار پر گوشت تر خود گوریل را شکار کرده و بخورد. اسکندر مقدونی متوجه بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف پارسیان شده بود. چون می‌دید که دختران و زنان پارسی بسیار بزدل و ترسو هستند و خودشان را پشت مردان ریشو پنهان و مخفی می‌کنند. چون تجربه آن را در مقدونیه داشت؛ لذا زمانی که سربازان و فرماندهان پارسی را دستگیر و اسیر می‌کردند، دستور می‌داد تا تمام ریش‌وپشم آنها را به چینند و به زنان و دختران پارسی نشان دهند. جامعه پارسی با دیدن این صحنه، ترس و وحشت و دلهره به جانشان نشست که نه‌تنها مردان ما شکست خوردند و تسلیم شدند؛ بلکه نتوانستند از ریش‌وپشم و سبیل خودشان محافظت کنند چه برسد جامعه زنان و دختران. یعنی جامعه ایرانی در مقابل اسکندر کاملاً بی‌دفاع و بی محافظ شده بودند.

 

 

داریوش سوم در نبرد با اسکندر شکست خورد و متواری شد؛ ولی اسکندر اشخاصی همچون هفستیون جوان‌سال و بی‌ریش و بی مو و سبیل را برای تعقیب او ارسال کرد تا به ایرانیان نشان دهد که پادشاه پر ریش‌وپشم شما توسط سربازان جوان‌سال من شکست‌خورده و ترسیده و متواری شد و در حال تعقیب و گریز هستند. این برای پارسیان یک حقارت و ناامیدی بسیار بزرگ بود که در مقابل اسکندر هیچ راه مقاومت و پیروزی هم ندارند.

نه‌تنها مقدونی‌ها بلکه اعراب و مغول‌ها هم این شگرد را به کار بستند و در حالت کلی امپراتوری پارس و باقی‌مانده آن، چندین و چند بار توسط سپاه و لشکری از نوجوانان شکست‌خورده و در هم کوبیده شد. اعراب خودشان ریش‌وپشم زیادی داشتند و زیاد در ایران موفق عمل نکردند؛ ولی مقدونی‌ها و مغولان بسیار موفق بودند؛ چون ژنتیکی یا مادرزادی ریش‌وپشم زیادی نداشتند.

این یک اصل کلی است که دختران ترسو و بزدل گرایش شدیدی به مردان قوی و پر ریش‌وپشم دارند، چون فکر می‌کنند که این مردان می‌توانند محافظ خوبی برای آنها بوده باشند که شاید از چاله بیرون‌آمده و داخل چاه افتاده باشند یا از ترس مار به کام اژدها رفته باشند و... ممکن است این کارها درست جواب دهد و ممکن است کاری به خطا بوده باشد؛ چون آنها ظاهر مردان را قضاوت کرده‌اند و نه باطن و حقیقت ماجرا را و شاید خود آنها موجودات خطرناکی بوده باشند و یک مرد قوی بتواند در خباثت به آنها کمک‌حال بوده باشد و...

 

پیتر گرین، مورخ بریتانیایی، بر پایهٔ بررسی مجسمه‌ها و برخی اسناد کهن توصیف زیر را از ظاهر اسکندر ارائه داده است:

اسکندر از نظر فیزیکی جذاب و گیرا نبود (طبق نظر دختران). حتی با درنظرگرفتن استانداردهای مقدونیان، اسکندر بسیار کوتاه اما سفت و کلفت بود. ریشش اندک و ناچیز بود و او با از ته تراشیدن آن در برابر نجیب‌زادگان پرموی مقدونی ایستاد(یک نوع انقلاب مردانه و سنت شکنی). گردنش به نحوی تاب داشت؛ لذا این‌طور به نظر می‌رسید که با زاویه‌ای مشخص به بالا زل می‌زند. چشم‌هایش (یکی آبی، یکی قهوه‌ای) حالتی اشک‌آلود و زنانه را برملا می‌کرد. رنگ رویش برافروخته و صدایش نخراشیده بود.

 

اما خود اسکندر اسیر و گرفتار این راهبرد نظامی‌اش شد و آن چیزی نبود جز ازدواج با روش انک و...

روشنک (یونانی باستان: Ῥωξάνη؛ ایرانی باستان: *روخشنه - «روشن، درخشان، تابان»؛ گاه رکسانا) یک شاهزادهٔ سغدی یا باختری بود که اسکندر مقدونی پس از شکست داریوش سوم هخامنشی و تسخیر ایران در سال ۳۲۷ پیش از میلاد، با او ازدواج کرد. زادروز او مشخص نیست، اما او احتمالاً هنگام ازدواج با اسکندر در اواخر نوجوانی یا اوایل بیست‌سالگی خود بوده است. او در سال ۳۱۰ پیش از میلاد درگذشت.

روخشنه در سال سیصد و چهل پیش از میلاد متولد شد. او دختر یک اشراف‌زاده سغدی به نام وخشه‌ارته (یکی از زیر دستان بسوس شهربان باختر و سغد) بود و احتمالاً پدرش در قتل داریوش سوم، واپسین شاهنشاه هخامنشی دست داشته است. پس از شکست مقاومت بسوس در برابر اسکندر، وخشه‌ارته به همراه مردم بلخ و مردم سغد به رهبری اسپیتامان به مقاومت ادامه دادند. بااین‌حال سرانجام سغد سقوط کرد و بلخ نیز پس از دو سال و نیم مقاومت در برابر مقدونیان، با اسکندر سازش کرد. گفته شده که در زمان مذاکرات وخشه‌ارته و اسکندر، اسکندر جهان‌گشا در نخستین نگاه عاشق روخشنه شده و در سال ۳۲۷ پیش از میلاد با او ازدواج می‌کند. او این تصمیم را در حالی گرفته که سرداران و مشاورانش به‌شدت با آن مخالف بوده‌اند. چند سال بعد، اسکندر در آخرین لشکرکشی نظامی‌اش به شهربانی‌های هندی امپراتوری هخامنشیِ سابق حمله کرد. وخشه‌ارته نیز در این حمله یکی از همراهان او بود و گزارش شده که اسکندر پدر روخشنه را به‌عنوان شهربانی منطقه هندوکش برگزیده است و در تمام این مدت، شهبانوی جدید در شوش اقامت داشته است. روخشنه یک برادر نیز داشت که گفته شده اسکندر به او علاقه زیادی نشان می‌داد. پس از مرگ ناگهانی اسکندر در سال ۳۲۳ پیش از میلاد، احتمالاً روخشنه کسی بود که دستور کشتن دیگر بیوه شاه، یعنی استاتیرا را داد. پروشات نیز دیگرکسی بود که گفته می‌شود به دست این شهبانو کشته شد. روخشنه برای ازبین‌بردن رقبای احتمالی فرزندش که در این زمان هنوز متولد نشده بود دست به این اقدام زد. مدتی بعد، روخشنه و فرزندش، اسکندر چهارم به مقدونیه رفته و برای مدتی تحت مراقبت المپیاس، مادر اسکندر زندگی کردند. بااین‌حال او در سال ۳۱۶ پیش از میلاد کشته شد و کاساندر همسر و پسر اسکندر را زندانی کرد. شش سال بعد، کاساندر برای ازبین‌بردن جانشین قانونی اسکندر، اسکندر چهارم و مادرش را مسموم کرده و به قتل رساند. روخشنه در این زمان سی‌ساله بود. سیارک رکسانا ۳۱۷ به‌افتخار وی نام‌گذاری شده است.

 

از همان روز اول ازدواج روش انک با اسکندر این دو با یکدیگر اختلاف شدیدی پیدا کردند که این ناهنجاری و بی‌نظمی خانوادگی در حال انتقال به لشکر مقدونی بود. اسکندر به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست روش انک را متقاعد کند و در نهایت حل اختلافات را به اتاق فکر جنگی و فرماندهان ارتش واگذار کرد.

فرماندهان: روش انک ما مخالف ازدواج تو با اسکندر بودیم و به حرف ما گوش نکرد و چنین شد.
روش انک: چرا
فرماندهان: عمده دلیل قاتی کردن اسکندر و جنگ با دنیا این است که دنبال همسر مناسبی برای خود در مقدونیه بود و موفق نشد. اینک دور دنیا به دنبال یک همسر مناسب برای خود است که هرگز موفق نخواهد شد. هر دختر و زنی که از اسکندر خوشش می‌آید موردپسند او نیست و هزار و یک ایراد به او می‌گیرد. اسکندر همانند یک آهن‌ربای قوی دوقطبی است. مردان را ازیک‌طرف و زنان را از طرف دیگر مجذوب خود می‌کند. ولی زنانی که او دوست دارد ترسو و بزدل بوده و به دنبال ریش‌وپشم هستند که اسکندر نه‌تنها ندارد؛ بلکه سیمای او زنانه است.

ر: این جاهای زخم دندان در بدن او چیست؟ نکند مردی به او تعرض و تجاوز جنسی کرده و من خبر ندارم؟ او را باید به پزشکی قانونی معرفی کنیم! تا مطمئن شوم شوهرم سالم است و تصادفی ندارد!
ف: دختران مقدونی مثل سگ هار او را گاز گرفته‌اند تا جنسیت او را با تجزیه‌وتحلیل فریادش تشخیص دهند که موفق هم نشدند.

ر: خوب اسکندر زن است یا اینکه مرد است؟
ف: او یک مرد کامل است؛ ولی عده‌ای از مقدونی‌ها باور دارند که او خود هرا است؛ ولی خودش می‌گوید که خدای احد و واحدی مرا این‌گونه آفریده است. من دوشاخ دارم با یکی مردان و با آن دیگری زنان را شیفته و مجذوب خودم می‌کنم.

ر: این پسران بی مو و کم‌سن‌وسال در کنار او چه می‌کنند؟ برادر من را از راه به در کرد. آیا او بچه‌باز یا گی است؟
ف: پسران کم‌سن‌وسال و بی مو شیفته بزن و بهادری او هستند. یا شاید فکر می‌کنند که اسکندر می‌تواند آنها را از تعرض مردان محافظت کند. او آنها را به یک جنگجوی به تمام‌عیار تبدیل کرده است. مثل آنها هم اینک در مقدونیه خاک‌برسر شده و به دنبال دلربایی از دختران هستند و دختران هم به آنها می‌گویند انشا الله زمانی که شبیه گوریل شدید نزدیک ما شوید. الان فقط به درد اسکندر می‌خورید نه چیز دیگری. از ماجراجویی خوشتان می‌آید تشریف ببرید پارس. در مقدونیه ما چیزی برای شما نداریم. خواستید توصیه‌نامه هم برای شما مکتوب کنیم که اسکندر سریعاً شما را پذیرش کند. خلاصه اینکه دختران مقدونی در حال اخراج پسران از شهر و دیار خود و نیرو گیری برای اسکندر هستند. هر پسری به آنها نزدیک شود به اسکندر بدوبیراه می‌گویند و لعن و نفرینش می‌کنند که تمام گوریل‌های پشمالوی شهر را اصلاح و بی مو کرد و همراه با خود برد و ما اینک بی گوریل مانده‌ایم. شما هم که به درد ما نمی‌خورید راه باز جاده دراز تا خود پارس.

ر: چرا اسکندر عاشق و شیفته شرق شده و لباس‌های ما را می‌پوشد و...؟
ف: او اختلال قطب‌نما دارد؛ چون خودش آهن‌ربای دوقطبی و دوشاخ است. قرار بود به‌طرف شرق برویم؛ ولی او ما را به‌طرف ستاره قطبی می‌کشاند. هزار بار گفتیم که اسکندر راه به خطاست. قبول نکرد و با رشته‌کوهی صعب‌العبور مواجه شدیم. خطای خود را قبول نکرد و به ما گفت که این رشته‌کوه را باید بالا برویم. در جواب گفتیم اسب‌های ما و بوکفالوس بز کوهی نیستند. گفت پس باید کوه را سوراخ کنید ما هم گفتیم TBM همراه خود نیاورده‌ایم. چندین سال به طول می‌کشد. آنجا ملتی بودند و به ما فهماندند که در مقابل شما ترانشه‌ای وجود دارد که به پشت کوه راه پیدا می‌کند. ولی آنجا قومی هستند وحشی و غارت گر با اسم مستعار و جعلی یأجوج‌ومأجوج درحالی‌که یأجوج‌ومأجوج واقعی نیرو مخصوص الله است. اینها شیاد بوده و برای فریب و ایجاد ترس و وحشت در دل مردم اینجا خودشان را شبیه یأجوج‌ومأجوج کرده و اسم آنها را دزدیده و به خود گذاشته‌اند؛ چون کار غارت گر دزدیدن اموال دیگران است چه برسد به اسم و نشان و هویت دیگران و... یعنی با پلاک و کارت شناسایی جعلی سرقت انجام می‌دهند. ما هم گفتیم چیز کاملاً طبیعی است ما در لشکر و سپاه خود کلی گاورئیل (جبریل، جبرائیل) مایکل و میخائیل (میکائیل) داریم. اسم و فامیل دزدی چیز کاملاً طبیعی است. اسکندر گفت حمله به‌طرف غارت گران و اسم و فامیل دزدان که ناگهان به یأجوج‌ومأجوج واقعی برخوردیم و اسکندر گفت من دستشویی دارم. برگردید عقب فرمان حمله من لغو شد اینک فرمان عقب‌نشینی و رفتن به دست‌شویی است؛ چون ما نمی‌توانیم ریش‌وپشم اینها را بچینم؛ چون مثل ما ریش‌وپشم خیلی کمی دارند. اینها شبیه مغول‌ها هستند صورتشان مثل سپر تودرتو است که با گرز گران صافکاری و ضدضربه شده است. تصمیم این شد که بالای کوه برویم و آنها را از دور تماشا کنیم. روش انک جایتان خالی اسب آنها مثل بز و کل کوهی بالا می‌رفتند و مثل بهمن از کوه پایین می‌رفتند و گردوخاکی به پا کرده بودند. خط رأس نظامی و خط رأس جغرافیایی را عمود بر کوه و به حالت افقی می‌تاختند و قانون گرانش و جاذبه برای آنها نقض شده بود درست مثل موتور روی دیوار یا کره مرگ. دو گروه شدند، گروه اول یأجوج و گروه دوم مأجوج و تمرین و عملیات نظامی برای ما انجام دادند که به عمر خود ندیده بودیم. آنها گارد ما را مثل آب‌خوردن در هم می‌شکستند. نه‌تنها حمله به آنها بی‌فایده بود؛ بلکه دفاع و گرفتن گارد هم خیلی مسخره بود. ما را زیر سم اسب می‌گذاشتند. موقع برگشتن آن ملت از ما خواستند که برایشان سد بسازیم و ما گفتیم که سد بی‌فایده است و آنها گفتند که ما سد را برای یأجوج‌ومأجوج تقلبی می‌خواهیم و نه واقعی. اسکندر قبول کرد و چند ماهی آنجا سرکار و حمالی مفت و مجانی بودیم. اسکندر به ما توصیه کرد مبادا دیده‌های خودتان را به کسی بازگو کنید. اگر بدانند که من ترسیدم رسوا می‌شویم و این ترس اگر به سپاه ما راه پیدا کند از هم فروپاشیده‌ایم. آنها از نوع بشر نبودند؛ بلکه آسمانی بودند. اگر با نوع تقلبی و بدل آنها برخورد می‌کردیم، حتماً بر آنها چیره می‌شدیم؛ چون اگر وحشی‌ها و بربرها توانی داشتند الان گرگ‌ها کیهان را فتح کرده بودند. ما و مغول‌ها و عرب‌ها وحشی نبودیم اگر وحشی بودیم حتماً شکست می‌خوردیم. پارسیان برای ما اسم گذاشتند تا جلوی آبروریزی خودشان را بگیرند. خوب آنها هم وحشی شده و کیهان را فتح می‌کردند.

ر: شنیده‌ام که اسکندر زنازاده است؟
ف: مادر او رومی بود برایش اسم گذاشتند. کلئوپاترا یک زنازاده و فاحشه و برادرزادهٔ یکی از سرداران فیلیپ به نام آتالوس بود و می‌خواستند که به فیلیپ قالب کنند. همه آنها را از دم تیغ گذرانده و جنازه‌هایشان را سوزاندیم.

ر: اسکندر من را به خوابگاه راه نمی‌دهد میانه ما شکرآب شده است.
ف: روش انک ما تو را تحت‌نظر داریم. قاتی دختران شده‌ای نکند تو هم لز هستی؟ به بعضی از سربازان و فرماندهان سفارش می‌کنم تا ریش بگذارند. تو برو قاتی آنها شو و لاس بزن تا اسکندر حسادت کرده و به خشم آید و مسابقه شمشیربازی راه بیندازیم و تفریح کنیم. مشکل اسکندر اینکه از دختران ترسو و بزدل خوشش می‌آید. نقش یک دختر بزدل و ترسو را بازیکن. ولی به اسکندر ابراز علاقه کن. بگو پشت‌وپناه من تویی و هرگز به فکر محافظت از او نباش وگرنه فکر می‌کند که دوست‌دختر، خواهر، مادر و... او هستی و اسکندر موجودی ضعیف است. او را تشویق به حمله و جنگ بکن نه صلح و آرامش و خانه‌نشینی.

ر: چرا اسکندر تخت‌جمشید را آتش زد؟
ف: کار او نبود کار خود پارسیان ریشو بود. وقتی تخت‌جمشید را فتح کردیم ما را مثل موش کور کرده بود و به ما گفت اینجا باید قلعه شود و تخت به درد من نمی‌خورد. تمامی تالارها و کاخ‌ها را زیر زمینی به یکدیگر و بیرون راه داد. او می‌دانست که به کاخ حمله خواهند کرد؛ ولی نه اینکه آنجا را به آتش بکشند وگرنه یکان آتش‌نشانی هم مستقر می‌کرد. ریشوها به ما حمله کردند و کاخ آتش گرفت؛ ولی سریع خارج شده و آنها را نقره‌داغ کردیم. ولی کار از کار گذشته بود. قسمت نبود که تخت‌جمشید از آن اسکندر شود؛ چون اسکندر آنجا سنگین و تخت‌نشین شده بود. چاق شده بود با کلی اضافه‌وزن کمی خپل بود البته بدون تحرک. آن آتش‌سوزی اسکندر را مثل زلزله تکان داد و به خودش آورد؛ چون او خودش را سرباز خدا می‌دانست و نه یک پادشاه.

ر: حالا مرد ریشو بهتر است یا بی‌ریش؟
ف: دختران مقدونی بر علیه او توطئه کردند و قوی و ریشو ترین مردان مقدونیه را بر علیه او تحریک کردند البته با هزار و یک وعده‌ووعید. همه آنها را به همراه دختران دستگیر کردیم. یک‌به‌یک و تن‌به‌تن در مقابل دختران با آنها مبارزه کرد و سر از بدنشان جدا می‌شد. سپس شمشیر خونی خود را با ریش‌وپشم آنها پاک و تحویل دختران می‌داد و می‌گفت بروید والیبال بازی کنید. به مردان پارس رحم کرد؛ چون خودش جنگ را شروع کرده بود. ریش‌وپشم آنها را می‌چید و می‌داد به زنان و دختران پارس و می‌گفت بروید با آنها لحاف و دشک یا بالش درست کنید. بعداً مردان پارس هم مجذوب و شیفته او شده و قاتی نیرو و سربازانش می‌شدند؛ ولی اقدام به رسوایی و آبروریزی جنسی می‌کردند و سر از بدنشان جدا می‌کردیم؛ چون سپاهمان فاسد و آلوده می‌شد. چشم بد به پسران و دختران مقدونی داشتند و سعی می‌کردند که آنها را دست‌مالی حتی... بکنند. یعنی همان حکایت ترکان باطله آذربایجان و دام‌های مغول. ما راهبرد رومی نداشتیم آن راهبرد بابک ملعون شد که اسکندر دستور پاک‌سازی آن را داده و سربازان مقدونی او را به چشم یک فرمانده پاک و تروتمیز می‌دیدند. گویا بالای ابرها او را شستشو و غسل تعمید داده‌اند.

ر: این مسیح دیگر کیست؟
ف: مسیح پیامبر بنی‌اسرائیل است و در آینده متولد خواهد شد و نمی‌تواند پارسیان را آدم کند. پارسیان اگر با او متحد شوند، دنیا را می‌گیرند که اصلاً گوش به حرفش هم نخواهند داد. اسکندر فکر می‌کند که مادر او یعنی مریم را کشته‌اند و او باید جای مسیح را گرفته و منجی عالم شود. تو زرنگ باش به او بگو که تو ناجی من شدی و من به تو مدیون هستم؛ چون مرا از دست گوریل‌های ریشو و پشمالو نجات دادی و از آن خودت کردی. چون استاتیرا دختر داریوش سوم و پروشات دختر اردشیر سوم هووهای تو هر روز صدبار به او می‌گویند که پدران ما و مردان پارس دیوس بودند و تو از آنها بهتر هستی و حمله تو به پارس مایه نجات ما از دست آنها شد؛ چون شیربهای ما بار یک الاغ از طلا بود و بر سر قیمت و بهای ما با یکدیگر وارد بحث و چانه‌زنی می‌شدند. ما را مثل کالا مابین خود خریدوفروش می‌کردند. آنها صد قدم از تو جلوتر هستند روش انک تو به گردپای آنها نخواهی رسید. خزانه پارس را زیر پای آنها و سایر پارسیان ریخته و می‌گوید بیایید و به‌راحتی برداشته و استفاده یا خرج کنید. چیزی در مایه انقلاب سفید و اصلاحات اراضی که محمدرضا در آینده قرار است انجام دهد. هخامنشی‌ها از این کارها بلد نبودند؛ چون معلم پهلوی خود اسکندر بود و نه کوروش صغیر دوم. پهلوی دروغ خواهد گفت که هخا است؛ بلکه آنها اسکندری هستند. اشعیا در اصل اینگونه است.

وعدۀ ظهور پادشاه پارس
۹ «ای قوم من، شادی کنید و از خوشحالی فریاد برآورید، چون پادشاهتان (رضا) نزد شما می‌آید! او نجات دهنده‌ای پیروزمند است و با فروتنی، سوار بر مرسدس بنزی می‌آید! ۱۰ دوران اسارت و بردگی شما به پایان خواهد رسید 11 خداوند شما را از زندان بیگانگان نجات خواهد داد 12 آزادی و دمکراسی در انتظار شماست 13 محبت شما را در آغوش خواهد کشید و ... هرچه می خواهد دل تنگت بگو

 

اسکندر از کوروش هم متنفر است؛ چون فکر می‌کند که با بنی‌اسرائیل ساکن بابل متحد و مریم و عیسی را مقتول کرده‌اند و کوروش را مشیا یا مسیحا مقرر و اعلام کرده‌اند. به او هشدار دادیم اگر همانند کوروش ادعای مسیح بودن بکنی، ثانیه‌ای به تو فرصت و امان نمی‌دهیم و گلوی خودت را همانند پدرت و دیگران پاره می‌کنیم تا جوان‌مرگ شوی. مشیخا خط‌قرمز است؛ چون سید و آقایی خویشتن‌دار است و به گردپای او هم نمی‌رسی، هر فکر بدی در مورد کوروش و پارسیان و بنی‌اسرائیل داری بجای خود، فکر بد در مورد جایگاه مسیح بکنی جنازه‌ات هم یافت نمی‌شود.

 

 

ر: چرا چشم‌های اسکندر دورنگ است؟
ف: او به ما می‌گوید که در شب یا تاریکی نوری سبز - آبی می‌بینم و با آن جهت‌یابی می‌کند که گهگاه بسیار هم اشتباه و خطا می‌کند و سر از ناکجاآباد در می‌آوریم؛ ولی زمانی هم بسیار خوب می‌شود؛ ولی زمانی فاجعه‌آمیز است.

ر: چرا در مجالس رسمی کسی به من روش انک و استاتیرا و پروشات نگاه نکرده و محل سگ هم نمی‌گذارد؟
ف: اسکندر مثل سیاه‌چاله است اگر مرد و زنی نزدیک او شود او هاله نور است و آنها غیب می‌شوند و دیگر کسی توان دیدن آنها را ندارد. اگر می‌خواهی به چشم بیایی در مجالس خیلی‌خیلی مهم و رسمی باید با هووها یا زنان و دختران دیگر جنگ و کتک‌کاری راه بیندازی. حتی با شمشیر و خنجر آنها را تهدید به مرگ کنی. باید باقدرت تمام ضرب و شتم کنی و بدوبیراه گفته و توهین کنی. هر چه دم دستت آمد به زمین بکوب تا بشکند حتی عتیقه‌جات. فقط به دنبال بهانه باش. خود اسکندر نزدیک شد بزن در گوشش. مجلس را به‌هم‌ریخته و کنسلش کن. آن موقع تو هم به چشم همه می‌آیی و اسکندر خوشش آمده و شیفته تو می‌شود. تنها راه دیده‌شدن و به‌چشم‌آمدن تو این است و لاغیر. نترس انجامش بده. کار بیخ پیدا کرد و اوضاع بحرانی شد خودمان جدایتان می‌کنیم.

ر: آرزوی اسکندر چیست؟
ف: آرزوهای او تمامی ندارد. هزار یک هدف دارد؛ ولی آرزو می‌کرد که ای‌کاش یوسف بود و زنان مصر عاشق و شیفته او می‌شدند. اگر توانستی دست خودت را با چاقو ببر تا خونریزی کند. اگر پرسید چه شد؟ بگو تو را تماشا می‌کردم و حواسم پرت شد و دستم را خراشیدم. پیراهنش را از جلو محکم بکش تا پاره شود، سپس دستت را پانسمان کن. بلافاصله به‌طرف ما حمله می‌کند که شما یادش دادید. ما هم منکر می‌شویم. تو بگو کار خودم بود و لاغیر. جریان از چه قرار است من گیج شدم. دست و پیراهن بریدن جرم مقدونی است؟ وگرنه سال بعد مصر است و در میان دختران مصری دنبال گم‌گشته خود می‌گردد.

ر: نظر او در مورد همجنس‌بازی چیست؟
ف: حکم اعدام داده و به ما خرده می‌گرفت که چرا گزارش نمی‌کنید؟ ما هم الکی گزارش می‌کردیم که تعدادی همجنس‌باز دستگیر کرده‌ایم. فرمان چیست؟ او هم حکم صادر می‌کرد که اعدام کنید. ما هم در جواب می‌نوشتیم که فرمان اجرایی شد. خیالت راحت همه آنها را اعدام و معدوم کردیم. هدف او مبرا کردن خودش بود وگرنه همجنس‌باز در دوران ما کجا بود.

ر: ذائقه جنسی اسکندر چیست؟
ف: اسکندر مثل شاه‌کلید است و هر قفلی را باز می‌کند. تمامی و انواع و اقسام جنسیت‌ها را جذب خود می‌کند، الا دختران ترسو و بزدل و عاشق ریش‌وپشم و گوریل را. چون اسکندر برای آنها یک نوع رقیب محسوب می‌شود و هیچ‌وقت دو رقیب جنسی با یکدیگر جفت‌وجور و سازگار نمی‌شوند. این هنرنمایی خدای اسکندر است. دختران ترسو و بزدل نباید در کنار او باشند وگرنه ارتش او از هم می‌پاشد. آن دخترانی که اسکندر دوست دارد در کنار اسکندر احساس آرامش نمی‌کنند؛ چون او همیشه با طرف سر به کام مرگ یا پیشواز جنگ می‌رود. آنها در کنار اسکندر روانی می‌شوند. آن دختران قصد دارند که در آغوش یک گوریل پشم آلو به آرامش و آسایش و آرزوهای زنانه خود برسند. اسکندر کف زمین را پر از خون و جنازه می‌کند و خودش در میان آنها می‌غلتد. هر لحظه احتمال کشته‌شدن او وجود دارد.

ر: تمامی ارتشیان برای سربازان خود روسپی‌خانه و... دارند راهبرد اسکندر چیست؟
ف: او همه را تشویق به ازدواج می‌کند؛ ولی خودش ناکام می‌ماند و به نیروهایش دلداری می‌دهد که اگر شما هم به هر دلیل موفق نمی‌شوید و شکست می‌خورید مثل من هستید. او با آنها احساس همدردی می‌کند. می‌گوید که برای من و شما خوشبختی در ازدواج وجود ندارد؛ چون ذاتمان این‌گونه شده است. در آخرت و دنیای بعد مرگ به هدف خود می‌رسید. مثل من نهنگ خشمگین نباشید وگرنه زجر می‌کشید و آسیب روحی و روانی می‌بینید. احساس عدم خوشبختی خیلی سخت است.

ر: ریش‌وپشم به چه کاری می‌آید که اجداد ما یک متر ریش داشتند؟
ف: ریش بعضی پسران و مردان را جذاب و خوش‌قیافه می‌کند. اسکندر با آن مخالفتی نداشته و ندارد؛ یعنی عقده و حسادت و کینه ریش‌وپشم ندارد. ولی برای بعضی‌ها دکوری است و برای آنها ظاهری خشن یا خلاف‌کار به همراه دارد یا بعضی‌ها با آن مذهب و دین سازی کرده و خودشان را نیکو و متدین جلوه می‌دهند. اسکندر با سوءاستفاده از ریش‌وپشم مخالف است. بستگی به صاحب ریش‌وپشم دارد که چگونه از آن بهره‌برداری کند. اسکندر از شما خجالت می‌کشد وگرنه در مقدونیه دامنی کوتاه به تن می‌کرد و در بدن خودش یک تار مو ندارد. اینجا هوا سرد است مجبور شده که شلوار به تنش کند. ولی آدم جلف و هرزه‌ای نیست. بند شلوارش را محکم و صفت می‌بندد و برای هر کس و ناکسی شل و یا باز نمی‌کند. چون از هرزگی متنفر است و اختیار اندام جنسی خودش را دارد. مفت به کسی نمی‌بازد تا عیاشی یا سرگرمی برای خودش و دیگران راه بی اندازد. چندین بار در مقدونیه و پارس رجز خواند و برای خود حریف جهت دوئل طلبید. کسی جرئت نکرد با او درگیر شده و مبارزه کند؛ چون ضربات شمشیر او سنگین است. خیلی‌ها با میل و تمایل خودشان ریش‌وپشم خودشان را چیدند تا لحاف و دشک و بالش بدوزند. به او گفتند که سبیل ناموس مرد است و او کلی خندید و تمسخرشان کرد. او می‌گفت که ریش‌وپشم نمی‌تواند از کسی محافظت کند؛ بلکه برعکس می‌تواند سرش را به باد دهد. چیزی که انسان را نجات می‌دهد و از او محافظت می‌کند عملش و پروردگارش است. به پسربچه‌ها آموخته تا با شمشیر و خنجر و پاکی و درستی از خودشان محافظت کنند وگرنه چیز دیگری نمی‌تواند از آنها محافظت کند. او می‌گفت که آهن جذب مگنت می‌شود و شمشیر من را مگنتی قوی به‌طرف دشمنانم می‌کوباند. من فقط شمشیر را هدایت می‌کنم؛ ولی آن نیروی ناشناخته آن شمشیر را می‌کوباند. همان‌طور که آهن برای داود خمیر و موم بود و مانع فرار جنیان می‌شد شمشیر هم در دستان من کوبنده است. راندن از من و کوبیدن از خداست. من یقین دارم که از خاندان داود و سلیمان هستم حالا چرا سر از مقدونیه درآوردم حکمت و خواست خداست وگرنه من از خاندان موسی هستم. بنی‌اسرائیل مثل سایه دنبال من است؛ ولی من محل سگ به آنها نمی‌گذارم. چون داود و سلیمان نبی و پیشوای آنها بود و هیچ غلطتی نتوانستند بکنند. داود و سلیمان زنده بودند و من و سربازانم در رکاب آنها بودیم ده بار سیاره زمین را شخم زده بودیم.

ر: دختران مقدونی چه شکلی هستند؟
ف: دماغی گوشتی یا بزرگ یا پهن دارند با دهانی کوچک. دماغ و صورتشان پر از جوش و آبسه است که هر روز آنها را می‌شکافند و خون و چرک از آن خارج می‌شود. بعداً بتونه‌کاری و رنگ می‌کنند. با آن دهان کوچکشان کل خزانه و گنجینه پادشاهی را بالا کشیده و می‌خورند. اسکندر شیفته دختران پارس شده؛ چون همه آنها مثل دختران یونانی و مقدونی مشکل و مرض دماغ و جوش صورت دارند. دماغ شما دختران ایرانی و مقدونی یا یونانی مصیبت بزرگی برای شما و دست آویزی برای ابلیس و شیاطین شده است تا نجابت خودتان را از دست بدهید. مجسمه هرا و سایر زنان و دختران مقدونی یا یونانی و رومی را بنگرید خوب متوجه می‌شوید. ابروی آنها مثل شما به‌هم‌چسبیده و شبیه کمان است (مینیاتور). دماغ اسکندر را کسی مثل میکل‌آنژ روی سنگ تراشیده است.  دختران و زنان مقدونی و رومی به مجسمه‌سازان و نقاشان رشوه می‌دادند که دماغ ما را روی سنگ و بوم اصلاح کنید که نشدنی بود و در جواب می‌گفتند که مجسمه یا پرتره دیگر شبیه شما نمی‌شود. همه به خود ما ایراد می‌گیرند که مجسمه‌سازی یا نقاشی بلد نیستید. آتن یا شیراز و تهران فرقی با هم ندارند. اسکندر فهمیده است که از یک خون و نژاد هستید این از رفتارتان کاملاً مشخص است. شما هندوآریایی هستید؛ اما اسکندر از خاندان یوسف است و خیلی با شما فرق دارد. از نجابت و پاکی او و از بی‌حیایی و بی‌عفتی شما هویدا است. ابلیس و شیاطین در نهایت توانستند که دماغ و صورت شما را به خیال خودشان اصلاح و ویرایش کنند؛ یعنی همان‌طور که کتاب خدا را تغییر دادند خلقت خدا در دختران و پسران را نیز تغییر و ویرایش کردند که بهای بسیار سنگینی دارد. تحریف کتاب و دین خدا با تغییر دماغ و صورت و خلقت خدا هیچ فرقی ندارد مگر اینکه جنبه درمانی و شفای روان و جسم داشته باشد که معنی طبابت درمان و شفای روان و جسم است و نه تغییر خلقت خدا و تیزکردن ابزارآلات ابلیس در دختران و زنان حتی پسران و مردان. دختران مقدونی، یونانی، رومی یا پارسی در مقابل اسکندر هیچ حرفی برای گفتن ندارند جز حسادت، کینه و حس انتقام. چون اسکندر مخلوق بخصوصی بود. برای هدفی خلق شده بود و آن درهم‌کوبیدن طاغوتیان. دختران مقدونی، یونانی، رومی یا پارسی هزار بار زیر تیغ جراحی روند بی‌فایده است و تنها ثمره آن بی‌عفتی و بی‌حیایی است و اینکه دختران خود ابلیس شوند. خلقت خدا کجا تیغ جراحی و بازی و ترفند و حقه شیطانی ابلیس کجا. مگر ابلیس و شیاطین می‌توانند همانند اسکندر را شبیه‌سازی یا بازسازی کنند. هرگز و در نهایت دچار یک رسوایی جنسی و آبروریزی اجتماعی بزرگ می‌شوند. دماغ اسکندر مادرزادی سربالا بود؛ ولی با سربالا کردن دماغ نمی‌توان دنیا را فتح کرد و عقل ناقص ابلیس آن‌گونه کار می‌کند که من هم با سربالا کردن دماغ دختران و پسران دنیا را از آن خودم می‌کنم. اگر خدا توانسته من هم موفق خواهم شد که اتفاقات زشت و هولناک دیگری می‌افتد و ابلیس و شیاطین و دختران و پسرانشان رسوای عالم می‌شوند. ویژگی مشترک دختران ایرانی، مقدونی یا یونانی و رومی دماغ زشت و نکره آنهاست که دماغ اسکندر استاندارد و هیچ ایرادی نداشت. ازاین‌رو دختران نسبت به او حسادت خیلی عمیقی داشتند؛ چون هنرمندان نیز حاضر به اصلاح دماغ آنها نبودند؛ چون کار خودشان ایراد پیدا می‌کرد؛ چون مجبور بودند دختران و زنانی را خلق کنند که اصلاً وجود خارجی نداشتند. مشکل ژنتیکی است که شیاطین سعی می‌کنند با تیغ جراحی برطرف کنند که به دنبال آن هزار و یک ایراد مهم و جدی دیگری پیدا می‌کنند. یعنی بی‌عفتی، بی‌حیایی، بی‌آبرویی یا بی حیثیتی، هم برای خودشان و هم برای خانواده‌هایشان.

 

 

ر: از نگاه مردان به اسکندر می‌ترسم. اگر روزی او شکست بخورد بجای اینکه به من تجاوز کرده و او بنگرد، باید من شاهد تجاوز مردان به او باشم و این برای من یک حقارت بزرگ است.
ف: امتحانش مجانی است. روزی لباس مبدل پوشیده و درب اتاق‌خواب شما را شکسته و وارد می‌شویم به بینیم عکس‌العمل اسکندر چیست؟ به اسکندر هم می‌گفتند که ما برای بالابردن سطح ایمنی عملیاتی بر علیه تو تدارک خواهیم دید. حالا کی و چه موقع به تو هم نمی‌گوییم. بلکه می‌خواهیم سطح آمادگی و هشیاری تو را تست کنیم. اسکندر هم می‌گفت قبول چه چیزی بهتر از این. 10 روز بعد درب اتاق اسکندر را شکسته و وارد شده و با شدت با او درگیر می‌شدند. روش انک هم از ترس بی‌هوش می‌شد و بعد از به‌هوش‌آمدن با تمسخر می‌گفتند که صحنه‌های خیلی مهمی را از دست دادی.

ف: در نهایت اینکه پدر تو و خودت به چشم خائن به پارس نگریسته می‌شوید. حتی دو هووی دیگرت چون به پسران و مردان پارس پشت کردید و با اسکندر وصلت کردید. در مقدونیه هم حسود و بدخواه خیلی زیاد دارید. اگر وقت داشتید تشریف بیاورید پایگاه، شمشیربازی، تیراندازی و دفاع شخصی یاد بگیرید. گیر پارسیان و مقدونیان بی‌افتید تکه و پاره شده‌اید؛ چون مقدونی‌ها هم فکر می‌کنند که اسکندر به مقدونیه مخصوصاً دخترانشان خیانت کرده و هرچند که می‌دانند دختران مقدونی مثل سگ هار او را دریده و شکافته‌اند.

ر: حالا تکلیف من چیست؟ چگونه می‌توانم اسکندر را تملک و از آن خود بکنم؟
ف: اسکندر خود تو و دو هووی تو را شبیه دختران مقدونی دید و ازدواج کرد به امید روزی که همراه با شما به مقدونیه برگشته و از دختران مقدونی انتقام بگیرد. یعنی شما حاضر نشدید با من ازدواج و... کنید من سه تا مثل شما یا بهتر از شما را آن‌سوی عالم پیدا کردم. نگاه کنید تا چشمتان کور شود. ما هزار بار گفتیم که اسکندر خاک‌برسر نشو. دختر دختر است چه پارسی باشد یا مقدونی هیچ فرقی با هم ندارند. چون پیشانی تو را این‌گونه نوشته‌اند و با دختر ایرانی نمی‌توانی پیشانی خودت را پاک کنی. ما اینها را به نیروی نظامی مقدونی کاملاً توضیح دادیم که اسکندر قابل تملک یا تقسیم نیست؛ بلکه او مشاع است و برای همه. وگرنه آنها دخل شما را می‌آوردند. به آنها گفتیم و توضیح دادیم که این زنان پارسی عشق زندگی اسکندر نیستند؛ بلکه ابزاری و سلاحی برای انتقام هستند. مثل همان شمشیر و خنجر که در دستان شماست. اسکندر می‌خواهد که این دختران پارسی را در قلب دختران مقدونی فروکند.

ف: اسکندر در مقدونیه مثل نهنگ خشمگینی بود که در یک اقیانوس تاریک و مسموم در حال شناکردن است. ولی اینک در سرزمین پارس به ساحل نشسته و در حال جان‌دادن است. هزار بار گفتیم به اقیانوس تیره و مسموم برگردی بهتر از ساحل اینجاست. به ما خشمگین شد که من به یاری شما اینجا آمده‌ام و به نصیحت شما اینجا را ترک نخواهم کرد. اگر مردم عامی مقدونیه به او می‌گفتند که تو خود هرا هستی بر آنها خرده می‌گرفت؛ ولی در پارس بزرگان معابد به او تلقین کرده‌اند که او یکی از خدایان پارس است و روزبه‌روز حال او در حال وخیم‌تر شدن است. چون به‌جای توحید خودش ادعای الوهیت می‌کند. به هووها و پارسیان بگو که زیاد سربه‌سر اسکندر نگذارند وگرنه مقبره کوروش، پاسارگاد و بقایای تخت‌جمشید را با خاک یکسان کرده و جهت حمله به حجاز ترغیب می‌شود. شاید در نهایت به این نتیجه برسد که تنها مقصر اصلی خود خود خدای واحدش است و مصمم به تخریب کعبه شود. اگر به این چنین نتیجه‌ای رسید و قصد حمله به مکه را داشت، سریعاً گلوی خودش را پاره می‌کنیم چون از کنترل ما دیگر خارج شده و در اختیار ابلیس است.

ر: سرنوشت اسکندر و من چیست؟
ف: اسکندر برای خود کلاه‌خودی فلزی با دوشاخ قوچ ساخته بود و به دل دشمن می‌زد. به او گفتیم که شجاعت تو خیلی خوب است؛ ولی زیاد باهوش نیستی. چون کلاه‌خود تیزی شمشیر را می‌گیرد و ضربه شمشیر به مغز تو منتقل و دچار تروما و عفونت مغزی می‌شوی. زیاد به حرف ما گوش نمی‌داد. او در آینده دچار جنون شده و ادعای خدایی یا پسر خدایی می‌کند؛ چون از بنی‌اسرائیل زیاد شنیده که ما و تو دختران و پسران خدا هستیم. او در آینده نزدیک فوت کرده و با خودمان می‌بریم؛ ولی با مسیح عیسی ابن مریم رسول‌الله اولین فاتح زمین بر می‌گردیم. چون او آخرین انسانی است که روی زمین‌مانده و توسط خدا قبض روح می‌شود. این کره خاکی در نهایت برای او باقی می‌ماند و نه کس دیگری که آن را دودستی تقدیم الله می‌کند. چون مسیح از فتنه و مکر زنان و دختران شیطان‌صفت و دختران ابلیس به‌دور و پاک است. نخواهیم گذاشت که زن و دختر شیطان‌صفت و مکاری نزدیک او شود و برعکس. تو و هووهایت اگر در پارس بمانید به جرم خیانت به وطن دستگیر و کشته می‌شوید. اگر به مقدونیه بروید دختران و زنان مقدونی بر علیه شما مکر و حیله کرده و شما را به کشتن می‌دهند. باید به مکان دیگری پناه ببرید و به‌جای دوری بگریزید وگرنه هم پارسیان و هم دختران و زنان مقدونی با هم متحد شده و به دنبال شما خواهند گشت. یعنی همان‌طور که بابک ملعون را یافته و قطعه‌قطعه می‌کنند. ما خودمان مگاگ هستیم و اسکندرنامه این است و نه آن چرندیاتی که عثمانی‌ها به فرزندان خود می‌آموزند.

فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۳۹﴾ آل عمران

 

 

تعریف دقیق جامعه LGBT

فرض کنید که در راه شمال هستید و جهت رفع خستگی و گرسنگی در رستوران میان راهی توقف می‌کنید. ولی بعد از حرکت و طی مسافت طولانی متوجه می‌شوید که مسیر را اشتباه انتخاب کرده و 180 درجه تغییر مسیر داده‌اید. در واقع شما به‌جای شمال به‌طرف جنوب حرکت کرده‌اید. یعنی همان راه‌رفته و پیموده شده را برگشته‌اید. این اتفاق ممکن است خوب یا بد باشد. شما را می‌تواند با یک تصادف رانندگی و بلای طبیعی مثل ریزش کوه مواجه و یا اینکه از آن نجات دهد.

درصد کمی از افراد جامعه دچار انحراف قطب‌نمای جنسی می‌شوند و این ممکن است که خیلی خوب باشد و یا اینکه خیلی بد شود. به طور مثال تا آخر عمر نتوانند مرتکب رابطه جنسی نامشروع شوند و یا اینکه مرتکب رابطه جنسی نامشروع از بدترین نوع ممکن شوند و... به عکس زیر خوب دقت کنید:

 

 

در نگاه اول عکس فوق تصویر یک زوج خوشبخت و خوش‌اقبال را نشان می‌دهد. ولی به باور ما باتوجه‌به چروک کنار چشم، این دختر چند سال بزرگ‌تر از پسر است و احتمالاً این دو خواهر و برادر هستند نه یک زوج خوشبخت (تبلیغات دندانسازی یا کالای دندانپزشکی است، سنجاب یا خرگوش). 

https://doctoreto.com/blog/orgasm/  در سایت‌های ایرانی کاربرد نادرستی دارد. چون تأکید روی دندان است.

https://www.sherwooddental.ca/bonding/what-is-teeth-bonding-for-gaps-oakville.html کاربرد درست.

https://innovationsdentistry.com/procedures کاربرد درست. معنی و مفهوم این عکس، یک خانواده خوشبخت و خوشحال با دندان‌های سالم است و نه یک زوج با رابطه جنسی خوب. دندان‌های سالم = شادی و نشاط. این عکس هیچ ربطی به ارگاسم یا ارضا ندارد.

خیلی‌ها با دیدن این عکس احساس آرامش کرده و خیلی‌ها ناراحت و خشمگین هم می‌شوند؛ ولی علت چیست؟

 

 

Lesbian

یک دختر لزبین گرایش جنسی به‌طرف این دختر دارد و فکر می‌کند که این دختر مرتکب خطا شده و در کنار یک میمون پشمالوی نر قرار گرفته است؛ چون مغز او مثل یک پسر کار می‌کند.

Gay

یک پسر گی گرایش جنسی به‌طرف این پسر دارد و فکر می‌کند که این پسر مرتکب خطا شده و در کنار یک میمون بی موی ماده قرار گرفته است؛ چون مغز او مثل یک دختر کار می‌کند.

 

 Bisexual

یک پسر یا دختر دوجنس‌گرا گرایش جنسی به‌طرف هر دوی اینها را دارد و فکر می‌کند که این عکس باید سه‌نفری گرفته می‌شد و خودش مابین این دو نفر قرار می‌گرفت. یعنی یک دختر یا پسر بایسکشوال مابین یک میمون بی موی ماده و یک میمون با موی نر. چون نیمی از مغز او مثل یک دختر و نیمی دیگر مثل یک پسر کار می‌کند.

 

Transgender

دلیل انحراف قطب‌نمای جنسی سه گروه قبلی می‌تواند روحی و روانی بوده و قابل‌برگشت به حالت اول باشد و شاید دلایل ژنتیکی کمتری داشته باشد. ولی یک دختر ترنسجندر ممکن است که یک زن کامل به نظر برسد؛ ولی اندام جنسی مردانه دارد و یا اینکه اندام جنسی زنانه دارد و گرایش شدیدی به مرد شدن دارد و برعکس آن یک پسر ترنسجندر ممکن است که یک مرد کامل به نظر برسد؛ ولی اندام جنسی زنانه دارد و یا اینکه اندام جنسی مردانه دارد و گرایش شدیدی به زن شدن دارد. عمده دلیل این گروه دلایل ژنتیکی است. به‌احتمال زیاد اینها نیز فکر می‌کنند که این عکس باید سه‌نفری گرفته می‌شد و جای خالی خودشان را در عکس می‌بینند.

می‌توان این‌چنین هم گفت که مغز یک دختر نرمال و طبیعی درست مثل یک پسر گی کار می‌کند و مغز یک پسر نرمال و طبیعی درست مثل یک دختر لزبین کار می‌کند و به این دلیل خیلی مهم در بسیاری از موارد، دختران و پسران نرمال و طبیعی از یکدیگر متنفر و منزجر شده و برای یکدیگر حال به هم زن یا نفرت برانگیز و چندش‌آور می‌شوند. مخصوصاً اگر موضوعی به نام خیانت یا بی‌وفایی در میان بوده باشد. یعنی همدیگر را متهم به کثافت‌کاری و پست‌بودن می‌کنند. یعنی در زمان بروز خیانت دختران، پسران را به دیده یک دختر لزبین می‌بینند و پسران، دختران را به دیده یک پسر گی می‌بینند. یعنی یک سیگنال پر قدرت عصبی به آنها هشدار می‌دهد که در معرض آلودگی ژنتیک یا یک نوع بیماری میکروبی هستید. خیلی‌ها هشیار شده و دیگر به دنبال این گونه مسائل نمی‌روند؛ ولی بعضی‌ها رفته و درگیر آلودگی ژنتیک و میکروبی می‌شوند.

به طور مثال انسان متوجه زشتی عمل خودش نمی‌شود؛ ولی زمانی که یک پسر به یک دختر خیانت کرد به او می‌گوید که لیاقت تو همان مار هفت‌خط بی مو یا مثل تخم‌مرغ یا جوجه اردک زشت بدون پروبال است؛ چون آن پسر برای او در حکم یک دختر لزبین است که می‌خواهد با تمام دختران رابطه جنسی داشته باشد. ولی زمانی که یک دختر به یک پسر خیانت کرد به او می‌گوید که لیاقت تو همان خرس یا گوریل پشمالو است؛ چون آن دختر برای او در حکم یک پسر گی است که می‌خواهد با تمام پسران رابطه جنسی داشته باشد. ولی پاسخ‌ها عجیب است و آن اینکه زمانی که با خود شما رابطه داشتیم چنین نبود؛ بلکه خیلی هم خوب بودیم الان که خیانت کرده‌ایم چه چیزی در شما عوض شده است. یعنی انسان‌ها قادر به دیدن زشتی عمل خودشان نیستند و آن زشتی عمل در دیگران خیلی سریع به چشمشان می‌آید مخصوصاً اگر با یکی از طرفین سابقاً رابطه‌ای داشته باشند.

 

ولی ما به دنبال حل معمای ژنتیکی اسکندر هستیم؛ چون او مثل یک شاه‌کلید تمامی گروه‌های جنسیتی و فراجنسیتی را به خودش جذب می‌کرد؛ البته به‌غیراز دخترهای ترسو را. ولی از داشتن رابطه جنسی با آنها متنفر و منزجر بود و به آنها دلداری و توضیح می‌داد که من هم مثل شما خشمگین بوده و هستم. چون نمی‌توانم زوجه مناسب خودم را اختیار و رابطه جنسی سالمی با او داشته باشم. پس خشم و کینه خود را در دل نگهدارید تا در میدان نبرد و جنگ، خالی و تخلیه‌اش کنیم تا نه‌تنها مرتکب گناه نشویم؛ بلکه ثواب جهاد در راه خدا را از آن خودمان کنیم؛ چون جنگ او بر علیه طاغوتیان بود.

درصد جمعیت جامعه LGBT کمتر از 10 درصد جمعیت جهان است و این موضوع، زوج یابی آنها را بسیار سخت و یا غیرممکن می‌کند. از هر 10 پیشنهاد 9 تای آنها به‌شدت رد شده و فقط 1 پیشنهاد قبول می‌شود که ممکن است او هم زوج یا زوجه مناسب و قابل‌قبولی نبوده باشد؛ لذا جامعه LGBT یک جامعه بسیار پر تنش و بسیار خشمگین و خطرناک است؛ چون هر لحظه می‌توانند نظم اجتماعی را به آشوب و ویرانی و خسارت تبدیل کنند. یعنی از هر 10 پیشنهاد شاید یکی مورد قبول یا رد شود و آن نظر موافق هم گزینه خوب و مناسبی نبوده باشد؛ یعنی رفتن به دنبال نخودسیاه و یک نوع کلافگی ویرانگر.

حل معمای اسکندر خیلی ساده است. اگر آن دختر و پسر احتمالاً دو خواهر و برادر درون عکس با هم ادغام شوند، مشکل حل شده است. تمامی این چهار گروه مجذوب و شیفته آن یک نفر می‌شوند. حتی گروه جنسیتی نرمال و طبیعی درون خودعکس. یعنی تمامی گروه‌های ممکن به‌استثنای دختران بزدل.

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿۱۸۹﴾ اعراف

یعنی خداوند عکس این خلقت را باید انجام داده باشد؛ یعنی ترکیب مجدد حوا با آدم. اما چگونه؟

لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ ﴿۴۹﴾

أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ ﴿۵۰﴾ شورا

دوقلو یا همزاد به دو فرزندی می‌گویند که از یک دوره بارداری به دنیا می‌آیند. دوقلوها را می‌توان به دو گروه تقسیم‌بندی نمود. منوزایگوتیک (همسان) که به دوقلوهایی گفته می‌شود که از یک تخمک لقاح یافته که بعد از تقسیم به دو جنین تبدیل شده است، باشند و دیزایگوتیک (غیر همسان) که به معنای دوقلوهایی است از دو تخمک جدا که توسط دو اسپرم جداگانه لقاح یافته‌اند متولد شوند.

یعنی المپیاس مادر اسکندر دو اووم یا تخمک درون رحم داشته که از طرف شوهرش فیلیپ یکی پسر و دومی دختر بارور شده است. این دو تخمک می‌توانند با هم ترکیب شده و تبادل کروموزوم داشته و نیمی از کروموزوم ها باقی‌مانده و نیمی دیگر تحلیل رفته باشد. یا اینکه دو تخمک بارور دختر و پسر با یکدیگر تبادل کروموزوم داشته و هر دو تقسیمات رویانی (تسهیم) را شروع کرده باشند؛ ولی جنین مؤنث یعنی خواهر اسکندر مرده و سقط شده است و یا اینکه اسکندر با یک خواهر دوقلوی مرده هم‌زمان متولد شده است. یا اینکه اووم مؤنث نتوانسته که تقسیمات رویانی خود را انجام داده باشد. به‌هرحال یک‌چشم اسکندر مال خودش بوده و چشم دیگرش متعلق به خواهر ازدست‌رفته‌اش است.

یعنی خداوند با این کار کروموزوم‌های اسکندر و خواهرش را غربالگری و به‌صورت گزینشی با هم جفت‌وجور یا ترکیب کرده است تا اسکندر بتواند صاحب آن توانایی‌های منحصربه‌فرد جسمانی و جنسی شود؛ یعنی اسکندر هم درست برعکس خلقت حوا از پیکر و جسم آدم خلق شده است.

آریان، مورخ یونانی، اسکندر را چنین توصیف می‌کند: فرمانده نیرومند و خوش‌قیافه با یک‌چشم تیره چون شب و یک‌چشم آبی چون آسمان. یکی از رمانس‌های نیمه افسانه‌ای اسکندر نیز به این مطلب اشاره دارد که اسکندر دچار ناهم‌رنگی عنبیه بوده است: یک‌چشمش تیره بوده است و دیگری روشن.

چشم‌هایش (یکی آبی، یکی قهوه‌ای) حالتی اشک‌آلود و زنانه را برملا می‌کرد. رنگ رویش برافروخته و صدایش نخراشیده بود.

یعنی یک‌چشم از ژنوم پدری و یک‌چشم از ژنوم مادری‌اش بوده است. یکی متعلق به خودش و دیگری مال خواهر متوفایش.

 

 

دربارهٔ تولد و کودکی اسکندر چندین افسانه نقل کرده‌اند. بنا به گفتهٔ پلوتارک، زندگی‌نامه‌نویس یونان باستان، المپیاس در شب زفافش خواب می‌بیند که صاعقه‌ای به رحمش اصابت می‌کند و شعله‌ای را می‌افروزد که زبانه‌هایش «دور و نزدیک» را در بر می‌گیرند و سپس خاموش می‌شود. گفته می‌شود که فیلیپ نیز چندی پس از ازدواج با المپیاس خواب می‌بیند که رحم همسرش را با مهری که تصویر یک شیر بر آن نقش بسته است مهروموم می‌کند. پلوتارک تفسیرهای گوناگونی برای این رؤیاها ذکر کرده است از جمله آنکه: المپیاس پیش از هم بستری با فیلیپ باردار بوده است و این امر از مهروموم کردن رحم او فهمیده می‌شود، یا اینکه زئوس پدر اسکندر بوده است. مفسران باستان دربارهٔ اینکه آیا المپیاس جاه‌طلب داستان اصل‌ونسب اُلوهی اسکندر را ترویج داده است متفق‌القول نیستند؛ برخی بر این باورند که او موضوع را به اسکندر گفته است و برخی دیگر نیز بر این عقیده‌اند که او اعلام این موضوع را بی‌عفتی می‌دانسته و سکوت اختیار کرده است.

 

آیا داده شد تو را حدیث مهمان ابراهیم، گرامی داشته شدگان (پذیرایی شدگان)

زمانی که داخل شدند برایش، پس گفتند سلامی، گفت سلامی [ای] قومی ناشناختگان (ناشناسان)

پس رو کرد به‌سوی اهلش (خانواده‌اش) ، پس آمد (آورد) به گوساله‌ای فربه‌ای (پرواری)

پس پیشکش (نزدیک) کرد او به سویشان، گفت آیا نمی‌خورید

پس واهمه کرد از ایشان ترسی را، گفتند نترس و بشارت دادند او را به پسری دانایی

پس رو کرد زنش در جیغ بلندی، پس سیلی زد صورتش را و گفت [آیا درحالی‌که] پیرزنی عقیمی (نازایی) [هستم]

[ملائکه] گفتند آن‌چنان [است] ، گفت سرورت به‌درستی آن، اوست حکیم دانا ۳۰  ذاریات

 فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ 37

هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ 38

فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ 39

قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ 40

قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ 41 آل عمران

این گونه کارها از عهده ملائکه بر می‌آید البته به حکمت و دستور خداوند و معنی دقیق ذی القرنین این است که اسکندر از تبادل کروموزومی دو اووم یا تخمک خلق شده است و هر شاخ اشاره به یک اووم و یا تخمک دارد. یعنی اسکندر در ظاهر خودش بود؛ ولی در باطن خواهرش هم دیده و دریافته می‌شد. یعنی او ترکیب یک پسر و دختر مقدونی و رومی بود. خودش مقدونی و خواهرش رومی بود که رومیان نیز به یاری او شتافتند.

در حقیقت اسکندر در سن 19 سالگی درحالی‌که یک شورت چرمی یا دامن کوتاه دخترانه بر تن داشت، سوار بر بوکفالوس به‌طرف امپراتوری پارس می‌تاخت و پشت سر او سپاهی خشمگین از LGBT بود و پشت سر آنها لشکری از فرماندهان و سربازان مقدونی و رومی که ریش‌وپشم آنها را چیده بود.

 

 

 

 

چون خدا به او چیزهای زیادی آموخته بود من‌جمله اینکه یک دختر ترنسجندر با اندام جنسی مردانه (Shemale) می‌تواند با یک دختر ترنس با اندام جنسی زنانه ازدواج کرده و صاحب خانواده و اولاد شوند. یعنی اسکندر این گروه‌های جنسیتی را چنان با هم جفت‌وجور کرده بود که اولاً بتوانند ازدواج کنند سپس فرزندآوری کنند و روزبه‌روز به تعداد سربازان و سپاهیانش افزوده شود. ثانیا دچار گناه فاحش و کبیره نشوند. گویا فرزندان آنها نرمال و طبیعی شده و آنها نیز می‌توانستند به طور طبیعی زوج یابی و ازدواج کنند و این از خشم آنها کاسته و بر تعداد طرف‌دارانش افزوده می‌شد. چون احساس خوشبختی و کامیابی کرده و همه آنها را مدیون خدای اسکندر بودند.

خدای اسکندر راه نجاتی برای تمامی گروه‌های جنسیتی و فراجنسیتی گشوده بود که آنها نیز می‌توانستند آزادانه در جامعه به‌صورت سربلند زندگی کرده و به فعالیت‌های اجتماعی خود ادامه دهند و به خودشان و زوجشان افتخار کنند؛ چون در جنگ‌ها نقش کلیدی و مهمی داشتند. اسکندر برای آنها یک شرط گذاشته بود و آن اینکه زوجیت و ازدواج شما باید منجر به زادوولد شود ولاغیر.

سپاه و لشکر دوم اسکندر مقدونی در راه است:
امروزه وضعیت جامعه LGBT بسیار اسفناک است؛ چون آنها در بعضی جوامع به‌شدت سرکوب و خاموش می‌شوند و در بعضی از جوامع آزادی بی حد و مرزی به آنها داده می‌شود. یعنی جامعه و زیست‌شناسان چنین تصور می‌کنند که آنها چیزی مثل سگ ولگرد هستند و برای جلوگیری از رشد جمعیت حیوانات شهری، ماده‌ها جمع‌آوری و عقیم‌سازی و سپس رهاسازی می‌شوند. چون این گروه‌های جنسیتی توان زادوولد و زایشی ندارند به حال خود رها می‌شوند تا پیر شده و از بین بروند به امید اینکه ژنومشان نابود شده و به نسل‌های بعدی انتقال داده نشود. درحالی‌که این مسئله در بسیاری از موارد به ژنتیک هیچ ربطی هم ندارد. ازاین‌رو دو تصمیم در دستور کار است. یا سرکوب و خفه و بی‌صدا کردن آنها یا اینکه آزادی کاملی به آنها داده شود تا با همجنس خود زوج شده و دیگر توان زایشی و تکثیر نداشته باشند که سیاستی شیطانی است. چون اولاً آنها خیلی سریع شناسایی شده و از آن 90 درصد به‌دور نگهداشته می‌شوند؛ یعنی آن 90 درصد آنها را به جمع خود راه نمی‌دهند ثانیاً آنها مرتکب گناهان بسیار زشت و کبیره من‌جمله همجنس‌بازی و... می‌شوند و ثالثاً روزبه‌روز بر جمعیت، خشم، کینه، نفرت و حس انتقام‌جویی آنها بیشتر می‌شود. چون آنها می‌خواهند که آن 90 درصد جامعه نیز به آنها ملحق شده و احتمال زوج یابی آنها بیشتر شود. آنها مثل بمب ساعتی شده‌اند که هر لحظه احتمال انفجار آنها وجود دارد.

چون جوامع بشری آنها را قربانی خودکرده‌اند. برای اینکه جوامع آنها آشفته نشده و به آشوب کشیده نشود، تحت حمایت قانون قرار گرفته و به آنها اطمینان داده می‌شود که آزاد هستند هر کاری که خواستند بکنند البته به‌شرط اینکه شلوغ‌بازی و اغتشاش در نیاورند. اما آینده آنها چیست؟

کاملاً واضح است به طور مثال جوامع بشری امروزه گروه‌های جهادی سگ سنی را شناسایی یا دستگیر و زندانی کرده و یا به مناطق امن در حال جنگ در خارج از کشور ارسال می‌کنند. اولاً چهره و سیمای اسلام را خراب کرده ثانیاً در فرصت مناسب آنها را معدوم و نابود کنند.

ولی از کرده خود اصلاً خبری ندارند. اینها تحت حمایت کامل قانون هستند. در موقعیت‌های مهم اجتماعی، سیاسی، نظامی، تجاری، اقتصادی و... هستند. در نهایت یک روز متوجه می‌شوند که اشتباه کرده و زندگی خود را به طور کامل باخته و نتوانسته‌اند که صاحب اولاد و وارث شوند و از همه بدتر متوجه درست بودن مطالب قید شده در کتاب قرآن می‌شوند؛ یعنی روزی مسیح می‌آید و قیامت و محاکمات بر پا می‌شود و آنها به‌خاطر ارتکاب به این‌گونه افعال حرام و ممنوع و مجرمانه به عذاب آتش عبدی جهنم داخل می‌شوند. درحالی‌که سایرین تشکیل خانواده داده و صاحب اولاد و وارث شده و مرتکب این گونه گناهان کبیره نشده‌اند.

آنها دیگر چیزی برای باختن و ازدست‌دادن ندارند و با تمام قدرت و توان به تنها چیزی که فکر می‌کنند انتقام از کسانی است که این راه خبیث و اختیار شیطانی را برای آنها فراهم و مهیا کردند. آنها خودشان به‌مراتب بدتر و خطرناک‌تر از گروه‌های جهادی شده و دست به حملات سنگین به جامعه خودشان می‌زنند؛ چون مقصر اصلی را خود آنها می‌دانند و می‌پندارند. کشور اسرائیل یکی از کشورهای است که در مرحله اول درگیر این زدوخورد شهری می‌شود. کشورهای مسیحی‌نشین من‌جمله اروپا و امریکا هدف‌های بعدی است و سپس کشورهای آسیایی و... چون بازخواست مسیح و عذاب خدا سنگین و کمرشکن است.

موضوع بسیار وحشتناک، دهشتناک و هولناک اینکه خود کلیسا به نام مسیح و خدا این مجوزهای ازدواج مابین هم‌جنس گریان را صادر کرده که نه خدا و نه مسیح اصلاً چنین احکامی نداشته و ندارند؛ بلکه این احکام از شعور ناقص ابلیس آن فیلسوف بی‌سواد ناشی می‌شود؛ چون معنی ازدواج و زوجیت فرزندآوری است و این گونه ازدواج‌ها و زوجیت‌ها به فرزندآوری ختم نمی‌شود؛ چون امکان و توانایش ممکن و مقدور نیست. پس خود موضوع ازدواج هم بی‌معنی و بی‌مفهوم است. آنها با صدور این‌گونه مجوزها آنها را فریب داده و از خودشان راضی کردند تا قربانی آسایش و آرامش خاطر و رفاه جامعه شوند. امروزه این گروه‌های جنسیتی گوسفند قربانی جوامع بشری شدند که در حقیقت کلاه بسیار گشادی هم بر سرشان رفته است. دیریازود متوجه اشتباهات غیرقابل‌جبران و برگشت خودشان می‌شوند و آن روز، روز فاجعه بزرگ است چون 10 درصد جوامع بشری را تشکیل می‌دهند که در چندقدمی آنها هستند با کلی امکانات مالی و نظامی و... بازی‌کردن و تحریف و تغییر قوانین خدا و ویرایش احکام خدا عواقب بسیار خطرناکی دارد که اصلاً نمی‌توان آن را پیش‌بینی و پیشگویی کرد.

چنان خسارت سنگینی به جوامع بشری وارد کنند که اسکندر در طول مدت 10 سال پادشاهی‌اش بر دنیا وارد نکرد. جامعه LGBT نیاز به گفتگو، تعامل، کنترل، همفکری یا همیاری سازنده و مفید دارد. به حال خودشان رها شوند دنیا را در هم می‌کوبند و از روی جنازه دیگران گذر می‌کنند. دیریازود دارد؛ ولی سوخت‌وسوز ندارد؛ چون برای الله موضوعی بسیار ناپسند و زشت است. اگر فرزندان آدم به فکرش نباشند خداوند شخصاً اقدام می‌کند و اقدامش چیزی نیست جز کشت‌وکشتار و قتل‌عام گروهی و فله‌ای چه گناهکار و چه بی‌گناه چه مقصر و چه بی‌تقصیر. تر و خشک با هم می‌سوزند. انسان برای زادوولد آفریده شده است که در غیر این صورت محکوم به نابودی است.

قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ ﴿۸۱﴾

فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾ هود

 

موضوع بسیار نفرت برانگیز اینکه، بعضی از افراد متعلق به این اقلیت جنسی (10درصد)، برای تأمین هزینه‌های زندگی خود، حتی برای رسیدن به اهداف و آرزوهایشان و یا در جهت کسب شهرت و جایگاه اجتماعی و تبدیل‌شدن به لاکچری، به‌طرف سینمای پورن حتی روسپی‌خانه‌ها و...کشیده شده و مایه تفریح و سرگرمی اکثریت جنسی (90درصد) شده‌اند که جوامع بشری هم در کل در مقابل آن سکونت اختیار کرده‌اند تا مبادا این اقلیت جنسی (10درصد) خشمگین شده و دست به اغتشاش و آشوب بزنند. یعنی آن‌ها نیز به این روش آزاد و مختار هستند که با سایر اقشار جامعه رقابت کنند و دیگران را به چالش کشیده و به نیاز جنسی، مالی و... در کل به اهداف خود برسند. یعنی این اقلیت جنسی (10درصد) تبدیل به یک‌مشت سگ ولگرد یا حیوانات خیابانی شده یا درست مثل گوسفند در مقابل مصالح عمومی قربانی و فدا شده‌اند.

پیشگویی ما در مورد آینده چیست؟
تعداد زیادی پرنده مهاجر را در نظر بگیرید که دچار اختلال در قطب‌نما یا حس جهت‌یابی شده‌اند. مسلماً تغییر مسیر داده و مسیر را به نادرست می‌روند. اینک اگر قطب‌نمای آنها اصلاح شده و مسیریابی‌شان درست شود، راه‌رفته را سریعاً برگشته و به‌طرف مسیر درست خودشان پرواز می‌کنند. اینک جمعیت بسیار زیادی از آبزیان دریایی را در نظر بگیرید که به ساحل نشسته‌اند. اگر حس جهت‌یابی آنها درستکار کند و اصلاح شود، آب دریا و اقیانوس در چندمتری آنهاست. خیلی سریع به‌طرف دریا و اقیانوس برگشته و راه درست مهاجرت خود در دریا را پیدا می‌کنند. ولی آنها هرگز به فکر ضربه‌زدن به طبیعت و انتقام و نابودی اکوسیستم سیاره زمین نیستند و نخواهند بود.

در آینده نزدیک اختلال یا تغییر جهت یا انحراف قطب‌نمای جنسی این اقلیت جنسی (10درصد) به هزار و یک دلیل اصلاح و به مسیر درست خودش خواهد چرخید. آنها سریعاً متوجه می‌شوند که جوامع بشری، در حالت کلی با آنها مثل سگ و حیوانات ولگرد خیابانی و یا گوسفند قربانی رفتار کرده‌اند. مضافاً اینکه آنها را تبدیل به یک نوع برده جنسی، روسپی، مایه تفریح و سرگرمی جنسی یا سینمایی کرده‌اند. خلاصه گفته باشیم سوءاستفاده جنسی شده‌اند. روزبه‌روز به خشم این 10 درصد و ترس و هراس آن 90 درصد افزوده می‌شود. نتیجه یک انفجار جمعیتی و حمله و هجوم جانانه به‌صورت کاملاً انتحاری و تا حد مرگ است؛ چون در آینده بازخواست مسیح شدید و عذاب و شکنجه خدا سنگین و کمرشکن است. آنها به هر نحوی که شده انتقام خود را از جوامع بشری خواهند گرفت؛ چون عملشان بسیار زشت و قبیح بوده است. هم توسط خودشان و هم توسط سایرین. چون دیگر آن آدم سابق نیستند؛ چون تمایل و جهت جنسی آنها درست شده و گذشته و آینده برای آنها تبدیل به یک کابوس بزرگ می‌شود. گذشته‌ای تیره، تاریک، پر خطا دارند و آینده‌ای بسیار دردناک توأم با عذاب سخت جهنم. آنها باید دیگران را نیز همراه خود به اعماق تاریک جهنم ببرند. مگر می‌شود دیگران از آن عذاب بزرگ در امان بوده و فقط خودشان مجازات و مقصر شناخته شوند. این یک اشتباه و خطای دسته‌جمعی است و باید به‌صورت دسته‌جمعی توانش را پس بدهند و هیچ‌کسی حق جر زدن و فرارکردن از میدان نبرد را ندارد. میدان نبرد پر خون است و پر است از جنازه زنان و مردان خطاکار حتی جوانان و نوجوانان و شاید هم کودکان. چون آنها صاحب فرزند هم نشدند و چرا فرزندی برای دیگران باقی بماند؟ و...

علت بر اینکه هر نوع بی‌نظمی اجتماعی و بین‌المللی و حتی شروع جنگ و نبرد خونین و یا انقلاب و تغییر حکومت و وضعیت نیاز به یک انرژی پتانسیل و خشم گروهی یا فردی دارد. اسکندر به مقدونیان و پارسیان گفته بود که تنها دلیل این اختلافات، خدایان باطل پارسی و رومی و حتی مقدونی است. برای رفع منازعه این خدایان باطل باید برچیده و خدای واحد خالق کیهان پرستش شود. مقدونیان قبول کردند؛ ولی رومیان و پارسیان تسلیم نشده و مقاومت کردند.

پارسیان حرف‌های او را به خنده گرفته و اهمیت ندادند؛ چون به خدایان و ریش‌وپشم و اقتدار خود مغرور شدند؛ ولی به ناگاه پسری را در مقابل خود دیدند که سوار بر اسبی شبیه گاو و دامن یا شورتی بر تن برهنه در حال حمله و هجوم به آنهاست که اطرافیانش هم شبیه او بودند؛ یعنی گروهی از جوانان و نوجوانان مقدونی که آنها را در نبرد ایسوس و گوگمل شکست داده و فراری دادند و در نهایت هم ریش‌وپشم آنها را چیده و خدایانشان را به باد و خاکستر دادند.

زمانی مردمان مقدونیه در حال نواختن چنگ و سایر سازهای موسیقی و رقص و آواز بودند؛ ولی اسکندر آنها را جمع‌آوری و به جایش شمشیر و سلاح جنگی پخش کرده و همه آنها را ترغیب به حمله به پارس کرد؛ چون کلکسیونی از خدایان نر و ماده و ریش یک متری داشتند. در این زمان هم این‌گونه است. گیتار و ساز و ارگ و جاز دست اقلیت‌های جنسیتی و فراجنسیتی داده‌اند و به آنها گفته‌اند که سرگرم باشید؛ ولی روزی می‌آید که آنها را رها کرده و به‌جای آن اسلحه و مهمات جنگی به دست خود گرفته و به همراه مواد منفجره به جنگ جامعه خود و.... بر می‌خیزند؛ چون متوجه کار زشت خود و دیگران شده‌اند و تنها راه چیزی نیست جز جامعه‌ستیزی با سلاح گرم و مواد منفجره و...

در دنیای باستان نظر بر این بود که جامعه LGBT باید نابود و گشته شوند؛ چون فرزندان شیطان هستند و کارهای بسیار ناشایست و زشتی انجام می‌دهند و به این طریق کشتار، نسل و ژن آنها نابود می‌شود. در دنیای مدرن امروزی هم این گونه است؛ یعنی آنها نباید فرصت و توان ازدواج درست و فرزندآوری و تولیدمثل صحیح داشته باشند و بهترین راه ممکن ازدواج با همجنس است؛ یعنی یک نوع سیاست عقیم‌سازی خودکار و خودخواسته و اگر اصرار به فرزند دار شدن داشته باشند باید از یتیم‌خانه کسی را به فرزندخواندگی اتخاذ کنند یا تحت‌نظر زیست‌شناسان و جامعه‌شناسان و مهندسین ژنتیک صاحب فرزند غیرخودی شوند و نه فرزند خونی خودشان (اهدا تخمک یا اسپرم یا جنین) تا مطمئن شوند که نسلشان ادامه و تداوم نداشته باشد. یعنی دنیای غرب هم آنها را به دیده فرزندان شیطان می‌نگرد؛ ولی با آنها در ظاهر متمدنانه و روشنفکرانه و یا دگراندیشانه برخورد می‌کند، ولی هدف دنیای باستان و مدرن در کل همان نابود و عقیم ونازا کردن آنهاست. یعنی انتخاب خود شما برای ازدواج با همجنس بهترین گزینه ممکن برای همه است. اولاً شما به خواست و تمایل جنسی خودتان می‌رسید و دیگران هم به‌مرورزمان از شر شما خلاص می‌شوند. اگر خواستید صاحب اولاد شوید ما باید مداخله کرده و نظارت کنیم و از سلامتی جنسی فرزندان شما مطمئن شویم. یعنی سیاست باستانی ابلیس معدوم کردن فیزیکی آنها بود؛ ولی امروزه ابلیس متمدن، روشنفکر و دگراندیش شده و می‌خواهد آنها را با انواع و اقسام عمل‌های جراحی و پروتز و مهندسی ژنتیک یا آزادی‌های اجتماعی و وضع قوانین مدنی، نابود و خنثی کند که نمی‌تواند. در نهایت روزی قطب‌نمای جنسی آنها می‌چرخد و می‌پرسند که با اندام‌های جنسی و بدن ما چه کردید و اینها فرزندان چه کسانی هستند که به دامن و بقل ما گذاشتید؟ این ابزارآلات و پروتزهای جنسی چیست که به دست ما دادید؟

آن روز خود ابلیس دچار خشم این اقلیت جنسی می‌شود و به یاد می‌آورد که چه خطا و غلط بزرگی کرده است؛ چون در خلقت خدا تغییر ایجاد کرده و قوانین و احکام او را تغییر و تحریف یا تفسیر کرده است چون با خود فکر می‌کرد که خلقت خدا، خطا داشته و قوانین او اشتباه بوده است. یعنی هر دو باید ویرایش شوند و خیلی هم برایش گران تمام خواهد شد؛ چون زیر مشت و لگد و یا درگیر موج انفجار و اصابت گلوله است؛ چون خودش در این نوع مسائل درگیر و مداخله و سوءاستفاده مالی، سیاسی، اجتماعی، دینی و مذهبی، جنسی و... بسیار کرده است. کسی نیست که به آن فیلسوف بی‌سواد بگوید که چرا خودت را نخود هر آش کرده و سعی می‌کنی در هر چیزی درگیر و مداخله کنی؟ این هم عاقبت خراب‌کاری خودت و دیگران که از تو احمق تبعیت و پیروی کردند.

ابلیس و شیاطین چنین تصور می‌کنند که جامعه LGBT را فریب داده و به آنها تلقین کرده‌اند که فرزندان رنگین‌کمان هستند یا اینکه آنها را در کنترل کامل خود دارند و از پتانسیل آنها سدی برای نفوذ اسلام و یا حتی اسلام و خداستیزی ساخته‌اند؛ ولی در نهایت این سد به فرمان الله شکسته شده و آن خشم و پتانسیل بر علیه خودشان وارد عمل خواهد شد و به‌احتمال خیلی زیاد نصف دنیا یا حتی بیشتر در آتش جنگ آنها بسوزد. چون آنها در دنیای سیاست، اقتصاد، تجارت و حتی ارتش و نیروی هسته‌ای نفوذ داشته و نقش و پست‌های خیلی مهم و کلیدی دارند. درگیری می‌تواند به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای هم کشیده شود حال چرا و علت آن چیست؟

وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ ﴿۷۷﴾

وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ ﴿۷۸﴾

قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ ﴿۷۹﴾

قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ ﴿۸۰﴾

قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ ﴿۸۱﴾

فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾ هود

خداوند نیروی مخصوص خود یعنی مگاگ را در قالب چند جوان خوشگل و خوش‌تیپ بدون ریش و سبیل روانه شهر سدوم کرده و آنها درب‌خانه لوط را زده و وارد شده‌اند. این یعنی یک تحریک جنسی اهل سدوم برای حمله به‌طرف خانه لوط. یعنی یک عصیانگری و نافرمانی بزرگ تا دست آویزی شود برای خداوند تا همه آنها را نابود کند. اما برداشت لوط اشتباه بوده است چون دیده که اهل سدوم ریش‌وپشم دارند؛ ولی مگاگ بی مو و نوجوانی بیش نیستند. بجای اینکه از خدا و مگاگ بترسد از یک‌مشت گوریل پشمالو هراسیده است و دختران خود را پیشکش و پیشنهاد داده است. درحالی‌که دختران لوط عقلشان خوب کارکرده و گفته‌اند که چرا ما را پیشکش این گوریل‌ها می‌کنی؟ ما از رسولان خدا و مهمانان خودمان خوشمان آمده است. ما را به عقد و ازدواج آنها دربیاور تا با آنها هم بستر شده و فرزندآوری کنیم. ما گوریل دوست نداریم چیزی مثل اسکندر مقدونی را دوست داریم و اینکه دختران لوط به‌جای آنها چند پسربچه را انتخاب کرده‌اند هم خیلی برای آنها توهین و تحقیرآمیز بوده است که یعنی ما اصلاً لیاقت دختران و ازدواج و فرزندآوری را هم نداریم. در این موقع مگاگ کار خواصی انجام نداده و با آنها نیز درگیری فیزیکی نداشته‌اند؛ بلکه به‌راحتی و سادگی قطب‌نمای جنسی آن گوریل‌ها را چرخانده‌اند. همین و بس. در نهایت گفته‌اند که ما چند نفر چوپان و چوپان‌زاده‌ایم و تصمیم به ازدواج و صاحب فرزند شدن داریم؛ چون گاو و گوسفندانمان زیاد است و از عهده آنها بر نمی‌آییم و نیاز به نیروی کمکی داریم. ابراهیم به ما گفت که لوط آدم خوبی است و دختران پاک و با تربیتی دارد ولی من دختری برای ازدواج کردن ندارم. به خواستگاری دختران او آمدیم آنها هم راضی به ازدواج با ما هستند. شما هم اگر مشتری هستید بهتر است با زن لوط و مادر این دختران صحبت و چانه‌زنی کنید. هر کس شیر بهای بیشتری داد مال او شود. لوط کمی پیر و خرفت شده و پرت‌وپلا می‌گوید و می‌خواهد مخالف خواست دخترانش تصمیم بگیرد. گویا تصمیم نهایی با مادرشان یعنی زن لوط است. اگر مشکل و اختلافی هست به زنش مراجعه کنید ما را هم باخبر کنید. چون چنین به نظر می‌رسد که تصمیم با زن لوط است و نه با خود لوط چون او عاجز و درمانده شده است.

بعد از آن گوریل‌ها متوجه اشتباه و خطای بزرگ خود شده‌اند که به‌جای دختران لوط آن پسران و نوجوانان فرستاده شده از طرف خدا را انتخاب کرده و لات‌بازی درآورده‌اند. آن هم مقابل دید خدا و ملائکه و جلوی خانه لوط. سریعاً پشیمان و به‌طرف دوستان و مشوقان خود حمله و درگیری لفظی و فیزیکی یعنی کتک‌کاری پیدا کرده‌اند و تا سپیده‌دم صبح این مشاجرات لفظی و چاقو و قمه‌کشی و ضرب و شتم مابین خود اهل سدوم ادامه داشته که زن لوط هم آنجا حکمیت و داوری می‌کرده است که شوهر من و مهمانانش جادوگر و ساحر هستند و آنها این چنین فتنه‌ای به پا کرده‌اند که شما به جان یکدیگر بیفتید. آنها به زن لوط و بزرگان قومشان گفتند که شما ما را تشویق به همجنس‌بازی می‌کنید و به این سن‌وسال رسیدیم و نه تشکیل خانواده دادیم و نه زن و فرزندی داریم. بعداً زن لوط دخترانش را به چوپان‌زاده‌ها می‌دهد تا هر کدام صاحب یک دوجین فرزند شوند با کلی گاو و گوسفند. کسی که ما را سحر و جادو کرده خود شمایید و نه لوط. دختران لوط ما را اصلاً آدم حساب نمی‌کنند چه برسد به شوهر و... تا زمانی که لوط و دخترانش از شهر خارج شدند و مگاگ شهر سدوم را واژگون کرد؛ یعنی با تابش امواج پر قدرت گرانشی یا امواج الکترومغناطیس طولی شهر زیر رو شده است؛ یعنی زیر شهر با بالاآمده و روی شهر زیر سنگ و خاک مدفون شده است.

اما مگاگ به دختران لوط توصیه اکید کردند که ما از نوع انسان نیستیم پس پشت سر خود را نگاه نکنید؛ یعنی چشم‌به‌راه و امیدوار دیدار مجدد با ما نباشید تا روز قیامت. برای خود شوهران مناسب و خوبی از میان فرزندان آدم اتخاذ کنید که انتظار برای دیدار مجدد با ما در این دنیا، فریب و دسیسه ابلیس خواهد بود. به گفته پدرتان گوش دهید چون گفته و خواست خداست و تسلیم او شوید.

 

تكذيب كرد قوم لوط به هشدار دهندگان

ما فرستاديم برای ايشان طوفان شنی را ، مگر آل ( خاندان ، تبار ) لوط ، نجات داديم ايشان را به ( در ) سحری ( صبح زودی )

نعمتی از نزدمان  ، آنچنان جزا ( پاداش ) ميدهيم كسی را كه شكر كرد

و همانا هشدار داده بود ايشان را به حمله ( انتقام ) ما ، پس تمرد ( سرسختی ) كردند به هشدار دهندگان

و بدرستی [در صدد] اغفال ( از راه به در كردن برای انجام كاری نا مشروع ) او برآمده بودند از برای ( بحر ) مهمانش ، پس كور كرديم ( فرونشانديم ) چشمانشان را ، پس بچشيد عذابم و هشدارهايم را

و بدرستی صبح كرده است ايشان را ، بامدادی عذابی مستقری ( وقوع يافته ای )

پس بچشيد عذابم و هشدارهايم را   39 قمر

 

اگر امروز خداوند قطب‌نمای جنسی این اقلیت‌های جنسی را برگرداند، آنها نیز سریعاً متوجه اشتباه و خطای خود و دیگران شده و خیلی سریع جروبحث و مشاجرات و اختلافات بالا می‌گیرد که در نهایت به جنگ و درگیری فیزیکی و خونریزی و کشتار دسته‌جمعی ختم شده و بیش از نصف دنیا نابود می‌شود و اصلاً هیچ نیازی به ارسال ملاخین یا ملائکه نیست. آنها خودشان ترتیب یکدیگر را می‌دهند؛ چون خلقت و قوانین خدا را تغییر و ویرایش کردند. چون فریب ابلیس آن فیلسوف بی‌سواد را خوردند؛ چون او خودش گمراه شده بود. گمراهی‌اش به فرزندان آدم به ارث‌ومیراث رسید.

روشنفکران و دگراندیشان دلقک صفت، همجنس‌گرایان را تشویق به همجنس‌بازی و ازدواج با یکدیگر می‌کنند درحالی‌که برای پسرانشان از خانواده‌های سرشناس زن می گیرند و یا اینکه دخترانشان را به خانواده‌های سرشناس می‌دهند و همه آنها برای خودشان زندگی در ظاهر آبرومندی تشکیل داده و صاحب اولاد شده‌اند و این‌گونه چیزها را برای خودشان و خانواده‌هایشان اصلاً نمی‌پسندند و قبول هم نمی‌کنند. روزی می‌آید که این اقلیت‌های جنسی خانواده، زن و شوهر و فرزندی برای آنها باقی نگذارند. چون نیکی را برای خودخواسته و زشتی و پلیدی را نصیب آنها کردند. آبرو، اعتبار و شهرت اجتماعی را برای خود برگزیدند؛ ولی بی‌آبرویی و بی حیثیتی و کثافت‌کاری را برای آنها ترجیح دادند تا خودشان بالا رفته و آنها را به زیر بکشند و برده و طرف‌دار و هواخواه خودشان کنند. ولی در آینده ورق بر می‌گردد.

 

 

پیشگویی ما در مورد مذاهب ابراهیمی چیست؟


بزرگان قوم لوط، ابراهیم و خود لوط را تحت‌نظر داشتند و زن لوط نقش جاسوس را برای آنها داشت. می‌دانستند که این نوجوانان از نزد ابراهیم آمده‌اند؛ لذا تصمیم گرفتند که انبیا و آن جوانان را خوار و ذلیل کنند و عده‌ای را تحریک و به‌طرف آنها ارسال کردند. چون فکر می‌کردند که هم ابراهیم و هم لوط خودشان همجنس‌گرا هستند که با این نوجوانان معاشرت و رفت‌وآمدی دارند و آن دو به‌دروغ برای دیگران موعظه می‌کنند؛ چون خودشان آن کاره هستند. ولی آن نیرو و انرژی تحریک شده خیلی راحت و ساده به‌طرف خودشان برگشت و به دنبال آن بلای آسمانی که زیر و رویشان کرد. تمام ترس و هراس لوط هم این بود که الان به خانه من وارد شده و به خیال خودشان سر صحنه جرم دستگیر و رسوایش می‌کنند و به او می‌گویند که تو خودت ما را نصیحت می‌کردی؛ ولی الان خودت این‌کاره شده‌ای آن هم با نوجوانان و او می‌گفت که مرا رسوایم نکنید درحالی‌که لوط این کاره نبود؛ بلکه نقشه خدا برای قوم او خیلی خوفناک بود.

 

مسیح عیسی ابن مریم در آینده خیلی نزدیک ظهور می‌کند و حرف‌وحدیث برای گفتن زیاد دارد. آن هم وحی شده از طرف شخص خود خدا. تمامی بزرگان ادیان ابراهیمی که او را زیر نظر دارند عده‌ای را بر علیه او تحریک و ارسال می‌کنند؛ چون چنین برداشت می‌کنند که مسیح هم مثل خود آنها و به دنبال فریب‌دادن انسان‌ها است.


1- اولین گروه شیعیان مهدوی هستند که می‌پرسند مهدی ما چه شد؟ سریعاً قطب‌نمای مذهبی و دینی آنها می‌چرخد و مسیح به علم کتاب قرآن توضیح می‌دهد که درگذشته چه بلایی سر شما آورده‌اند و چه آینده دهشتناکی دارید و آن نیرو و پتانسیل برمی‌گردد به‌طرف درگیری با بزرگان تشیع مهدوی. یعنی قطب‌نمای آنها از طرف مهدی به‌طرف خود مسیح می‌چرخد.


2- دومین گروه سگ سنی هستند که می‌پرسند مهدی ما از کدام مادری زاده خواهد شد؟ سریعاً قطب‌نمای مذهبی و دینی آنها می‌چرخد و مسیح به علم کتاب قرآن توضیح می‌دهد که درگذشته چه بلایی سر شما آورده‌اند و چه آینده دهشتناکی دارید و آن نیرو و پتانسیل برمی‌گردد به‌طرف درگیری با بزرگان اهل‌سنت. چون ابوبکر، عمر و عثمان و... ارث‌ومیراث مسیح را به سرقت بردند. یعنی قطب‌نمای آنها از طرف مهدی و خلفا به‌طرف خود مسیح می‌چرخد.

3- سومین گروه نصرانی‌ها هستند که می‌پرسند مسیح ابن الله و پدر ما چه شد؟ سریعاً قطب‌نمای مذهبی و دینی آنها می‌چرخد و مسیح به علم کتاب قرآن توضیح می‌دهد که درگذشته رومیان و بنی‌اسرائیل چه بلایی سر شما آورده‌اند و چه آینده دهشتناکی دارید و آن نیرو و پتانسیل برمی‌گردد به‌طرف درگیری با بزرگان دنیای مسیحیت. یعنی قطب‌نمای آنها از طرف مسیح ابن الله به‌طرف محمد و خود مسیح در یک راستا می‌چرخد. چون رومیان، کلیسا و بنی‌اسرائیل ارث‌ومیراث مسیح را به سرقت بردند.

4- چهارمین گروه یهودی‌ها هستند که می‌پرسند مسیح ابن الله ما از کدام مادری زاده خواهد شد؟ سریعاً قطب‌نمای مذهبی و دینی آنها می‌چرخد و مسیح به علم کتاب قرآن توضیح می‌دهد که درگذشته بزرگان بنی‌اسرائیل و رومیان چه بلایی سر شما آورده‌اند و چه آینده دهشتناکی دارید و آن نیرو و پتانسیل برمی‌گردد به‌طرف درگیری با بزرگان دنیای صهیونیسم. یعنی قطب‌نمای آنها از طرف مسیح ابن الله به‌طرف عیسی، محمد و خود مسیح در یک راستا می‌چرخد. چون رومیان و بنی‌اسرائیل ارث‌ومیراث مسیح را به سرقت بردند.

5- بچرخید تا بچرخیم و... مهدوی‌ها نیز ارث‌ومیراث مسیح را به سرقت بردند. پیروان مذاهب ابراهیمی چیزی نیستند جز یک دزد کثیف و خبیث و ملعون. مسیح از آسیب، شر، مصیبت، مکر و حیله آنها به‌دور است؛ ولی قطب‌نمای مذهبی و دینی آنها که چرخید، دوستان در چنین روزگاری دشمنان یکدیگرند و بدجوری به یکدیگر آسیب خواهند رساند.

وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ ﴿۵۷﴾

وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ ﴿۵۸﴾

إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۵۹﴾

وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ ﴿۶۰﴾

وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿۶۱﴾

وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۶۲﴾

وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿۶۳﴾

إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿۶۴﴾

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ ﴿۶۵﴾

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۶۶﴾

الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ ﴿۶۷﴾

يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ﴿۶۸﴾

الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ ﴿۶۹﴾ زخرف

 

در حقیقت تعداد بسیار زیادی از پیروان مذاهب ابراهیمی مثل سگ هار به‌طرف مسیح حمله‌ور می‌شوند؛ ولی با همان حالت منعکس شده و به‌طرف بزرگان خودشان درگیر می‌شوند. اگر مجدداً کسی به‌طرف مسیح حمله کرد، توسط مگاگ سلاخی می‌شود تا درس عبرتی برای سایرین باشد. بلافاصله دخان سماوی از راه می‌رسد و همه را درون خود می‌گیرد و سپس... ، نقشه خدا هم برای پیروان مذاهب ابراهیمی خیلی خوفناک و دهشت برانگیز است که اجرایی خواهد شد.

در حقیقت تمامی مذاهب ابراهیمی بدون استثنا توسط شیاطین سحر و جادو شده‌اند؛ چون فتنه‌ها و امتحانات الله خیلی سنگین و کارساز بوده است و خود ابلیس و شیاطین در درجه اول گمراه شده، سپس پیروان مذاهبی ابراهیمی را گمراه و منحرف کرده‌اند. مسیح و اطرافیانش من‌جمله روح‌القدس این قدرت و توانایی را دارند که نیرو و پتانسیل خشم و نفرت و کینه آنها را به‌طرف بزرگانشان منعکس کرده و برگردانند. ولی بزرگان آنها چنین می‌پندارند که مسیح و اطرافیانش ساحر و جادوگر و صاحب قدرتی اعجاب‌برانگیز هستند؛ ولی بعضی‌ها به سیم آخر می‌زنند و با تمام قدرت به‌طرف آنها حمله می‌کنند که حمله و هجوم الله نیز توسط گاگ و مگاگ سنگین است. حالا ممکن است جمعیت این انسان‌های خشمگین 8 میلیارد نفر بوده باشد؛ یعنی کفار و مشرکین و منافقین هم به جمع آنها بپیوندند و متحد شوند تا شاید بر مسیح قالب و چیره شوند که تارومار کردن آنها خیلی راحت و ساده است. مگاگ شهر سدوم را زیروزبر کرد یأجوج‌ومأجوج بیشتر از 8 میلیارد انسان را زیر سم اسب می‌گذارند. بقیه مؤمنان و متقیان نیز سریع قبض روح شده و فقط مسیح در روی سیاره زمین باقی خواهد ماند و قبل از درهم‌کوبیدن طاغوت او هم قبض روح و بالا برده خواهد شد. نبرد سنگین آرماگدون یا قرقیسیا و ملحمه در پیش است.

گاگ و مگاگ یا یأجوج‌ومأجوج (نیرو مخصوص الله) از میان اولاد آدم و طایفه جنیان پذیرش و نیروگیری دارد و گرایش جنسی آنها اصلاً مهم نیست. چون قطب‌نماها تعمیر و کالیبره می‌شوند. بلکه آنها نباید که مرتکب زنا، لواط و همجنس‌بازی در کل روابط نامشروع شده باشند. در صورت ارتکاب می‌توانند به سپاه، بسیج، ارتش اسرائیل، نیروهای جهادی سگ سنی سلفی و سایر یگان‌های نظامی و انتظامی و اطلاعاتی بین‌المللی مراجعه فرمایند. چون 1400 سال از وحی و نزول قرآن گذشت و هرگز بخشوده نخواهید شد. با کمال تأسف و اندوه زیر سم اسب هستید.

در حقیقت ضد فریب قدرت و نیروی خیلی بیشتری نسبت به فریب دارد. چون فریب در طول مدت چند ماه، سال، یا قرن و... اتفاق می‌افتد؛ ولی ضد فریب آنی است و مثل فنر می‌تواند انرژی ذخیره شده در خود را در یک‌لحظه رها کند.

این یک حقیقت اجتناب‌ناپذیر است که قدرت، نیرو و پتانسیل تخریبی جامعه LGBT ده‌ها، صدها، هزاران‌هزار برای نیروهای جهاد اسلامی انتحاری من‌جمله ارتش و نیروهای نظامی کشورهای در ظاهر اسلامی است. همه چیز فقط به یک تغییر جهت قطب‌نمای جنسیتی آنان بستگی دارد تا خیلی سریع وارد عمل شوند و خواهند شد؛ چون خدا و اسلام‌ستیزان با خدا مکر و حیله کردند و خدا هم با آنان مکر کرد و مکر خدا خیلی شدیدتر و سریع‌تر است.

 

گويند سرور ما ، كسی كه پيش فرستاد ( جلو آورد ، پيش آورد ، سبب شد ) برای ما اين را ، پس زياد كن ( بيافزای ) او را عذابی افزوده ای ( دو چندان شده ) در آتش 61 ق

أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۴۵﴾ نحل

وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۵۰﴾ نمل

وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ﴿۵۴﴾ آل عمران

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۲۳﴾ انعام

کسانی که با خدا مکر و حیله کردند به دست فرزندان و هم‌وطنان خودشان کشته و عذاب خواهند شد.

 

زنان و دختران و مردان و پسران ایرانی 40 سال مردم دنیا را فریب دادند که ما با شما فرق‌هایی داریم آن هم اساسی، ولی نتوانستند خدایشان را فریب دهند. در این چند سال آخر عمرشان در روی سیاره زمین، خداوند آنها را رسوا کرد و به جهانیان نشان داد که آنها هیچ فرقی با شماها ندارند؛ چون ظاهر و باطن آنها همان ظاهر و باطن شماست.

 

بدرستی آن حتما قرآنی كريمی ( با كرامت و ارجمندی ) [است] 77

در كتابی پوشيده شده ای 78

لمس نمی كند آن را مگر پاك شدگان 79

نازل شدنی از [جانب] سرور عالميان [است] 80 واقعه

 

مردم دنیا نفهمیدند که قرآن چیست؛ چون پاک نبودند. ایرانیان و پارسیان هم نخواهند فهمید؛ چون علاقه‌ای جهت پاک‌شدن ندارند. ایرانیان و پارسیان به خدایان باطل خود علاقه شدیدی دارند و اگر بتوانند خود خدا، ملائکه، انبیا و صالحان را جایگزین و جانشین آنها می‌کنند همان‌طور که رومیان کردند. کتاب خدا را نیز با تحریف و تفسیر تبدیل به جزوه، کتیبه، منشور و مقاله خدایانشان می‌کنند. سرنوشت و آخر و عاقبتشان هم درست مثل جامعه ارامنه، بنی‌اسرائیل و اعراب است نه چیز متفاوتی. چون سرنوشت پارسیان قدیم هم همین شد نه چیز شگفت‌انگیزی. دنیا به هر رنگ و حالی باشد، سیمای پارسیان نیز در نهایت همان شود.

 

برای یک انقلاب زنانه پشت سر اینها (ریش و سبیل) سنگر بگیرید

 

 

حالا بگذریم که ریش و سبیل نمی‌تواند از حملات قوم لوط محافظت کند چه برسد به هجوم مگاگ. از ریش‌وپشم سپر و گارد در نمی‌آید.

 

برای یک دفاع جانانه پشت سر اینها سنگر بگیرید.

 

 

 

 

برای یک شکست بزرگ جلوی اینها بایستید.

 

کل ماجرا ازاین‌قرار است که نژاد و ژنوم پارسی یک نوع نژاد صغیر و محجور است و خداوند خواستش بر این بود که زمانی تحت نظارت و حمایت و حفاظت مقدونی‌ها، و سپس اعراب و یا مغولان باشند که خود این سه نژاد را خراب و فاسد کردند. چون چنین می‌پندارند و باور می‌کنند که یک نژاد برتر در دنیا هستند که در واقع چنین نیست. بلکه آنها آلت دست و بازیچه سایر نژادها هستند. یعنی همانند انسان‌های غارنشین این فهم و شعور نصفه و نیمه‌کاره بدجوری کار دستشان می‌دهد و با دست خودشان، خویشتن را ویران و تخریب می‌کنند. اگر سه قوم مقدونی، عرب و مغول نبود، اینک هیچ اثری از ژنوم پارسی و سرزمینی به نام ایران نبود؛ بلکه این سرزمین ضمیمه خاک اروپا و روم بود و فسیل پارسیان هم در موزه بود. پارسیان با ضریب هوشی زیر صفر قوم و نژادی عصیانگر و نافرمان هستند و همواره باید سرکوب و توسری‌خور باشند.

 

عمده دلیل انحراف جنسی یا انحراف قطب‌نمای جنسی چیست؟

تنها تفاوت ظاهری گربه نر با ماده در بزرگی جمجمه و جثه است؛ ولی گربه‌ها تا به هم نزدیک نشده و یکدیگر را بو نکنند، نمی‌توانند جنسیت یکدیگر را تشخیص دهند. یعنی گربه‌ها برای تشخیص جنسیت، فقط به حس بویایی خود اعتماد و باور دارند و لاغیر. چون ظاهر گربه‌ها می‌تواند گول زننده باشد. مثلاً یک گربه نر نابالغ با یک گربه ماده اشتباه گرفته شود.

 

اینک اگر این گربه‌ها را تغییر چهره داده و با عطر و ادکلن بودار کنیم؛ یعنی آرایش زنانه مانندی کنیم و آنها را میان سایر گربه‌های معمولی رها کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟

مسلماً سایر گربه‌ها را گمراه کرده‌ایم. شاید آنها اصلاً به‌عنوان گربه شناخته نشده؛ بلکه با حیوانات دیگری اشتباه گرفته شوند. اگر هم گربه شناسایی شوند، جنسیت آنها مبهم می‌شود. یعنی گربه‌ها تصور می‌کنند که با یک جنسیت مرموز از نوع سوم از نژاد گربه روبرو شده‌اند. ولی گربه‌ها غریزه داشته و باهوش هستند. نه نوع ماده و نه نوع نر به آن گربه عجیب و مرموز نزدیک نمی‌شود، چه برسد به جفت‌گیری و... به‌شدت رانده شده یا با حملات سختی روبرو می‌شود؛ چون گربه‌ها دوست ندارند که دچار آلودگی ژنتیک یا میکروبی شوند. اگر زورشان نرسید متواری و فراری می‌شوند تا از شر او خلاص شوند.

اما انسان‌ها برای شناخت جنسیت به حس بینایی و شنوایی متکی هستند. یعنی آناتومی صورت و بدن دختران و پسران متفاوت است حتی تن صدا، موی سر و...

 

یعنی آرایش، گریم، خال‌کوبی، جراحی پلاستیک یا تغییر چهره و تغییر رنگ مو، دختران را تبدیل به یک جنسیت مرموز از نوع سوم می‌کند.

این باعث یک انحراف قطب‌نمای جنسی در سایر پسران و دختران می‌شود. بعضی از دختران فکر می‌کنند که باید گرایش جنسی به این جنسیت سوم مرموز را داشته باشند که خودش مؤنث است که در نهایت این دختران گمراه شده لزبین می‌شوند.

بعضی از پسران نیز فکر می‌کنند که باید با رفتاری مشابه، گرایش جنسی به‌طرف این جنسیت سوم مرموز را داشته باشند که در نهایت این پسران گمراه شده گی می‌شوند. چون ناخواسته رفتاری دخترانه را به خود گرفته‌اند. یعنی با خود چنین فکر می‌کنند که برای نزدیک‌شدن به این جنسیت سوم، خودشان نیز باید شبیه یک دختر شوند، البته چه در ظاهر و یا چه در رفتار و گفتار و عادت‌ها و... ولی موفق نمی‌شوند؛ چون دختران آنها را پس می‌زنند. در نتیجه در نهایت مجبور می‌شوند که به هم جنس پسر مشابه خودشان گرایش جنسی پیدا کنند.

ازاین‌رو آرایش، گریم، خال‌کوبی، جراحی پلاستیک یا تغییر چهره و تغییر رنگ مو و ... برای مسلمانان چه مؤنث و چه مذکر مطلقاً ممنوع و حرام و جرم تلقی می‌شود؛ چون در جامعه اسلامی انحراف جنسیتی به دنبال و همراه خود دارد که فاجعه‌آمیز است.

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴿۳۳﴾

وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ﴿۳۴﴾ احزاب

وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۳۱﴾ نور

یعنی ابلیس ماده با آرایش و... قصد جلب‌توجه و فریب‌دادن دیگران را دارد؛ ولی در قطب‌نمای جنسی دختران و پسران اختلال و انحراف شدیدی ایجاد می‌کند که یک گمراهی جنسیتی محسوب می‌شود که می‌تواند تا آخر عمر هم برطرف نشود. چون ممکن است بعضی از پسران کلاً از نزدیک‌شدن به دختران قطع امید کنند یا اینکه به خود اصلاً جرئت نزدیک‌شدن ندهند. یا دختران آرایش‌کرده هر پسری را موردپسند خود قرار ندهند و آنها را غربالگری کنند و...

 

چون اینها از جمع دختران و زنان به‌شدت رانده و دفع می‌شوند، پس مجبور به گی یا همجنس‌گرا یا همجنس‌باز شدن می‌شوند. یعنی یک آرایش و تغییر رنگ موی در ظاهر ساده و بلااشکال در جامعه، می‌تواند در نهایت منجر به یک فاجعه بزرگ در قالب شورش و درگیری خونین اجتماعی شود.

به طور خیلی خلاصه زنان و دختران آرایش‌کرده و... در گرایش جنسی مابین دختران و پسران نرمال و طبیعی اختلال و انحراف جدی ایجاد می‌کنند و هر دو گروه پسران و دختران نرمال و طبیعی را جذب خودشان کرده و به‌مرورزمان در گرایش جنسی آنها تغییرات و انحرافی شدید ایجاد می‌کنند که دیگر موردپسند و رضایت خودشان هم نخواهد بود. یعنی با جمعی از پسران گی و دختران لزبین مواجه می‌شوند که مقصر اصلی، رفتار ناهنجار خودشان است که به جامعه هم بسیار آسیب‌رسان است. چرا که در نهایت آنها را رها کرده و به دنبال گوریل‌های پشمالو و باقدرت و ثروتمند می‌روند و این برای جمع دختران لزبین و پسران گی بسیار خشم برانگیز است و باعث ایجاد حسادت و حس کینه و نفرت می‌شود و به تنها چیزی که فکر می‌کنند انتقام است. انتقام ساده پسران آرایش زنانه است و مفهوم آن اینکه ما خودمان برتر از شماییم ولی انتقام بزرگ می‌تواند فاجعه‌آمیز بوده باشد. یا شاید یک انقلاب سوسیالیستی بر علیه و ضد نظام سرمایه‌داری که بسیار مفید هم است. ولی ثروتمندان و صاحبان قدرت و حاکمان را در آتش می‌سوزاند.

چون طبقات فقیر و متوسط جامعه به‌مرورزمان همجنس‌گرا یا همجنس‌باز می‌شوند و نمی‌توانند تشکیل خانواده داده و اولاد دار شوند. ولی قشر ثروتمند و صاحب قدرت و حاکم روابط و گرایش جنسی نرمال و طبیعی داشته و در نهایت موفق به تشکیل خانواده و فرزند دار هم می‌شوند و این برای قشر فقیر و متوسط جامعه قابل‌تحمل نخواهد بود؛ چون خودشان تبدیل به یک برده کاری و یا برده جنسی برای قشر ثروتمند و صاحب قدرت و حکومت شده‌اند. تنها راه نجات مبارزه و نابودی نظام سرمایه‌داری است تا از بردگی کاری و جنسی خلاص شوند.

این یک حقیقت اجتناب‌ناپذیر است که دختر و زن آرایش، گریم، خال‌کوبی، جراحی پلاستیک یا تغییر چهره و تغییر رنگ مو کرده یک نوع جنسیت مرموز از نوع سوم و از نژاد بشر است که اهداف شوم، شیطانی و فریب‌کارانه در جهت کسب قدرت و ثروت را دنبال می‌کند که در واقع افیون جامعه است و آن را به تباهی می‌کشاند و همیشه اختلاف‌برانگیز و شر به پا کن است. چه در جامعه اسلامی و چه غیراسلامی حتی خود خود کشوری کمونیستی مثل روسیه، چین و کره شمالی حتی آمریکای جنوبی و... همه جای دنیا. تغییر رنگ خودرو و پلاک آن و تغییر کارت شناسایی و هویت تنها یک معنی و مفهوم دارد و آن قصد و نیت برای ارتکاب جرم است. چون ظاهر گول زننده و فریب‌کارانه و گمراه‌کننده است.

انسانی که ظاهرش را تغییر داده و عوض کرد مسلماً به دنبال گول‌زدن، فریب‌دادن و گمراه‌کردن دیگران است ولاغیر هرچند که چیزی عادی، متداول و روزمره شده باشد. یک عدد وایتکس و ماشین لباس‌شویی همه چیز را مشخص و معلوم می‌کند.


آرایش = تغییر چهره و هویت = اقدام یا فعل مجرمانه =  انحراف دادن در گرایش جنسی دیگران

 

خیلی ساده گفته باشیم 99 درصد فریب‌خوردگان و مجذوب شدگان به زنان و دختران آرایش‌کرده هیچ خیر و فایده و سودی برای آنها ندارند جز ایجاد مزاحمت یا رسوایی و آبروریزی برای خودشان یعنی اعصاب کشی. آن 1 درصد هم برای خودشان ابلیس ماده یا سگ نگهبان یا مالک مؤنث خانوادگی دارند که آگاهی‌سازی، تهدید و هشدارهای لازم را داده و تیرشان به سنگ می‌خورد. الا پول‌توجیبی برای خرید لوازم‌آرایش برای ادامه‌دادن بازی بی‌سروته، بدون هدف، بی‌فایده و بی‌نتیجه. یعنی ولگردی و سرگردانی درون‌شهری. اما نتیجه حقیقی رشد جمعیت جامعه LGBT برای روز مبادا است.

اما مشکل اساسی اینجاست که زنان و دختران آرایش‌کرده خبره و حرفه ای نمی‌توانند به دو گروه گی و لزبین اطراف خود که حلقه‌زده‌اند توضیح دهند و بفهمانند که آرایش کلاً یک نوع فریب، حقه و ترفند زنانه و دخترانه است تا دو گروه از مردان و پسران را دربند خود بکشیم. گروه اول سن بالا و مایه‌دار برای ساپورت مالی و گروه دوم هم‌سن‌وسال و پشمالو برای تأمین نیازهای جنسی و این دو کار یا وظیفه از عهده شما اصلاً بر نمی‌آید. شما چرا آرایش‌کرده و موی دماغ ما شده‌اید. مگر ما با آرایش شما فریب می‌خوریم؛ چون این حقه خود ماست و برای خود ما اصلاً کارساز نیست. نزدیک نیایید وگرنه کاسبی ما را خراب کرده‌اید و شاهدان و ناظران ما و شما فکر ناجور کرده و خروس‌ها از قفس می‌پرند. این کار ما بازی با آتش است؛ چون اگر این دو گروه از مردان و پسران متوجه اصل قضیه شوند در مرحله اول یکدیگر را پاره و پوره کرده و سپس به سراغ ما و شما می‌آیند. این کار خطرناک است و اصلاً از عهده شما بر نمی‌آید. مگر نقاشی روی صورت نقاشی روی کاغذ و بوم رنگ‌روغن است؛ چون هر لحظه احتمال آتش‌سوزی و خونریزی در جریان است. درست چیزی در مایه فیلم انتقام.

 

 

بروید دنبال کارتان و ما را تعقیب و دنبال نکنید؛ چون کار دست خودتان و خانواده‌هایتان می‌دهید. ما رام و آرام‌کردن مردان و پسران را تا حدی آموخته‌ایم شما را جر می‌دهند؛ چون شما هم یک طرف ماجرا فرض می‌شوید.

 

 

 

از قدیم گفتند که پول از زیر سنگ در می‌آید و ما فقط همین کار آرایش‌کردن را بلد هستیم و نه شغل و کاسبی دیگری را الا روسپیگری. آرایش اصلاً به‌صورت شما نمی‌نشیند. پول و وقت خود را هدر ندهید. ترنسجندرها و بایسکشوال‌ها را نگو که بی‌پول و بی امکانات و بی‌عرضه دمار از روزگار ما در آورده‌اند. فقط به درد شورش‌های خیابانی و درگیری با پلیس می‌خورند. ما در جمع زنانه و دخترانه خود به‌اندازه کافی حریف قدر جهت رقابت و درگیری داریم و شما اصلاً به چشم هم نمی‌آیید. پس خودتان را الکی خسته نکنید.

LGBT در میان پستانداران هیچ معنی و مفهومی ندارد؛ ولی چون در جوامع انسانی دختر و پسر آرایش‌کرده داریم، جنسیت مرموز سوم پدیدار می‌شود و اگر پستانداری به‌صورت سه جنسیتی ادامه حیات دهد LGBT مفهوم پیدا کرده و خودش را نشان می‌دهد؛ چون جوامع انسانی در مورد تشخیص جنسیت دچار مشکل و گمراهی می‌شوند. یعنی ابلیس و شیاطین سعی می‌کنند که با آرایش، جراحی پلاستیک و... ابر جنس که برتر از یک دختر و پسر یا زن و مرد است را پدیدار کنند؛ چون یک ابر جنس با جنسیت سوم می‌تواند هر دو گروه دختر و پسر یا زن و مرد را فریب داده و بر آنها چیره و قالب شود و دختران و زنان آرایش‌کرده و... واقعاً این‌چنین احساسی دارند؛ یعنی فکر می‌کنند که جنسیت برتری نسبت به دختران و پسران و حتی مردان و زنان دیگر دارند و این می‌توان آنها را به‌طرف قدرت و ثروت سوق دهد غافل از اینکه جامعه را درگیر مشکل انحراف جنسی یا انحراف قطب‌نمای جنسی می‌کنند. یعنی ابلیس و شیاطین فکر می‌کنند که می‌توانند با این ابر جنس از نوع سوم جای خالی اسکندر مقدونی را اشغال کرده و بر یک کشور و حتی کل دنیا استیلا یابند که نمی‌توانند؛ بلکه خودشان و جامعه را به‌طرف هرزگی سوق می‌دهند.

 

اما خرابکاری اصلی ابلیس و شیاطین با آرایش‌کردن و... چیست؟


همان‌طور که می‌دانیم تقریباً تمامی خصوصیات انسان ژنتیکی است؛ یعنی انسان موجودی وابسته به ژن است؛ ولی رفتار، عوامل محیطی، طرز فکر و روح و روان و... اشخاص به‌مرورزمان روی ژنومشان تأثیر گذاشته و این تغییرات در نسل‌های بعدی، خصوصیات جنسی فرزندانشان را تغییر می‌دهد. یعنی انسان‌ها بعد از چندین هزار سال رفتارهای نامعمول و غیرطبیعی و نرمال خودشان باعث ایجاد تغییرات در ژنوم خودشان شده‌اند که در نسل‌های بعدی هویدا می‌شود. به طور مثال دو جنسیت اصلی نر و ماده در انسان به جنسیت‌ها و گرایش‌های جنسیتی مختلف و گوناگونی تغییر پیدا کرده و علت اصلی آن نافرمانی و تمرد از فرامین و دستورات خداست. یعنی یک عصیان بزرگ که در نهایت گریبان خودشان را خواهد گرفت. یعنی دسته‌گل ابلیس آن فیلسوف بی‌سواد با انجام نقاشی یا تتو روی صورت.

 

 معنی ال جی بی تی

 ال جی بی تی یا LGBT، یک واژه است که شامل افراد غیر همسو جنسی و غیر دگرجنس‌گرا می‌شود. این گرایش جنسی شامل همجنس‌گرایی، دوجنس‌گرایی، بی جنس گرایی و همه جنس گرایی می‌شود. البته باید خاطرنشان کرد که ال جی بی تی محدود به گرایش‌های جنسی غیر دگر جنس گرایی نمی‌شود، بنابراین افراد ترنسجندر و بینا جنس و کوئیر هم جزو این دسته حساب می‌شوند.

LGBTQ مخفف چیست؟

 این کلمه از 5 کلمه دیگر تشکیل شده است که به‌صورت مخفف استفاده می‌شود.

Lesbian همجنس‌گرا (زن) Gay همجنس‌گرا (مرد) Bisexual یعنی دارای کشش جنسی به همجنس خود و جنس مقابل Transgender تراجنسیتی (دارای هویت جنسی هستند که با جنسیت هنگام تولدشان متفاوت است، برخی از آنها با عمل جراحی تغییر جنسیت می‌دهند) Transsexual گونه‌ای تراجنسیتی که فقط به‌صورت ذهنی و احساسی خود را متعلق به جنس مخالف می‌دانند Queer دارای هرگونه گرایش جنسی، همجنس‌گرا، دگرجنس‌گرا. Questioning افرادی که هنوز در مورد گرایش جنسی خود مطمئن نیستند یا نگران برچسب جنسی اجتماعی هستند.

ال جی بی تی یا LGBT اختلال هویت جنسی چیست؟

 بر اساس کتابچه راهنما تشخیصی اختلالات روانی، اختلالات هویت جنسی زمانی به وجود می‌آید که فرد احساس نارضایتی مداوم و قوی رو از جنسیت خود ابراز می‌کند.
 به‌عنوان‌مثال، افراد ترنس که جنسیت بدو تولد آن‌ها با جنسیت واقعی‌شان سازگار نیست. فردی که اختلال هویت جنسی دارد، دوست دارد زندگی‌اش مطابق با آن جنسیتی که دوست دارد، پیش برود.

آشنایی با سایر اصطلاحات (ال جی بی تی و غیر ال جی بی تی) جنسیت (GENDER)

 یک سازه اجتماعی که برای طبقه‌بندی یک فرد به‌عنوان مرد، زن یا هویت دیگری استفاده می‌شود. جنسیت که اساساً با جنسیت تعیین شده در بدو تولد متفاوت است، اغلب با نقشی که فرد در جامعه ایفا می‌کند یا انتظار می‌رود که ایفا کند، ارتباط نزدیکی دارد.

جراحی تطبیق جنسیت (GENDER AFFIRMING SURGERY)

 جراحی تغییر جنسیت غلط است! این جراحی برای افراد ترنس، یعنی افرادی که هویت جنسی آن‌ها با جنسیتشان بعد از تولد یکسان نیست، استفاده می‌شود. در طی این جراحی بدن تغییر می‌کند. به این جراحی، جراحی تأیید جنسیت هم گفته می‌شود.

بی‌قراری جنسی (GENDER DYSPHORIA)

 این اصطلاح به معنای ناراحتی شدیدی که یک فرد به دلیل عدم تطابق جنسیتی و جنسیتی که از بدو تولد به آن اختصاص‌داده‌شده احساس می‌کند، است. این احساس ناراحتی یا نارضایتی می‌تواند باعث افسردگی و اضطراب شود و بر زندگی روزمره فرد تأثیر منفی بگذارد.

بیان جنسیت (GENDER EXPRESSION)

 چگونه افراد جنسیت خود را از طریق لباس، گفتار، رفتار و سایر عوامل به دیگران منتقل می‌کنند. بیان جنسیت باهویت جنسی یکی نیست. یک فرد می‌تواند یک جنسیت را بیان کند و درعین‌حال با جنسیت دیگر خود را بشناسد.

هویت جنسیتی (GENDER IDENTITY)

 شناسایی درونی یک فرد به‌عنوان مرد، زن، چیزی در میان زن بودن یا مرد بودن یا چیزی غیر از دو گزینه جنسی معمولی. هویت جنسی یک فرد برای دیگران قابل‌مشاهده نیست و می‌تواند با جنسیت تعیین شده در بدو تولد مطابقت داشته باشد یا متفاوت باشد.

کوئیر (QUEER) چیست؟

 کوئیر به معنی عجیب‌وغریب است. به‌طورکلی می‌توان به هر فردی که عضو جامعه LGBTQ است و دگرجنس‌گرا نیست، لقب کوئیر داد.

پرسشگر (QUESTIONING)

 فردی را توصیف می‌کند که هنوز در حال کشف و کاوش جهت‌گیری جنسی، هویت جنسی، بیان جنسیت یا ترکیبی از آن‌هاست. استفاده از این اصطلاح به فرد امکان می‌دهد تا به‌عنوان بخشی از جامعه LGBTQ شناسایی شود و درعین‌حال برچسب‌های دیگری را دریافت نکند و به دیگران بگوید هنوز در حال شناسایی هویت جنسی خودش است.

دوجنس‌گرا (BISEXUAL)

 افرادی که دوجنس‌گرا هستند، از نظر جنسی هم به زنان و هم به مردان گرایش جنسی دارند و می‌توانند با هر دو جنس ارتباط برقرار کنند.

هم‌جنس‌گرا (HOMOSEXUAL) چیست؟

 فردی را توصیف می‌کند که از نظر فیزیکی، عاطفی و جنسی جذب هم جنس می‌شود. البته باید بدانید به‌کاربردن این اصطلاح در جامعه LGBTQ کمی منسوخ و ناپسند است.

استریت (STRAIGHT)

 این کلمه معادل کلمه دگرجنس‌گرا است. مردی که به زن گرایش دارد و زنی که به مرد گرایش دارد، استریت است.

تراجنسیتی

 تراجنسیتی همان ترنسجندر است؛ ترنس کیست؟ فردی که هویت جنسی‌اش با جنسیتی که در بدو تولد دارد، یکسان نیست. مثلاً مرد ترنسی که بدن منتسب به زنان دارد و زن ترنسی که بدن منتسب به مردان دارد؛ اما خودش را زن هویت‌یابی می‌کند.

ترنسجندر (TRANSGENDER)

 فردی که هویت جنسی‌اش با جنسیتی که با آن در بدو تولد متولد شده، یکسان نیست. مثلاً فردی بدنی منتسب با اندام‌های زنانه دارد؛ اما خودش را مرد هویت‌یابی می‌کند و در واقع مرد ترنس است نه زن.

 این افراد عموماً پوشش مناسب باهویت جنسی که ابراز می‌کنند دارند و در صورت تمایل می‌توانند برای عمل تطبیق جنسیت اقدام کنند.
 عمل تطبیق جنسیت در کشور ایران قانونی و پذیرفته شده است. بعد از عمل افراد می‌توانند مدارک قانونی خود را به‌راحتی تغییر دهند.

نان باینری (NON BINARY)

 فردی را توصیف می‌کند که هویت جنسیتی‌اش خارج از ساختار دوجنسیتی (مرد یا زن) است. برای مثال، نان باینری بودن می‌تواند شامل موارد زیر شود:

فردی که خودش را هم زن و هم مرد می‌داند (آندروجین). فردی که خودش را مابین زن بودن یا مرد بودن توصیف می‌کند (بیناجنسیتی). فردی که هویت جنسی خنثی دارد (ای جندر). فردی که چندین هویت جنسی دارد (بایجندر یا پن جندر). فردی که هویت جنسی‌اش سیال است و باگذشت زمان تغییر می‌کند (جندر فلوید). فردی که هویت جنسی نسبی یا ضعیفی دارد (دمی جندر). و.. دگرجنس‌گرا (HETEROSEXUAL)

 فردی که از نظر فیزیکی، عاطفی و جنسی جذب جنس مخالف خودش می‌شود. مثلاً زنان به مردان جذب می‌شوند و مردان به زنان. در این صورت فرد استریت تلقی می‌شود.

بیناجنسی (INTERSEX)

 فردی که اینترسکس از نظر جسمانی، هورمونی، اندام‌ها و کروموزوم دارای یک جنسیت مشخص است، مثلاً اندام‌های منتسب به مردان را دارد؛ اما لحن صدا، موی صورت، حرکات و رفتارها شبیه جنس متضاد است، مثلاً در این مثال زنانه است.

ای جندر (AGENDER)

 به فردی که خودش را دارای هیچ جنسیت خاصی نمی‌داند، ای جندر می‌گوییم. فردی که خودش را ایجندر هویت‌یابی می‌کند، در یک سن خاص اعلام می‌کند نه زن است و نه مرد! این فرد از نظر جنسیتی بی‌طرف است و خودش را متعلق به هیچ جنسیتی نمی‌داند.
 این افراد از نظر جنسیتی خنثی هستند و ترجیح می‌دهند دیگران آن‌ها را با ضمایر مردانه یا زنانه صدا نزنند. بی جنسیت، فاقد جنسیت، جندرلس نام دیگر آن‌ها است.

 نوتوا (Neutrois) اصطلاح دیگر مشابه اما متفاوت با ای جندر است؛ فردی که خودش را نوتوا می‌داند، یک جنسیت ناشناخته یا ناهمسو برای خودش تعریف می‌کند.

حمایتگر (ALLY)

 به فردی گفته می‌شود که در موقعیت‌های مختلف به‌صورت عمومی و آشکارا یا خصوصی از اعضای جامعه LGBTQ حمایت می‌کند و برای گسترش برابری تلاش می‌کند. همچنین به این موضوع اشاره دارد که افراد دگرجنس‌گرا و سیسجندر و همچنین افرادی از درون جامعه LGBTQ می‌توانند با یکدیگر متحد باشند.

بی جنس گرا (ASEXUAL)

 بی گرایشی جنسی، عدم تمایل به برقراری رابطه جنسی، نام دیگر این گرایش است. بی جنس گرا، فردی است که از نظر جنسی دیگران را جذب نمی‌کند و تمایلی به انجام رفتار جنسی و رابطه جنسی ندارد.

 تفاوت این گرایش با مجرد بودن در این است که فردی که مجرد است از نظر جنسی جذب دیگران می‌شود؛ اما ترجیح می‌دهد از رابطه جنسی خودداری کند اما این افراد اینگونه نیستند.

دوجنسیتی (BIGENDER)

 فردی را توصیف می‌کند که دارای دو جنسیت است. رفتارهای اجتماعی این افراد زنانه و مردانه است. این افراد خودشان را هم زن و هم مرد هویت‌یابی می‌کنند و همزمان هر دو جنسیت را تجربه می‌کنند.

سیس جندر (CISGENDER)

 فردی که خودش را باهویت شناسنامه‌ای‌اش هویت‌یابی می‌کند. اگر در شناسنامه مرد است، خودش را مرد می‌داند و بالعکس. در واقع سیسجندر از نظر جنسیتی باهویت جنسی‌اش همسو است. فردی که ظاهر جنسی مردانه دارد و خودش را مرد می‌داند، سیسجندر است.
 در این مورد فقط در مورد هویت جنسی صحبت می‌کنیم نه گرایش جنسی! سیس جندر بودن نقطه مقابل تراجنسیتی بودن است.

ان بی (ENBY)

 این کلمه مخفف کلمه نان باینری (nonbinary) است. البته همهٔ افراد نان باینری تمایل به استفاده از این اصطلاح ندارد. این افراد ترجیح می‌دهند با ضمیر آن‌ها خطاب بشوند.

گی (GAY)

 فردی که از نظر گرایش جنسی جذب هم جنس خودش می‌شود. به‌اصطلاح هم‌جنس‌گرا است. یک فرد برای اینکه خودش را همجنس‌گرا معرفی کند نیازی به تجربه‌های جنسی مختلف ندارد. عموماً اصطلاح گی برای مردان همجنس‌گرا استفاده می‌شود.

 یادتان باشد به‌کاربردن کلمه همجنس‌باز به‌جای همجنس‌گرا درست نیست و به‌نوعی توهین‌آمیز تلقی می‌شود.

لزبین (LESBIAN)

 زنی را توصیف می‌کند که از نظر عاطفی، جسمانی و جنسی جذب زن دیگر می‌شود. رابطه زن با زن لزبین نام دارد. یک زن اگر قرار باشد خودش را لزبین بداند نیازی به تجربه‌های جنسی ندارد.

جنسیت متغیر (GENDER FLUID)

 فردی که در طول زمان جنسیت خودش را تغییر می‌دهد و هویت‌های مختلفی برای خودش قائل است. البته هر فردی که هویت جنسی‌اش رو تغییر بده یا بیان نکند، دارای هویت متغیر نیست.

پانسکچوال (PANSEXUAL)

 فرد پانسکچوال یا همه جنس گرا از نظر عاطفی، فیزیکی و جنسی می‌تواند مجذوب هر جنسیتی شود.

ترنس هراسی (TRANSPHOBIA)

 ترنس هراسی به ترس یا تعصب و تبعیض علیه افرادی اشاره دارد که تراجنسیتی هستند یا تصور می‌شود که هنجارهای جنسیت، هویت جنسیتی یا بیان جنسیت را زیر پا می‌گذارند.

 درحالی‌که نظرات یا نگرش‌های ترنس هراسی اغلب غیرعمدی هستند، اما می‌توانند باعث آزار و اذیت افراد ترنس‌جندر شوند.

کام اوت (COME OUT)

 زمانی که افراد اقدام به بیان گرایش یا هویت جنسی خود می‌کنند، به‌اصطلاح گفته می‌شود، کام اوت می‌کنند. کام اوت کردن در محیط خانواده می‌تواند با چالش‌های مختلفی همراه باشد.

 بسیاری از والدین توانایی پذیرش این مسئله را ندارند. اما زمانی که یک فرد در جامعه کام اوت می‌کند و در مورد خود واقعی‌اش صحبت می‌کند، مخصوصاً اگر فرد مشهور یا شناخته شده‌ای باشد، به دیگران جرئت و جسارت می‌دهد و آن‌ها را ترغیب می‌کند از خودشان بودن واهمه نداشته باشند و از دیگران نترسند.

تغییرات اصطلاح ال جی بی تی

 جامعه رنگین کمانی را در ابتدا با اصطلاح LGBT می‌شناختند؛ ال جی بی تی سرواژه و مخفف کلمات، لزبین (همجنس‌گرا زنان)، گی (همجنس‌گرا مردان)، دوجنس‌گرا و ترنسجدر است.
 اما جامعه رنگین کمانی فقط به این گرایش‌ها محدود نمی‌شود؛ پس به‌مرورزمان این سرواژه یا اصطلاح تغییر کرد و به شکل، LGBTQIA+ در آمد؛ چه مواردی به این سرواژه اضافه شد؟ پرسشگر، بیناجنسی، کوئیر و بی جنس گرا و دیگران.

 

 

آیا یک دلقک می‌تواند با یک گریم ساده این‌همه خرابکاری کرده باشد؟ که جواب مثبت است چون او با سفاهت خود بدتر از اینها را انجام می‌دهد.

 

 

نفرت و کینه اسکندر مقدونی از ریش:

اسکندر در مقدونیه به تجربه دریافته بود که دختران و زنان ترسو و بزدل، حال بدکاره یا سالم، پشت سر مردان و پسران ریشو پناه می‌گیرند؛ چون همیشه در جامعه مورد تعرض جنسی شهوت‌رانان هستند. آنها فکر می‌کنند که این ریشوها برای آنها حکم یک سنگر و مدافع اجتماعی را دارند. ولی خبر ندارند که این مردان و پسران ریشو، حال بدکاره یا سالم، خودشان ترسو و بزدل بوده و از ترس متعرضان جنسی و شهوت‌رانان گی (همجنس‌گرا) ریش گذاشته‌اند. یعنی یک یا چند زن و دختر و یک مرد یا پسر پشت ریش و پشمی سنگر و پناه گرفته‌اند. اگر این ریش را بتراشد، آنها بی‌دفاع و بی‌پناه می‌مانند.

ازاین‌رو اسکندر ریش نمی‌گذاشت تا ترسو و بزدل انگاشته نشود و به سربازان و فرماندهان خود نیز دستور داده بود تا ریش‌هایشان را بزنند تا ترسو و شجاع را شناسایی کند. زمانی که فارس را فتح کرد سریعاً متوجه شد که همین مشکل گریبان‌گیر امت پارس شده و خیلی سریع فرمان داد تا مردان و پسران ریش‌های بلند و دراز خود را از بیخ بزنند. نتیجه اینکه پارسیان در مقابل آنها بی‌دفاع و بی‌سنگر شدند، ولی اسکندر و ارتش او متعرض و متجاوز جنسی از هیچ نوعی نبودند و این کار آنها صرفاً یک راهکار یا راهبرد نظامی بود. بعداً فرماندهان و سربازان شجاع پارس نیز به ارتش او ملحق می‌شدند؛ چون اسکندر را لایق یک فرمانده نظامی خوب و باهوش می‌دیدند.

 

سندرم قل ناپدید شده

https://mom.ir/blog/pregnancy/article/Disappearing-syndrome

سندروم ناپدید شدن دوقلو، نوعی سقط جنین زودرس است که اکثرا در بارداری های چند قلویی (دوقلو یا سه قلو) رخ دهد. ناپدید شدن یکی از دو قلو ها زمانی اتفاق می‌افتد که جنینی که در طول سونوگرافی تشخیص داده می‌شود، در سونوگرافی بعدی پیدا نشود یعنی رشد جنین متوقف می شود و بافت آن جنین توسط مادر یا جنین (های) بازمانده جذب می شود توجه داشته باشید که این فرآیند جذب کاملا بی ضرر است. سندرم قل ناپدید شده فقط در بارداری دوقلویی رخ نمی دهد، گاهی ممکن است دربارداری های بیش از دوقلویی (چندقلویی) دیده شود. مثلا یک یا حتی دو جنین در سونوگرافی های پی در پی ناپدید شوند! توجه داشته باشید ناپدید شدن یکی از دو قلو ها را با دوقلو انگلی نباید اشتباه گرفت. در ادامه در مورد تفاوت دوقلو انگلی با ناپدید شدن یکی از دوقلوها صحبت خواهیم کرد.

تفاوت سندروم قل ناپدید شونده و دوقلو انگلی:

دوقلوی انگلی نوعی از دوقلوهای به هم چسبیده است که رشد یک جنین متوقف می شود اما به قل دیگر یا به جفت متصل باقی می ماند و قل سالم به رشد خود ادامه می‌دهد، اما وقتی متولد می‌شود اندام‌ها یا دیگر ساختارهای قل انگلی به او متصل هستند که این یک وضعیت بسیار نادر است.

 

به گزارش خبرنگار كلينيك گروه علمی پزشكی باشگاه خبرنگاران جوان؛ آناتومیست آلمانی سوهان فردریش اولین فردی بود که در فدراسیون در اواخر قرن 18 به توصیف جنین پرداخت. دانشمندان بر این باورند که جنین نتیجه پیشرفت یک تراتوم بوده که خارج از محل بافت ساخته می‌شود. معمولاً هر دو جنین دوقلوها در بارداری‌های انگلی پیش از تولد می‌میرند، اما گاهی دوقلوهای انگلی میزبان برای سال بعد از زایمان باقی می‌مانند. گفتنی است که دوقلوهای انگلی با گات دارای در پروژه دانشنامه جنین دارای دست و پا با ناخن‌های بلند بودند. هنگامی که دوقلوهای انگلی برداشته شوند، میزبان بدون در نظر گرفتن سن، سالم می‌ماند. به طور کلی تولد نوزادان دوقلو از جالبترین پدیده‌هایی است که بسیار نادر بوده و برای پزشکان بسیار جذاب می‌باشد. با توجه به مراکز کنترل بیماری و پیشگیری، آخرین آمارها نشان می‌دهد که در آمریکا از هر هزار تولد زنده تنها 33/7 درصد دوقلو وجود دارد. این تولدها به دوشکل همسان و غیرهمسان است که دوقلوهای ناهمسان زمانی رخ می‌دهد که دو تخم‌مرغ‌های مختلف توسط دو سلول اسپرم متفاوت بارور شود، این نوع تولدها غالباً در زوج‌های فامیلی رخ می‌دهد، زنی که خود جزء دوقلوهای ناهمسان بوده یا خواهر و برادر وی اینگونه باشد احتمال بیشتری وجود دارد تا خود فرد نیز اینگونه بارداری را تجربه کند. کلینیک‌های تولید مثلی و مفهوم آن کمک می‌کند تا زنان بالاتر از 30 سال شانس بالاتری را برای اینگونه بارداری‌ها داشته باشند. دوقلوهای همسان نیز کمی بیشتر نادر بوده و زمانی رشد می‌کند یک تخمک بارور تنها در مراحل اولیه بارداری دو قسمت می‌شود، در دوقلوهای به هم چسبیده نیز این تقسیم‌بندی در مراحل اولیه به طور کامل انجام نمی‌گیرد. در این گونه موارد که بسیار نادر هستند، به جای تقسیم‌شدن در داخل دیگری به دام می‌افتد، در این وضعیت جنین محسور با قطع‌شدن منبع خون مادر در نهایت می‌میرد و به عنوان یک دوقلوی انگلی شناخته می‌شود.

https://www.yjc.ir

 

خیلی ساده گفته باشیم ممکن است جنین خواهر اسکندر مقدونی در ابتدا مرده؛ ولی توسط جنین اسکندر محصور و به‌دام‌افتاده است؛ یعنی بقایای جنین خواهرش درون‌پرده شکمی اسکندر بوده و هر دو با هم متولد شده‌اند. اسکندر در سن ۲۹ سالگی به دلایل مرموزی بیمار و از دنیا می‌رود که دلیل مرگ او می‌تواند عفونت به وجود آمده به دلیل بقایایی جنینی خواهرش درون شکمش بوده است. یعنی اسکندر مقدونی در سن ۲۹ سالگی علایم درد شکمی و سوءهاضمه و تب و عفونت شدیدی داشته است. به‌هرحال اگر بقایای جسد او پیدا شود بقایای جنین خواهرش نیز همراه او و قابل شناسایی خواهد بود.

 

 

محمدرضا طباطبايی ۱۴۰۲/۰۶/۲۰

https://www.ki2100.com