Home   |  تماس با ما و ارسال مطالب | نرم‌افزارهاي مورد نياز |

home

 

11-09-2024

 

یک دروغ تاریخی در مورد گالیله

 

 

سالواتور موندی (به ایتالیایی: Salvator Mundi) به معنای منجی جهان نام یک نقاشی از مدرسه لئوناردو است (نه خود لئوناردو داوینچی) که در آن عیسی مسیح به تصویر کشیده شده است. این اثر از جمله آثار انگشت‌شمار برجای‌مانده و یکی از دو نقاشی متعلق به لئوناردو داوینچی است که هنوز در تملک مالک خصوصی است.

https://fa.wikipedia.org

لئوناردو دی سر پیرو داوینچی (به ایتالیایی: Leonardo di ser Piero da Vinci) (۱۴/۱۵ آوریل ۱۴۵۲ - ۲ مه ۱۵۱۹) دانشمند، نقاش، مجسمه‌ساز، معمار، موسیقی‌دان، مهندس، مخترع، آناتومیست، زمین‌شناس، نقشه‌کش معماری، گیاه‌شناس و نویسنده ایتالیایی در دوره رنسانس بود. شاید بتوان گفت نبوغی که او در کارهایش از خود نشان داده، بیش از هر چیز دیگری موردتوجه نسل‌های آینده و بعدی خود قرار گرفته است. لئوناردو معمولاً به‌عنوان نمونهٔ بارز یک مرد رنسانس شناخته می‌شود. باوجوداینکه بیش از ۲۵ نقاشی از او باقی نمانده؛ ولی به طور گسترده او را یکی از بزرگ‌ترین نقاشان تاریخ دانسته‌اند.

https://fa.wikipedia.org

 

گالیلئو دی وینچنزو بُونایوتی دِ گالیلِی (ایتالیایی: [ɡaliˈlɛ:o ɡaliˈlɛi]؛ ۱۵ فوریهٔ ۱۵۶۴ - ۸ ژانویهٔ ۱۶۴۲) مشهور به گالیله، اخترشناس، فیزیک‌دان و مهندس ایتالیایی اهل پیزا بود که برخی نیز او را یک همه‌چیزدان می‌دانند. گالیله، پدر اخترشناسی رصدی، پدر روش علمی و پدر علم مدرن لقب یافته است. شهرت گالیله، بیشتر به دفاع علمی‌اش از مدل کوپرنیک برمی‌گردد. کوپرنیک، پیش از گالیله گفته بود که خورشید به گرد زمین نمی‌چرخد. رد مدل زمین مرکزی کلیسا که صدها سال همچون سخنی آسمانی تلقی می‌شد، به محکوم‌شدن گالیله در دادگاه تفتیش عقاید انجامید، و اگر توبه نکرده بود، چه‌بسا زنده در آتش سوزانده می‌شد. گالیله با تلسکوپی که خودساخته بود به رصد آسمان‌ها می‌پرداخت و جزئیات سطح ماه را می‌دید و بررسی می‌کرد. در زمانه او چنین می‌پنداشتند که برای ادامه حرکت جسم، نیرو لازم نیست؛ اما او با آزمایشی نشان داد که چنین نیست که بعدها به قانون اول نیوتن انجامید.

https://fa.wikipedia.org

 

آن گوی شیشه‌ای همان سیاره زمین ما است.

گوی و صلیب (به لاتین: globus cruciger) (به انگلیسی: orb and cross)، یک کره (به لاتین: globus) است که صلیبی (به لاتین: crux) روی آن قرار گرفته است. از زمان قرون‌وسطی، این جسم نماد اقتدار کلیسا بوده است و روی سکه‌ها و در شمایل‌نگاری همراه با عصای سلطنتی به تصویر کشیده شده است.

صلیب روی کره به سلطه عیسی روی تمام کره زمین اشاره دارد که زمین را به‌عنوان یک رهبر در دستان خود نگه داشته است (ولیعصر یا ولیعهد، صاحب‌الامر یا زمان). در شمایل‌نگاری هنر غرب، زمانی که عیسی مسیح شخصاً جهان را نگه دارد، به او سالواتور موندی (در لاتین به معنای منجی جهان) گفته می‌شود. در مجسمه عیسی نوزاد پراگ متعلق به قرن شانزدهم میلادی، او یک گوی و صلیب را در دست گرفته که به همین موضوع اشاره دارد.

https://fa.wikipedia.org

و یک دروغ تاریخی که کلیسا با گالیله بر سر گرد و کروی بودن زمین مشکل داشت. آنها که کور نبودند؛ چون خورشید و ماه گرد بود و صدسال قبل از گالیله به داوینچی گفتند که زمین را گرد و کروی نقاشی کند. گالیله هم تابلوی داوینچی را تأیید کرد. چون مسیح به آنها گفته بود که زمین گرد است و هیچ جای گریز و فراری ندارید. کوپرنیک هم واقعیت کیهان را گفته بود. گالیله حرف تازه‌ای برای گفتن نداشت. خود کلیسا می‌دانست که زمین همانند ماه گرد و به‌دور خورشید می‌چرخد؛ چون ماه به‌دور زمین می‌چرخید.

نیکلاس کوپرنیکس (انگلیسی: Nicolaus Copernicus؛ /koʊˈpɜːrnɪkəs, kə-/؛ لهستانی: Mikołaj Kopernik؛ آلمانی سفلی قرون‌وسطی: Niklas Koppernigk؛ آلمانی: Nikolaus Kopernikus؛ ۱۹ فوریه ۱۴۷۳ - ۲۴ مه ۱۵۴۳)، اخترشناس، ریاضی‌دان، اقتصاددان و کشیش لهستانی - آلمانی بود که نظریه خورشیدمرکزی منظومه شمسی را گسترش داد و به‌صورت علمی درآورد. وی پس از سال‌ها مطالعه و مشاهده اجرام آسمانی به این نتیجه رسید که برخلاف تصوری که کلیسا پشتیبان آن بود زمین در مرکز کائنات قرار ندارد، بلکه این خورشید است که در مرکز منظومه شمسی است و سایر سیارات از جمله زمین به‌دور آن در حال گردش‌اند. نظریهٔ انقلابی کوپرنیک یکی از درخشان‌ترین مستندسازی‌های عصر رنسانس است که نه فقط آغازگر ستاره‌شناسی نوین بود، بلکه دیدگاه بشر را دربارهٔ جهان هستی دگرگون کرد.

https://fa.wikipedia.org

خوب این سؤال مهم که چرا کوپرنیک کشیش و کلیسایی را اعدام یا سوزانده یا ترور نکردند حتی خلع لباس یا اخراج از کلیسا؛ ولی گالیله را... کردند. دروغ و تحریف تاریخ علم نجوم و مذهب است. خود کشیش کلیسایی را ترور نکردند؛ بلکه طرف‌دار نظریه‌اش را ترور شخصیت و زندانی کردند! عجب، عجبا که همه باور هم کردند. پروپاگاندا این‌گونه است در قلب چیزی به نام دانشگاه. اصلاً معلوم نیست که اختلاف گالیله و کلیسا بر سر چه بوده است فوراً نوشتند به‌پای علم نجوم و مذهب. مگر گالیله نمی‌توانست در مقام دفاع از خود بگوید که من نظر یک کشیش کلیسایی هم لباس و جامع شما را تأیید کردم و خلاص شود.

یوهانِس کِپلِر (به آلمانی: Johannes Kepler) (زادهٔ ۲۷ دسامبر ۱۵۷۱ در شهر (Weil der Stadt) - درگذشته ۱۵ نوامبر ۱۶۳۰ در (Regensburg)، آلمانی بود. کپلر را پدر علم ستاره‌شناسی نوین می‌دانند. وی با تحقیق دربارهٔ ستارگان و سیارات، قوانین معروف کپلر را پیشنهاد داد که قوانین سه‌گانهٔ کپلر در ستاره‌شناسی به شمار می‌روند، او وقتی ادعا کرد که سیاره‌ها در مدارهای بیضوی به‌دور خورشید می‌گردند و خورشید تنها نیروی مؤثر مدارهای سیارات است، مورد اعتراض سنت‌ها و باورهایی که قرن‌ها پایدار بود قرار گرفت. کپلر یکی از طرف‌داران سرسخت نظریه خورشیدمرکزی یا منظومهٔ شمسی بود.

https://fa.wikipedia.org/wiki

حالا بماند که چرا کپلر ترور، اعدام و یا اینکه سوزانده نشد. اصلاً این قصه زمین مرکزی کلیسا از کجا درآمده است؟ چه برسد به مخالفت و مبارزه با آن؟ خوب به‌جای گوی شیشه‌ای یک صفحه کاغذ تخت به دست مسیح داده و نقاشی او را می‌کشیدند.

مسیو ژرژ هانری ژوزف ادوار لومتر (به فرانسوی: Monsignor Georges Henri Joseph Édouard Lemaître) (زاده ۱۷ ژوئیه ۱۸۹۴ - درگذشته ۲۰ ژوئن ۱۹۶۶) کشیش، فیزیک‌دان و اخترشناس بلژیکی که در بسط نظریه مهبانگ نقش داشت. در ۱۷ ژوئیه ۱۸۹۴ (میلادی) در خانواده‌ای مذهبی در شهر شارلروا بلژیک متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی به خدمت کلیسا درآمد. در سال ۱۹۱۴ در جنگ جهانی اول به‌عنوان افسر توپخانه در ارتش بلژیک مشغول خدمت شد و در آن زمان بالاترین مدال شجاعت ارتش را دریافت کرد. در سال ۱۹۲۰ (میلادی) موفق به اخذ مدرک دکترا در مهندسی راه و ساختمان شد. در سال ۱۹۲۲ به آمریکا رفت و دکترای نجوم گرفت؛ و در سال ۱۹۲۳ کشیش شد. وی بر این باور بود که صورت فعلی جهان نتیجهٔ یک انفجار بزرگ است که میلیاردها سال پیش رخ‌داده است و باعث گسترش و انبساط جهان شده است. با انتشار این نظریه توجه دانشمندان دیگر را برانگیخت. آزمایش‌ها و مطالعات ایشان صحت فرضیهٔ لومتر را اثبات کرد. ادینگتن انگلیسی نظریهٔ انفجار بزرگ و فشردگی کهکشان‌ها را با دلایل بسیار شرح داد. والتر بادهٔ آلمانی توانست زمان این اتفاق را در بیش از سیزده میلیارد سال قبل مشخص کند. همچنین تحقیقاتی که با کمک رادیواکتیویته صورت گرفت عمر قشر جامد زمین را بیش از دو میلیارد سال برآورد کرد. لومتر در سال ۱۹۳۳ طی نشر کتابی اظهار داشت جهان در اثر یک انفجار (مهبانگ) ساخته شده است. او در ۲۰ ژوئن ۱۹۶۶، در سن ۷۱ سالگی در لوون درگذشت.

https://fa.wikipedia.org

این به این معنی است که کلیسا از اول تاریخ در حال رصدکردن نظریات جدید علمی بوده است و سعی داشته که آن را به نام کشیشان خود ثبت تاریخی کند. اختلاف کلیسا و گالیله بر سر این موضوع بوده که تو می‌خواهی نظریه علمی متعلق به کلیسا را به نام خودت ثبت کنی و اهدافی دیگر و... یعنی همان‌طور که نظریات علمی ژرمن‌ها را به نام انیشتین یهودی ثبت تاریخی کردند. همانند هم ارزی جرم و انرژی که متعلق به یک شیمی‌دان آلمانی است.

نخستین تلاش‌ها در جهت ساخت بمب اتمی در آلمان نازی آغاز شد. در این دوران، شیمی‌دانی به نام پاول هارتک از استادان دانشگاه هامبورگ به توان بالقوه نیروی اتمی برای کاربردهای نظامی پی برد. وی در ۲۴ فوریه ۱۹۳۹ امکان استفاده از انرژی هسته‌ای به‌عنوان یک سلاح با توان تخریبی نامحدود را طی نامه‌ای به وزارت جنگ در برلین اطلاع داد. به دنبال این امر گروهی برای تحقیق دراین‌رابطه تشکیل شد و ورنر کارل هایزنبرگ فیزیک‌دان برجسته آلمانی به طور غیررسمی سرپرست تیم تحقیقاتی آلمان برای ساخت بمب هسته‌ای گشت. بر اساس کتاب خاطرات اتو اسکورتسنی در حدود سال ۱۹۴۳ آلمان نازی به بمب اتم دست‌یافت. بر اساس گزارشی که تیم تحقیقاتی به شخص آدولف هیتلر دادند، قدرت این بمب بسیار مهیب و مرگبار بود. اتو اسکورتسِنی در کتاب خود بیان می‌کند که در ملاقات خصوصی خود با شخص پیشوا در خصوص مسئله بمب اتم سؤالاتی می‌کند و پاسخ هیتلر چنین است که این بمب سبب انقراض نسل بشر می‌شود و هرگز دستور ساخت آن را صادر نخواهد کرد.
در همین زمان، آلبرت انیشتین طی نامه معروف خود به روزولت رئیس‌جمهور وقت آمریکا خطر دستیابی آلمان به تولید بمب اتمی را گوشزد کرد. متعاقب این اخطار روزولت دستور ایجاد پروژه منهتن با هدف تحقیق دراین‌رابطه و تولید بمب اتمی را با همکاری کشور انگلستان و فرانسه صادر کرد. برای این پروژه تأسیساتی در لوس آلاموس در ایالت نیومکزیکو، اوک ریج ایالت تنسی و همفورد ایالت واشینگتن به کار گرفته شدند و تیمی از برجسته‌ترین دانشمندان آن دوران به استخدام این پروژه درآمدند. محققان آلمانی موفق به تولید بمب اتمی نشدند. اگرچه ادعاهایی در زمینه آزمایش نوعی ابزار هسته‌ای توسط نازی‌ها پیش از پایان جنگ جهانی دوم مطرح شده است. اما تیم آمریکایی به سرپرستی فیزیک‌دان برجسته، رابرت اوپنهایمر موفق به ساخت عملی اولین بمب هسته‌ای شد که در ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۵ در ناحیه‌ای موسوم به ترینیتی در نیومکزیکو آزمایش شد.

https://fa.wikipedia.org/wiki

خوب اگر کلیسا قدرت داشت گالیله که سهل است خود انیشتین را به اتهام سرقت علمی دستگیر و محاکمه می‌کرد؛ حتی اقدام به جاسوسی، یعنی دزدیدن یک نظریه علمی از جامعه مسیحی به‌طرف جامعه یهودی. الان دادگاه‌های دنیا به شکایات جاسوسی، دزدی و سرقت ادبی و... (نقض حقوق کپی‌رایت - مالکیت معنوی - ثبت اختراعات) رسیدگی می‌کنند و نتیجه آن زندان و جریمه است.

تاریخ نجوم

دوران کودکی کپلر با تنگدستی همراه بود. آن‌ها شش خواهر و برادر بودند که سه تن از آنان در کودکی درگذشتند. هاینریش کوچک‌ترین برادر یوهانس، بیماری صرع داشت که ارث خانوادگی آنان به شمار می‌رفت و در ۴۲ سالگی بر اثر بیماری صرع درگذشت. کپلر برای تحصیل به مدرسهٔ طلاب پروتستان رفت و به دلیل هنر و استعدادی که از خود نشان داد از سوی استادانش روانهٔ دانشگاه توبینگن شد. کپلر در سال ۱۵۹۴ معلم ریاضی مدرسهٔ شبانه‌روزی پروتستان در گراتز شد. وی برای افزودن به درآمد ناچیز خود تقویم‌های ستاره‌شناسی که در میان آن چیزهایی مانند وضع هوا، سرنوشت شاهزادگان، خطرات وقوع جنگ و قیام ترک‌ها را نیز پیش‌بینی می‌کرد، منتشر می‌کرد. شهرت وی در این زمینه خیلی زود فراگیر شد و سرانجام کپلر طالع‌بین امپراتور رودلف و دیگر اعضای برجستهٔ دربار او شد و این روش منبع درآمدی برای او شد.
کپلر که از سوی تیکو براهه در رصدخانه سلطنتی استخدام شده بود، در موقعیتی استثنائی قرار داشت، چرا که انبوهی از اطلاعات رصدی دقیق تیکو براهه در دسترس او بود. ازآنجاکه براهه بیشتر به رصدهای مستقیم و اندازه‌گیری سرگرم بود و هیچ کوششی برای تجزیه‌وتحلیل نتایج خود نکرده بود، این کار به کپلر که در سال آخر زندگی تیکو براهه دستیار وی بود واگذار شد. این اطلاعات رصدی در نظریه بزرگ خورشیدمرکزی کوپرنیک به طور کامل صدق نمی‌کرد، وی به مدل براهه نیز اعتقادی نداشت و می‌دانست که مدل خورشیدمرکز کوپرنیک با قوانین ریاضی و نتایج رصدی مطابقت بهتری دارد. اما او که فردی مذهبی بود و اعتقادات کهن دینی دربارهٔ زمین مقدسی که مرکز عالم قرار داده شده بود، در اعماق وجودش لانه داشت به‌سختی می‌توانست خود را به پیروی از این مدل جدید قانع کند و از طرفی هم نمی‌توانست آنچه را می‌دید انکار کند. به‌ناچار مدت ۱۰ سال از عمر خود را وقف بررسی حرکت سیارات و قوانین ریاضی حاکم بر آن‌ها کرد. او همه این کارها را به‌تنهایی و بدون یاری گرفتن از کسی انجام داد.

https://fa.wikipedia.org

نیکلاس کوپرنیک در شهر تورون در لهستان متولد گردید. پدرش یک تاجر مس ثروتمند و از افراد مورداحترام تورون بود که در سال ۱۴۶۰ از کراکوف (پایتخت آن زمان لهستان) به آن شهر مهاجرت کرده بود. وقتی کوپرنیک ده‌ساله بود، پدرش درگذشت و دایی‌اش لوکاس واتزنروده - که اسقفی در پروس شرقی بود - سرپرستی او، برادر و دو خواهرش را به عهده گرفت. واتزنروده می‌خواست که کوپرنیک روزی به مقام کشیشی برسد؛ ازاین‌رو در ۱۴۹۱ وی را برای تحصیل علوم دینی و ریاضیات به دانشگاه یاگیلونیا در کراکوف فرستاد. در آنجا بود که کوپرنیک توسط معلمش آلبرت برودزفسکی با ستاره‌شناسی آشنا و به آن علاقه‌مند شد. پس از پایان تحصیلات چهارساله و توقفی کوتاه در تورون، کوپرنیک رهسپار ایتالیا شد تا در دانشگاه‌های بولونیا و دانشگاه پادووا حقوق و پزشکی بخواند. سپس برای ادامه تحصیل در فقه و حقوق مدنی به فرارا رفت؛ اما پس از ملاقات با ستاره‌شناس مشهور «دومنیکو ماریا نوارا دا فررا» سر درس او حاضر و دستیارش شد. در ۱۴۹۷ واتزنروده به مقام اسقفی در وارمیا برگزیده شد و جایی نیز برای کوپرنیک به‌عنوان کشیش عالی‌رتبه در کلیسای جامع فرومبورک خالی شد؛ ولی او با اجازه کلیسا چند سال دیگر در ایتالیا ماند و در ۱۵۰۳ در رشته فقه درجه دکتری گرفت. وی همچنین در مدت اقامتش در پادووا فرصت یافت تا با مطالعه آثار سیسرون و افلاطون از آراء گذشتگان دربارهٔ حرکات کره زمین آگاهی یابد و طرح اولیه نظریه خود را شکل دهد. در ۱۵۰۵ کوپرنیک برای زندگی و کار به فرومبورک رفت و بعدها در کلیسا و حکومت مسئولیت‌های متعددی را پذیرا شد، از جمله اینکه به کارهای پزشکی روحانیان کلیسا و مردمی که به کلیسا مراجعه می‌کردند می‌پرداخت، در جنگ‌های متناوب میان لهستان و پروس و امرای توتونی برای دفاع از سرزمین خود شرکت می‌جست، در اجلاس‌های صلحی که پس از آن جنگ‌ها تشکیل می‌شد نیز شرکت داشت، در تغییر شکل پول و ضرب سکه نظر مشورتی از وی می‌خواستند، اداره‌کردن اموال موقوفهٔ کلیسا با وی بود، نظام پولی پروس را اصلاح کرد و رسالاتی دربارهٔ ارزش پول انتشار داد. در جریان جنگ میان توتون‌ها و پادشاهی لهستان (۱۵۲۴-۱۵۱۹) کوپرنیک فرماندهی دژ وابستگان کلیسا را در شهر مرزی اولشتین به عهده داشت و تا زمان اعلام آتش‌بس در سال بعد با موفقیت از شهر دفاع کرد.

از نخستین اشخاصی که پی به نادرست بودن نظریهٔ زمین مرکزی برد دانشمندی به نام آریستارخوس بود همچنین فیثاغورس هم اشاره‌ای به نظریهٔ خورشیدمرکزی کرده بود ستاره‌شناسان دورهٔ اسلامی از زمان ابن هیثم به تناقضات فیزیکی و فلسفی موجود در مدل بطلمیوس پی برده و تلاش‌های بسیاری برای حل آن از خود نشان داده بودند. خواجه نصیرالدین طوسی، قطب‌الدین شیرازی و مؤیدالدین عرضی از جمله کسانی بوده‌اند که در رصدخانهٔ مراغه به تهیه و تنظیم مدل‌های جدید غیر بطلمیوسی برای حل این مشکلات پرداختند. این مدل‌ها توسط کسانی مانند ابن شاطر دمشقی در قرون بعدی به اوج خود رسید. اگر چه تمام این مدل‌ها همچنان زمین مرکزی بودند، ولی تناقضات مدل بطلمیوسی را حل می‌نمودند. کوپرنیک نیز با همین انگیزه دست‌به‌کار شد تا مدلی غیر بطلمیوسی برای عالم تنظیم کند، و امروزه می‌توان ردپای دستاوردهای منجمین مکتب مراغه را در کارهای وی مشاهده کرد. از طرف دیگر، کوپرنیک شدیداً تحت‌تأثیر تفکرات فیثاغورسی رایج در عصر خود بود. طبق این دیدگاه طبیعت همیشه منطبق بر ساده‌ترین نظریه است و همیشه طبق روش هندسی و ریاضی و عددی قابل‌شناخت و بررسی است. همچنین فیثاغورثیان باستان ارزش بسیاری برای خورشید قائل بودند و آن را مقدس می‌دانستند. کوپرنیک نیز با برخورداری و اعتقاد از الهیات مسیحی معتقد بود که خورشید نماد مادی خدای پدر است و بسیار بجاست که شکوه و عظمت خدای پدر در خورشید آسمان تجلی بیابد. در نتیجه، عقل نمی‌پسندید که خورشید با تمام قداست و شکوهش در جایی جز در مرکز عالم، قرار گیرد. وی می‌دانست که برخی از فلاسفه یونان ادعا کرده بودند زمین حرکت می‌کند. به عقیدهٔ او نظر درست‌تر آن بود که خورشید در مرکز عالم و زمین مانند دیگر سیارات به‌دور خورشید در حرکت باشد. نظریهٔ او بسیار انقلابی بود؛ زیرا هم با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با نص کتاب مقدس. در سال ۱۵۱۴ کوپرنیک دست‌نوشتهٔ کوتاهی را بین دوستان خود توزیع کرد که در آن دیدگاه‌هایش را دربارهٔ فرضیهٔ خورشیدمرکزی به‌اختصار بیان کرده بود. نوشتهٔ کوتاه کوپرنیک با استقبال زیادی روبرو شد و او را در جمع دانشمندان اروپایی نام‌آور گردانید. اما کوپرنیک هنوز نظریه‌اش را قابل‌عرضه در محافل علمی نمی‌دانست و سال‌های بعد را صرف مشاهدات دقیق و جمع‌آوری شواهد و مدارک کرد تا به آن اعتبار بیشتری بخشد. در سال ۱۵۳۳ شهرت کوپرنیک به جایی رسیده بود که آلبرت ویدمانشتات منشی پاپ کلمنت هفتم یک‌رشته سخنرانی دربارهٔ نظریهٔ او برای پاپ و گروهی از کاردینال‌ها در واتیکان ترتیب داد.

نام آن کتاب درباره گردش اجرام آسمانی بود و مانند همهٔ کتاب‌های دیگر دانشمندان آن عصر به زبان لاتینی نوشته شده بود. کوپرنیک از روی حکمت و سیاست اثرش را به پاپ پائولوس سوم اهدا کرده بود

برخلاف آنچه در منابع غربی آمده‌است، کوپرنیک اولین کسی نبود که به مدل خورشیدمرکزی اعتقاد داشت. قبل از او دانشمندان بسیاری از شرق به ناکارآمدی مدل بطلمیوسی پی برده بودند و مدل خورشید مرکزی را پیشنهاد داده بودند. آریابهاتا ریاضیدان و منجم بزرگ هندی در اوایل قرن ششم میلادی در کتاب خود که آریابهاتیا نامیده می‌شود، به تبعیت از اسلاف هندی خود، مدل خورشیدمرکزی را ارائه نمود و تأکید کرد که زمین علاوه بر چرخش به دور خورشید، به دور خود نیز می‌چرخد. همچنین مشاهده می‌کنیم که وی حتی به بیضی بودن مدار سیارات به دور خورشید نیز اشاره می‌نماید.

اگر چه کوپرنیک اولین کسی است نظریه مرکزیت خورشید را فرمول‌بندی دقیق ریاضی و هندسی نمود، ولی سابقه این نظریه به سده‌ها پیش از وی بازمی‌گردد؛ فیلولائوس فیلسوف یونانی قرن چهارم پیش از میلاد و یکی از شاگردان فیثاغورس نخستین کسی است که قائل به حرکت وضعی زمین (چرخش زمین به دور خود) شد. پس از او هراکلیدس پونتیکوس فرضیه حرکت انتقالی زمین (چرخش زمین به دور یک کانون مشخص) را مطرح کرد. آریستارخوس ساموسی فیلسوف و منجم قرن سوم پیش از میلاد با ترکیب نظریه‌های این دو، اولین نظریه خورشید مرکزی را پیشنهاد کرد. در نظر او خورشید به‌طور ثابت در مرکز عالم جای می‌گیرد و زمین و سیاره‌های دیگر در مسیری کاملاً مدور به دور آن می‌چرخند؛ ولی نظریات خورشید مرکزی قبل از کوپرنیک، بدون اینکه به محاسبات ریاضی و هندسی و طراحی مدل‌های هر سیاره منجر شود، ارائه شده بود. در نتیجه پذیرش آن اصلاً معقول و منطقی نبود.

می‌دانیم که اثبات گردش زمین بدور خورشید که ناقض نظریه «زمین‌مرکزی» پیشینیان بوده، به یوهانس کپلر (سده هفدهم میلادی) منسوب است. اما پیش از او گالیله و کوپرنیک (هر دو در سده شانزدهم) به فرضیه خورشیدمرکزی اعتقاد داشته، اما موفق به اثبات آن نمی‌شوند. در نتیجه افتخار اثبات ریاضی این پدیده از آنِ یوهانس کپلر است. کوپرنیک در کتاب درباره گردش اجرام آسمانی صادقانه بیان می‌کند که تحت تأثیر افکار «ابن شاطر» قرار داشته‌است.

https://fa.wikipedia.org

گالیله ۱۵ فوریه ۱۵۶۴ در پیزای ایتالیا زاده‌شد. پدرش، وینچنزو (Vincenzo Galilei) از موسیقی‌دانان نام‌دار ایتالیا بود. گالیله، پنج خواهر و برادر داشت.

نخست قرار بود در کلیسا به کشیش شدن بپردازد اما پدرش وی را به تحصیل پزشکی در دانشگاه پیزا فرستاد. گالیله پزشکی نیاموخت، اما به ریاضیات پرداخت و به آن علاقه‌مند شد، طوری‌که ۱۵۸۸، استاد ریاضیات در همان دانشگاه شد.

سه سال بعد به دانشگاه پادوا رفت و به تدریس هندسه، مکانیک و نجوم پرداخت. او تا ۱۶۱۰، آموزش و پژوهش را در این دانشگاه ادامه داد و بیشترین دستاوردهای علمی و تحقیقاتی‌اش در همین دوره‌ بود.

گالیله کاتولیک بود. او با مارینا گامبا رابطه داشت و گرچه با او ازدواج نکرد، از او دارای دو دختر و یک پسر شد. پسر گالیله که در اواخر عمرش با او زندگی می‌کرد و یکی از زندگی‌نامه‌نویس‌های گالیله هم بود، همواره او را به‌سبب این‌که با مادرش ازدواج نکرد، سرزنش می‌کرد. البته گالیله بااین‌که با مارینا گامبا ازدواج نکرد، وظایف همسری را درباره او و وظایف پدری را درباره فرزندانش به‌خوبی به‌جا می‌آورد. او چنان متعهد بود که از برادرش هم حمایت می‌کرد.

گالیله، ۸ ژانویه ۱۶۴۲، در ۷۷سالگی درگذشت. او در فیزیک، نجوم، ریاضیات و فلسفه علم چیره بود.

https://fa.wikipedia.org

حبس گالیله

 یک تصوری وجود دارد که گالیله در یک سیاهچال زندانی شده است، اما او در واقع در ویلای خود در نزدیکی فلورانس در حبس خانگی نگهداری می‌شد. گرچه روزهای سختی بود، به هر حال گالیلئو سال‌های آخر عمرش را زندانی بود و حتی نابینا هم شد، اما باز هم او در این مدت به کار علمی خود با تمرکز بر مکانیک و حرکت ادامه داد و مطالعاتش را متوقف نکرد.

راهبه بودن دختران گالیله

 گالیله دو دختر و یک پسر داشت، اما با مادر فرزندانش ازدواج نکرده بود و در واقع پیوند قانونی نداشت، در نتیجه فرزندان او نیز در قوانین آن زمان، نامشروع و غیرقانونی بودند و از ازدواج منع شدند! در نتیجه دختران او به نام‌های ویرجینیا و لیویا به صومعه رفتند تا راهبه شوند. با وجود مشکلاتی که یک زمانی گالیله با کلیسا پیدا کرد، ولی دخترانش تا آخر عمر در کلیسا ماندند و به خدمت مشغول بودند.

آیا تلسکوپ اختراع گالیله بود؟

 عموم مردم تلسکوپ را اختراع گالیله می‌دانند و حتی تلسکوپ معروف‌ترین اختراع او در نظر گرفته می‌شود، اما واقعا تلسکوپ را گالیله اختراع کرد؟ جواب این است که خیر، تلسکوپ اولیه توسط گالیله اختراع نشده است، اما او نقش مهمی در توسعه و استفاده از آن ایفا کرد. اختراع تلسکوپ به‌طور کلی به هانس لیپرشی، سازنده عینک هلندی نسبت داده می‌شود که حتی در سال ۱۶۰۸ برای طرح خود درخواست ثبت اختراع کرد، اما دولت هلند این درخواست را رد کرد و حق اختراع برای او ثبت نشد.

https://haftonim.com

مشکل کلیسا با گالیله چه بود؟

اگر خدا نباشد مسیح نامشروع است و مریم بدکاره می‌شود. کلیسا با کپلر و کوپرنیک هیچ مشکلی نداشت؛ چون کپلر یک طلبه مسیحی معتقد و کوپرنیک خودش کشیش و خادم کلیسا (اسقف) بود. آنها به اسقف اعظم واتیکان (پاپ) گفتند که خدا هست و مسیح پیامبر اوست و شما تصور نادرستی از خلقت خدا دارید. ولی گالیله سعی داشت از این نقطه‌ضعف کلیسا استفاده کرده و وجود خدا و عصمت مریم و نجیب‌زادگی مسیح را زیر سؤال ببرد. او خیلی شانس آورد؛ چون عده‌ای پادرمیانی کرده و گفتند که زمانش فرارسیده تا در اندیشه خود بازنگری کنید؛ چون مسلمانان در حال کشف واقعیت هستند و از ما پیشی می‌گیرند. آنها را که نمی‌توان محکوم به مرگ کرد؛ چون به خدا و مریم و مسیح اعتقاد و باور و ایمان قلبی دارند. شما می‌گویید مسیح فرزند خداست ولی آنها می‌گویند او پیامبر خداست و این وضعیت شما را حادتر می‌کند.

از طرفی گالیله طرف‌دار ازدواج سفید بدون عقد شرعی کلیسا بود و می‌خواست با سنت ازدواج مخالفت هم بکند؛ ازاین‌رو کلیسا با او مخالفت کرد؛ ولی چون در نهایت نظریات خود کلیسایی‌ها را عنوان و تکرار نموده بود، به این بهانه نتوانستند او را مجازات کنند و جرم او خداستیزی، سرقت علمی و تشویق مردم به سنت‌شکنی بود. مجازات سختی هم نداشت؛ چون به ویلای خود تبعید شد تا به سنت خانوادگی خودش یعنی شراب‌خواری و عیاشی و معشوقه‌بازی ادامه دهد. یعنی چنین مشخص شده که گالیله سلاحی خطرناک را از داخل کلیسا به سرقت برده و دزدیده و می‌خواهد با همان سلاح با خود کلیسا وارد جنگ شود و پای خدا و مریم و مسیح را نیز وسط می‌کشد و این خیلی حساسیت‌برانگیز بود نه برای کلیسا بلکه برای جامعه مسیحیت. گالیله در کل آدم صادق، درستکار و حقیقت‌جویی نبود؛ بلکه آدمی فرصت‌طلب بود و در آن دوران، خود کلیسا مرکز هنر و علم و ریاضیات و معماری و... بود که نشانه‌های آن در ایتالیا دیده می‌شود.

سندروم استندال یا سندرم فلورانس چیست؟

 اگر عاشق اثر هنری هستید و به راحتی در تماشای یک اثر هنری غرق می‌شوید جای نگرانی نیست! درواقع، این کاملاً طبیعی است. بااین‌وجود افرادی هستند که می‌توانند علائم سندروم استندال را در این نوع شرایط نشان دهند. این سندروم نام‌های دیگری مانند سندروم فلورانس، و یا هایپرکولچرمیا، استرس مسافر یا بیماری موزه دارد. این سندروم زمانی که شخص آثار بزرگ هنری را می‌بیند تجلی می‌یابد.

علت نام‌گذاری سندرم استندال و یا سندرم فلورانس hyperkulturemia

 منشأ آن: هنر فلورانس

 در سال 1817، هنری ماری بل، نویسنده مشهور و معتبر فرانسوی، در ایتالیا در حال گشت‌وگذار بود. او به دنبال اطلاعات برای کتاب بعدی خود بود و حدس بزنید نام مستعار این نویسنده چه بود! اسم مستعار او استندال بود.

 وی در سفر خود به فلورانس، از گوشه به گوشه شهر دیدن کرد. از هنری که در تمام شهر وجود داشت حیرت‌زده شده بود و او موزه‌ها، کلیساها، گنبد ها، مناظر، سقف‌ها، نماها و نقاشی‌های رو دیوارها را می‌دید و او در کل دوست داشت همه آن‌ها را ببیند .

 هنگامی که از کلیسای صلیب مقدس بازدید کرد، کنجکاوی، هیجان و اشتیاق او یک سری علائم جسمی را در وی برانگیخت. او شروع به عرق‌کردن کرد و احساس غم و اندوه شدیدی داشت و ضربان قلب او افزایش یافت و احساس سرگیجه کرد و مجبور شد بنشیند تا کمی آرام شود و بتواند به اتفاقی که افتاده بود فکر کند.

 همان‌طور که بعدها در کتاب خود به اسم نپال و فلورانس گفت: سفرش از میلان به رجیو، تجربیات و اطلاعات زیادی در زمینه روان‌شناسی و پزشکی به او داد و او اطلاعات ارزشمند زیادی کسب کرد که در نقل‌قول زیر در مورد آن‌ها بحث می‌کرد

 " من به آن مرحله از احساسات رسیده‌ام که با دیدن آن هنرهای زیبا سرشار از احساسات آسمانی و پر شور شدم. قلبم شکست و از زندگی سیر شدم و از مرگ ترسیدم." دلیل مهم و تفصیلی او از پدیده‌ای که اتفاق افتاد علت نام‌گذاری این سندروم بود .

 

علائم سندروم استندال یا hyperkulturemia

 بعد از گذشت یک قرن، مردم شروع به شناختن این سندروم کردند. در سال ۱۹۷۹، یک روانپزشک ایتالیایی، صد مورد مشابه گردشگران در فلورانس را مورد بررسی و مطالعه قرارداد و او مشاهده کرد که می‌تواند این مجموعه‌علائم را به‌عنوان یک استعاره زیبا نام‌گذاری کند: نوعی "شرمندگی هنری".

 

 علائم بیماری سندروم استندال شامل:

گرگرفتگی تعریق تپش قلب ترس فشار عاطفی فرسودگی است و در موارد جدی‌تر می‌تواند باعث سرگیجه و غش‌کردن و یا حتی افسردگی نیز بشود.

 برخی به دلیل رابطه دو طرفه‌ای که بین ذهن و بدن وجود دارد، سندروم استندال را یک بیماری روانی قلمداد می‌کنند و در این حالت برانگیختگی عاطفی باعث ایجاد علائم جسمی می‌شود که در بالا توضیح داده شد .

 برخی دیگر این سندروم را یک پدیده روانی می‌دانند و بنابراین، محققان منشأ آن را به زمانی نسبت می‌دهند که افراد در یک دوره زمانی کوتاه آثار هنری زیبایی را مشاهده می‌کنند و بنابراین، سندروم استندال مانند نوعی شوک هنری است .

 

انواع مختلف سندروم استندال

 دکتر گراسیا مگرینی با بررسی علائم 106 بیمار دریافت که این سندروم انواع مختلفی دارد.

 مستندات دکتر در مورد انواع مختلف سندروم استندال به‌این‌ترتیب بود:

نوع ۱:۷۰ بیمار دارای علائم عمدتاً روانی (به‌عنوان‌مثال علائم بیماری پارانوئید، توهم و صدای لرزان) بودند. نوع ۲:۳۱ بیمار دارای علائم عمدتاً عاطفی مانند افسردگی و اضطراب بودند. نوع ۳:۵ بیمار دارای علائم جسمی مانند تحریک‌پذیری، حملات و رفتار آشفته بودند .

 طبق گفته پزشک، ۳۸% از بیماران مبتلا به سندروم نوع ۱ و ۵۳% از بیماران مبتلا به سندروم نوع ۲، در گذشته دارای مشکلات روانپزشکی بودند .

موارد مشابه اخیر

 در سال‌های اخیر تعداد کمی از موارد استندال گزارش شده‌اند، بااین‌حال یکی از موارد اخیر که در سال ۲۰۰۹ در یک مجله پزشکی در بریتانیا منتشر شده بود، در مورد مردی ۷۲ ساله بود که پس از گشت‌وگذار در فرهنگ فلورانس به بیماری پارانوئید زودگذر مبتلا شده بود .

 یک جراح مغز و اعصاب برزیلی، در سال ۲۰۰۵ مقاله‌ای را منتشر کرد و با استناد به شواهدی مبنی بر این که فئودور دایوفسکی رمان‌نویس روسی هنگام بازدید از مسیح مرده هانس در بازدید از موزه بازل دچار سندروم استندال شد، خبر داد .

 مجله ژورنال عمومی انگلیسی در سال ۲۰۱۰ ادعای دکتر آیین بامفورت را نشان داد که مارسل پروست در یک مقطع دچار این بیماری شد و دو روان‌شناس به نام‌های زیگموند فروید و کارل یونگ در مورد تجربیاتی که به نظر سندروم استندال می‌آید صحبت کردند .

آیا واقعاً مردم از سندروم استندال و یا فلورانس و یا هایپرکولچرمیا رنج می‌برند

 علائمی که این سندروم را توصیف می‌کنند می‌تواند بر همه افراد تأثیر بگذارند. همه ما می‌توانیم احساس خستگی یا سرگیجه کنیم، یا حتی ضربان قلب ما هر لحظه ممکن است افزایش یابد و این علائم لزوماً با تحسین یک اثر هنری عالی هم‌زمان نیستند و به همین دلیل، این یک سندروم بسیار غیرمعمولی است و معمولاً در گردشگرانی که عاشق هنر هستند و عموماً برای تحسین هنر به این مکان‌ها می‌روند و به‌شدت تحت‌تأثیر آن‌ها قرار می‌گیرند رخ می‌دهد.

 توهم یا واقعیت

 در طی دهه‌های گذشته، سندروم استندال به مرجع واکنش نسبت به نحوه دید افراد به یک اثر هنری تبدیل شده است و این امر به‌ویژه هنگامی اتفاق می‌افتد که هنر بسیار ارزشمند باشد یا تماشاگر در یک مکان به بسیاری از هنرها دسترسی داشته باشد اما مانند هر چیز دیگر، این سندروم عاری از بحث و گفتگو نیست .

 شکی نیست که هنگامی که ما به یک آهنگ گوش می‌دهیم هر خاطره‌ای که با آن آهنگ در گذشته داشتیم، به ذهنمان می‌رسد و بی آن که بخواهیم احساساتی می‌شویم و در کل چیزی در هنر وجود دارد که احساسات ما را برانگیخته می‌کند هنر، احساسات است.

 علی‌رغم این که روان‌شناسان بالینی، سندروم استندال را در افراد تشخیص می‌دهند برخی بر این باورند که این سندروم خیالی است و افراد در ذهن خود آن را می‌سازند.

 طی سال‌های اخیر، میزان گردشگری در ایتالیا بسیار افزایش پیدا کرده است و محبوبیت هنر بیشتر شده است و به همین دلیل موارد سندروم استندال در بیمارستان‌های فلورانس سه برابر شده است و به همین دلیل، این بیماری به سندروم فلورانس نیز شناخته می‌شود.

انگیزه اقتصادی؟

 فلورانس زادگاه رنسانس بود. این شهر هنوز یکی از زیباترین شهرهای جهان است و دارای بزرگ‌ترین تاریخ هنری دنیاست و بنابراین، جامعه علمی نگران علاقه اقتصادی احتمالی است که ممکن است در پس این پدیده پنهان باشد و آن‌ها می‌گویند که ممکن است از شهرت زیبای شهر برای جذب بازدیدکنندگان بیشتر و افزایش درآمد استفاده شود.

https://namnak.com

 سندرم استاندال (انگلیسی: Stendhal syndrome) که با نام‌های سندرم فلورانس و هایپرکولچرِمیا (hyperkulturemia) نیز شناخته می‌شود، یک اختلال روان‌تنی است که با تجربه‌های منکوب کنندهٔ شخصی، هنگام مواجهه با آثار هنری عارض می‌شود و فرد را با افزایش تپش قلب، سرگیجه، کاهش هشیاری، غش و گاه توهم روبرو می‌کند. صحت‌وسقم این عارضه مورد اختلاف روانپزشکان است؛ اما عوارض اختلال روی مبتلایان به‌اندازه‌ای بوده که برخی از آنان در بیمارستان تحت درمان داروهای ضدافسردگی قرار بگیرند.

 نخستین‌بار استاندال نویسنده شهیر فرانسوی در بازدیدش از کلیسای سانتا کروچه و تماشای فرسکوهای جوتو دی بوندونه از این حالت سخن گفت و به همین دلیل سندرم به‌افتخار او نام‌گذاری شده است.

 

https://fa.wikipedia.org

خیلی ساده گفته باشیم هر انسان از هر نوع ملیت و نژادی که بوده باشد با سفر به فلورانس و ایتالیا احساس حقارت و پوچی می‌کند و این از دست‌دادن هویت، موجب یک نوع بیماری روانی و آسیب جدی روحی می‌شود. گویا لخت مادرزاد وارد مجلسی اشرافی شده باشید. روم قبل از مسیحیت این‌گونه نبود؛ بلکه زمانی که کلیسا یهوه، مسیح، مریم و روح‌القدس را جایگزین خدایان باستان رومی و مقدونی کرد این اتفاق افتاد. یعنی فرهنگ باستان رومی دچار یک رنسانس شد و به تمدن دنیای مسیحیت تبدیل شد. این برای امثال گالیله یک ناسیونالیسم افراطی رومی بسیار ناخوش آیند بود؛ چون در اصل یک خدای یهودی یا سامی به همراه یک خانواده اسرائیلی جایگزین تمامی فرهنگ و سنن و خدایان رومی - مقدونی شده بود.

گالیله برای زنده گردن و احیای آن تمدن از بین رفته رومی مجبور بود تا با کلیسا و مسیحیت مبارزه کند؛ ولی موفق نشد و شکست خورد؛ چون مردمان روم همراه او نبودند و تمدن مسیحی را به آن فرهنگ رومی باستان ترجیح می‌دادند. سعی گالیله بر این بود که به مردمان روم بگوید که این خدای سامی و این خاندان اسرائیلی هیچ ربطی به ما ندارند و ما باید به تمدن باستان خود رجعت کنیم؛ ازاین‌رو گالیله انسانی مرتجع و عقب گرا بود.

و این سؤال مهم که چرا انترهای درختی دانشگاهی (فرگشتی‌ها، فرگشتچیان، فرگشتی زاده یا پور) در ایران طرف‌دار گالیله هستند؟

چون با همان مشکلات گالیله درگیر هستند و طرز فکر و باور آنها شبیه گالیله است و سعی دارند همان رفتار گالیله را داشته باشند و تکرار کنند. یعنی یک خدای عربی با یک خاندان عربی یا اسرائیلی چه ربطی می‌تواند با ما داشته باشد و قصد ارتجاع به ۲۵۰۰ سال پیش را دارند. یعنی فرگشتی زادگان، مرتجع محسوب می‌شوند و قصد برگشت به دوران قبل از اسلام را دارند.

 

شیطنت گالیله ای چیست؟

فرض کنید چند مرجع تقلید مهدوی هر کدام برای خود رساله‌ای دارند و نوشتند و از دنیا هم رفتند. اینک این رساله‌ها با یکدیگر متفاوت و مخالف و حتی متناقض و ناسازگار هستند. مهدوی ها این مشکل را این‌گونه حل کردند که هر مقلدی با مرجع تقلید خودش. هیچ مرجع تقلیدی بر دیگری برتری و فضیلت ندارد و نمی‌تواند رساله دیگری را باطل و مردود کند؛ چون به درجه اجتهاد رسیده است. بعد از انقلاب دادگاه ویژه روحانیت تشکیل شد و توانستند مرجعیت کسی را باطل حتی حکم تبعید یا اعدام و... به او بدهند؛ یعنی چند مرجع تقلید بر علیه مرجع تقلید دیگری متحد شوند و مرجعیت او را زیر سؤال برده و باطل کنند که قبل از انقلاب چنین چیزی اصلاً وجود نداشت. اگر طبق عرف مهدوی ها پیش برویم حوزه چند دسته می‌شود. یعنی هر استادی با شاگردش. اگر این اختلاف ریشه‌ای و اساسی باشد فرقه‌ها و مذاهب جدید و گوناگونی پدیدار می‌شوند که هم اینک سنت و مهدویت صدها شاخه دارند و دلیل آن اختلاف عقیده و تحلیل است.

اسقف کوپرنیک برای خود رساله داشت؛ چون اسقف معتبر و نامداری بود و آن را امضا و به پاپ داد. مشکلی در کار نبود؛ چون اصل مذهب و دین آنها زیر سؤال نمی‌رفت و هر طلبه‌ای برای خودش استادی انتخاب می‌کرد و خیلی‌ها شاگرد کوپرنیک شدند و پاپ اعظم هم حساسیت به خرج نداد و گفتند چه‌بهتر اگر اشکالی داریم کوپرنیک حل می‌کند و نسبت به یهودیت و اسلام برتر و فاضل‌تر هم می‌شویم.

هم اینک نیز این‌گونه است؛ چون خود طلاب و مراجع تقلید در محافل خصوصی، سخنان و گفتمانی دارند که دیگران حتی به خواب هم نمی‌توانند تصورش را بکنند. بحث کلاً دینی و مذهبی یا مصلحتی، سیاسی و... است. ولی اگر اشخاصی همچون گالیله بخواهند با این سخنان بر علیه خدا، دین، انبیا و صالحان اقدامی کنند، آنها حکم را به نام خدا و دین و انبیا می‌نویسند و نه به نام خودشان. یعنی این شخص دشمن ما نیست؛ بلکه دشمن خداست و محکوم به مرگ، هر چند که خود آن شخص اصلاً نمی‌داند که خدا چیست تا با او دشمنی داشته باشد. دشمنی او در درجه اول با راهب و رهبان است؛ ولی به‌پای خدا نوشته می‌شود و به باور ما تلاش گالیله کلاً بیهوده بود؛ چون خداوند خودش در کتاب قرآن متون تحریف شده اناجیل را باطل و منسوخ کرده و اصلاً هیچ نیازی به مجادله نداشت. هم خود پاپ می‌دانست و هم کوپرنیک و خود خود گالیله یا کپلر. چون همه آنها یک دشمن مشترک به نام اعراب و اسلام داشتند و گالیله در حال بازکردن گارد رومی در مقابل مسلمانان بود.

چون اگر مسیحیت منسوخ می‌شد اسلام جای آن را می‌گرفت. تمام فعالیت های گالیله در نهایت ناخواسته به نفع خود خدا و اسلام تمام شد. هم اینک نیز این‌گونه است؛ چون تمامی فعالیت‌های ضد مذهبی در نهایت به نفع خدا و اسلام حقیقی است.

شیطنت داروینی چیست؟

یعنی با پدیده‌ای به نام تکامل در خلقت خدا به جنگ خود خدا رفتن. این در حالی است که در کتاب قرآن به این پدیده تکامل اشارات بسیار زیادی شده است و خوشبختانه تا به امروز کسی به‌عنوان ارائه و طرف‌داری از نظریه تکامل یا داروینیسم (فرگشت) دستگیر و محاکمه و اعدام نشده است که این نشانه برتری‌ات اسلام به نسبت مسیحیت است. علت این است که کتاب قرآن کتاب جامعی است و به استناد آن می‌توان پی به درست و نادرست بودن نظریات علمی برد حتی کشف نقاط ضعف و قوت آنها.

 

با جستجوی دو عبارت خورشید و آفتاب در کتب عهد قدیم یهود و عهد جدید نصرانیت (کتاب مقدس) به این نتیجه شگفت‌انگیز رسیدیم که در هیچ جایی قید و عنوان نشده است که خورشید یا آفتاب به‌دور سیاره زمین می‌چرخد یا اینکه زمین مرکز کائنات است.

 

کوپرنیک به پاپ اعظم توضیح داده بود که ما مریم و مسیح و روح‌القدس را جایگزین خدایان باطل باستانی روم کردیم و نظریه چرخش خورشید به‌دور زمین به مسیحیت اصلاً ربطی ندارد؛ بلکه به آن آیین اجدادی ما مربوط می‌شود. لطفاً زیاد حساسیت نشان ندهید. اما نتوانستند گالیله را توجیه کنند که مسیحیت ما در دین اسلام احیا و بازسازی شده است صدمه و لطمه تو اصلاً متوجه خدا و... نمی‌شود داری به آیین باستانی اجداد خودت و پدران ما لطمه می‌زنی.

متن اعتراف گالیله چه بود؟

در ۲۲ ژوئن سال ۱۶۳۳ گالیله که در دادگاه مقصر شناخته شده بود، مجبور شد که به کاردینال‌های دفتر مقدس کلیسا اعتراف کند. وی از روی متنی که ترجمه آن در زیر آمده است اعترافات خود را خواند:


من گالیلئو گالیله، فرزند مرحوم وینچزیو گالیله از فلورانس هفتادسال سن دارم و شخصاً به دادگاه آمده‌ام و در مقابل شما زانو می‌زنم. کاردینال‌های برجسته، لردهای بزرگوار، دادستان‌های عمومی و مشترک المنافع جهانی علیه فساد بدعت، با داشتن انجیل مقدس در دستانی که آن را لمس می‌کند، قسم می‌خورم که همیشه به هر چه در این کتاب گفته شده ایمان داشته‌ام و با کمک خدا در آینده هر مقاله‌ای را که کلیسای مقدس کاتولیک و بزرگان کلیسای رم باور داشته و تعلیم و تبلیغ می‌کنند باور خواهم کرد. اما ازآنجاکه از طرف این دفتر مقدس به من دستور داده شده است که در کل از این عقیده نادرست که می‌گوید خورشیدمرکز عالم و غیرقابل‌حرکت است و باور به آن و دفاع یا تعلیم این عقیده دروغین به هر روشی دست بردارم، من مایل هستم که این ظن شدید را از ذهن همه مسیحیان کاتولیک پاک کنم. به همین دلیل با قلبی صادق و ایمانی راسخ، از اشتباهات و بدعت‌های گفته شده دوری می‌کنم و به آن‌ها نفرت می‌ورزم و به‌طورکلی از هر خطا و لغزش دیگری که بر خلاف عقاید کلیسای مقدس است و گفته شده، دوری می‌ورزم و سوگند می‌خورم که در آینده هرگز غیر از این شفاهی یا کتبی چیزی نگویم یا ادعا نکنم که ممکن است موجب شود سوءظن مشابهی علیه من ایجاد کند. اما اگر من هر شخص بدعت‌گذار یا کسی را که به بدعت مشکوک است بشناسم، او را به این دفتر مقدس یا دادستان تفتیش عقاید محلی که ممکن است در آن باشم تحویل خواهم داد.

 علاوه بر این قسم می‌خورم که تمام توبه‌ها و اعترافاتی را که در این دفتر مقدس انجام داده یا می‌خواهم انجام دهم، به طور کامل رعایت خواهم کرد. اما اگر اتفاقی بیفتد که هر یک از وعده‌ها، سوگندها و اعتراف‌های گفته شده خود را نقض کنم خودم را در معرض تمام دردها و مجازات‌هایی قرار می‌دهم که توسط قوانین مقدس و سایر قوانین اساسی عمومی و خاص در برابر بزهکاران این جرم تعیین و اعلام شده است؛ بنابراین خداوند (پدر زئوس یا ژوپیتر) به من کمک کند. من گالیلئو گالیله شرمسار، بر اساس سوگند یاد شده قول داده‌ام و خود را مقید کرده‌ام و با دست خودم این نوشتار را که کلمه به کلمه‌اش را خواندم و قرائت کردم، نوشته‌ام.

 

چرا؟

چون طبق باور و ایمان کلیسای رومی این خدایان باستان روم بودند که تصمیم گرفتند به زمین نازل شوند و خودشان را در پیکر و کالبد انسانی نشان دهند؛ یعنی مسیحیت رومی همان ادامه شریعت اساطیری رومی است. که با سخنان گالیله آن شریعت اولیه به مخاطره می‌افتاد نه مسیحیتی که مجدد در اسلام زنده و نوسازی یا بازسازی شده بود.

محمدرضا طباطبايی ۱۴۰۳/۰۶/۰۳

http://www.ki2100.com