Home   |  تماس با ما و ارسال مطالب |  پروژه‌ها  | نرم‌افزارهاي مورد نياز |

home

 

28-04-2024

 

آیا خدا انرژی است؟

 

منشأ پیدایش و مبدأ ظهور انرژی، مکانیک نیوتنی است. ما در مکانیک دو مفهوم جرم و سرعت داریم. جرم کمیت اصلی اسکالر و سرعت کمیت فرعی برداری است. از ضرب اینها تکانه یا مومنتوم به دست می‌آید. تکانه تعریفی قراردادی برای انجام‌دادن محاسبات است. به طور مثال اگر جرمی با سرعت مشخص با جرم ساکن دیگری تصادم کرده و خودش ثابت شود، جرم دوم چه سرعتی خواهد داشت و... اگر از منحنی تکانه نسبت به‌سرعت متغیر انتگرال بگیریم؛ یعنی مساحت زیر نمودار را محاسبه کنیم، طبق تعریف قراردادی دیگر، انرژی جنبشی حاصل می‌شود. چون جرم ثابت است یعنی:

منتها ذهن انسان‌ها به‌مرورزمان به آن ماهیت ذاتی قائل می‌شود. به طور مثال پول یک کاغذباطله است؛ چون چاپ خورده است و به درد خمیر کردن و بازیافت هم نمی‌خورد؛ ولی ارزش آن قراردادی و توافقی است و انسان‌ها به‌مرورزمان فکر می‌کنند که پول ارزش ذاتی و مفهوم مادی دارد. درحالی‌که چنین نیست؛ بلکه ذهن ما این‌چنین کار می‌کند حتی خود رمزارزها و ...

پول برای سهولت در معاملات پدیدار شد و تکانه و انرژی هم برای انجام محاسبات فیزیکی پدیدار شدند و یک ریاضی خوانده فرانسوی انرژی را در حالت کلی، نیرو ضرب در مسافت تعریف کرد. درحالی‌که انرژی یک عدد است و یک مساحت را نشان می‌دهد؛ یعنی اسکالر است. ولی چون نیرو ضرب در مسافت تعریف شده پس بردار محسوب می‌شود.

انرژی تعریف قراردادی و توافقی دارد. یعنی E=F*d و خیلی‌ها آن را با حرارت و گرما اشتباه می‌گیرند. تعریف انسان از انرژی حس لامسه است؛ یعنی همان گرما و سرما. به‌هرحال واژه انرژی یک تعریف ریاضی است برای انجام محاسبات فیزیکی. می‌تواند در حرارت و گرما هم کاربرد داشته باشد یا امواج الکترومغناطیس و... رابطه نزدیکی با مفهوم کار انجام شده دارد و... ولی در ذهن ما خیلی خوب جا نیفتاده است.

امواج الکترومغناطیس و روح انرژی نیستند؛ ولی می‌توانند حامل آنها باشند و تعریف قراردادی ما از انرژی را برآورده کنند. ما هر طور فیزیک را تعریف کنیم شامل روح هم می‌شود.

در فیزیک کوانتوم مشخص شده که ماده خاصیت و ماهیت دوگانه موج - ذره دارد (لوی دوبروی). قسمت موج به روح مربوط است و قسمت ذره به دخان یا ذرات بدون جرم اولیه، پیش‌ماده یا ماده سوخته. بعد از آمیختن این دو دریا جرم، بار، گرانش و نور پدیدار می‌شود. ذات و ماهیت خدا روح است. مقداری از روح خود را با ذرات اولیه درآمیخته و همان حالت موجی ماده یا متریال شکل‌گرفته. جهان خلقت خداست جولانگاه ملائکه و طایفه جنیان. ماتریالیسم سعی داشت ضد خدا باشد؛ ولی نئوماتریالیسم با شناخت ماهیت ماده و خلقت، خداباور است. روح و نور هم ارز هستند. روح خدا ساکن ولی ماده و نور مواج است.

هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۴﴾ الحدید

در پایان هم در نهایت ماده باریونی تبدیل یا تفکیک به دو ذات روح و ماده سوخته می‌شود. اگر در اول نگاه کنیم ماده اولیه است؛ ولی اگر در آخر نگاه کنیم ماده سوخته است؛ ازاین‌رو خدا از واژه دخان یعنی دود استفاده می‌کند که ما می‌دانیم کربن است؛ ولی نتیجه سوخت ناقص است. ماده باریونی نابود شود می‌شود دخان یا ماده سوخته یا ماده اولیه نه کربن. خدا در اول خلقت این دو را در هم می‌آمیزد و در پایان آفرینش بازیافت می‌کند.

دانشمندان فیزیک کوانتوم متوجه شدند که چیزی به نام ذرات بدون جرم وجود دارد و به دنبال آن هستند. تنها فرق الکترون با پروتون در طول‌موج و نوسان آنهاست و ماهیت اصلی، یک ذره واحد بدون جرم است. فوتون هم با جرم سکون صفر، ذره فرضی نور است.

انتگرال یک عدد است پس انرژی جنبشی عدد (مساحت، مربع) می‌شود؛ ولی ریاضی خوانده فرانسوی گفت E=F*d پس می‌شود اسکالر*بردار=بردار؛ یعنی همش تعریف و قرارداد و ذهنیت انسانی برای انجام محاسبات. یعنی چیزی مثل چرتکه. ذهن انسان دوقطبی کار می‌کند پس انرژی هم اسکالر است و هم بردار.

کل فیزیک روی حواس پنج‌گانه و استنباط و استدراک بشر از محیط پیرامونی و تعاریف قراردادی و توافقی او شکل‌گرفته است. به طور مثال انسان برای برداشتن و پرتاب سنگ از ماهیچه استفاده کرده و ماهیت نیرو، سرعت و شتاب در ذهن او تداعی کرده است و زمانی که خسته شده، گفته است که خسته شدم و نوشابه انرژی‌زا نیاز دارم و مفهوم انرژی در ذهن او تداعی یافته است و همچنین زمان که به پریودهای محیطی مربوط است؛ مثلاً طلوع و غروب خورشید. اما نیوتن آنها را فرمول‌بندی کرده است و... اما برای برداشتن و پرتاب وزنه، ده‌ها راهکار فیزیکی وجود دارد که به نیرو و... هم ربطی ندارد. مثلاً انرژی تورس یا معادله وکتور و...

تحقیقات نشان می‌دهد که تعاریف انسان از فیزیک ابتدایی و کودکانه بوده است و این تعاریف نیاز به بازنگری دارد؛ چون حقایق جدیدتری آشکار می‌شود.

 

به طور مثال جرم را می‌توان این‌گونه تعریف کرد:

 

و اینرسی را:

 

واژه آب مفهوم خاصی ندارد؛ بلکه مابین پارسیان توافق و قرارداد شده است؛ اما خود آب و ذات آن چیست؟ تا به امروز جواب قطعی و کاملاً مشخص و معلومی ارائه نشده است. هزاران سؤال مطرح است. چه برسد به مفهوم قراردادی و توافقی خودساخته انسان از انرژی. خدا خلق کرده است و انسان به نسبت توانایی ذهنی و جسمی خودش آنها را شناسایی و تعریف می‌کند. ولی تعریف قراردادهای خودش کمی مشکل است؛ چون ممکن است صرفاً یک ذهنیت نادرست بوده باشد یا ماهیتی دیگر و...

هم ارزی جرم و انرژی یک نمونه بارز آن است که گویا انسان در تعاریف فیزیکی دچار خطای فاحشی شده است.

خلاصه مطلب:

ما برای اینکه از یک دور باطل عقلانی جرم و انرژی و هم ارزی آن دو خارج شویم، مجبور هستیم که دو کار انجام دهیم. یعنی تغییر تعاریف قراردادی قدیم و ارائه یک تعریف یا قرارداد جدید.

1)

یا

2)

که در مکانیک کلاسیک ممکن نیست؛ ولی در مکانیک کوانتوم انجام شده و نام این واحد جدید که در برگیرنده هر دو مفهوم ذهنی قدیمی جرم و انرژی است الکترون‌ولت نام دارد. یعنی اگر الکترون‌ها در یک میدان با ولتاژ مثلاً ۱۰٫۰۰۰ ولت به فلزی تابش کرده و اشعه ایکس تولید شد جرم و انرژی آن اشعه ایکس ۱۰٫۰۰۰ الکترون‌ولت است و خودشان را از این هم ارزی خلاص کرده‌اند.

در فیزیک کوانتوم الکترون‌ولت (به انگلیسی: Electronvolt)، یکای اندازه‌گیری انرژی است که با نماد e.V نمایش داده می‌شود و اندازهٔ آن برابر انرژی یک الکترون تحت ولتاژ ۱ ولت است. اندازهٔ عددی ۱ الکترون‌ولت بر پایهٔ ژول برابر با ۱۶۰ زپتوژول (zJ)‌است.

با اینکه الکترون‌ولت؛ به دلیل تجربی بودن مقدارش، نمی‌تواند خود یکی از یکاهای سامانه استاندارد بین‌المللی یکاها باشد کاربرد آن در کنار یکاهای پذیرفته‌شده این سامانه بسیار معمول است.

یعنی خودشان را از مفهوم جرم خلاص و ظاهراً تنها مفهوم انرژی را چسبیده‌اند. برای فهمیدن جرم و انرژی ذرات و تابش‌ها اول باید انرژی آنها را به ژول تبدیل کنید بعداً تقسیم بر c^2 تا به جرمشان برسید که لازم هم نیست؛ بلکه از همان مفهوم جدید الکترون‌ولت استفاده می‌کنند و نه ژول و کیلوگرم.

اصولاً هر انسانی برای خودش موجود خاصی است؛ چون همانند کریستال برف، ژنوم و اثر انگشت منحصربه‌فردی دارد. پس بی‌همتا و بی لنگه است.

اگر همه جهان را خدا آفریده پس چه کسی خود خدا را آفریده است؟

این یک سؤال فلسفی است و جنبه علمی نیز ندارد. چرا؟ الان خود خداناباوران به نظریه انفجار بزرگ باور دارند که زمانی مال خداباوران مسیحی بود؛ یعنی آتش اولیه و اگر از آنها به پرسید که قبل از انفجار بزرگ چه بوده است؟ جواب می‌دهند که فضا - زمانی وجود نداشته تا قبل و بعدی فرض کنیم. جواب قطعی چیست؟ اصولاً چیزی به نام فضا - زمان وجود خارجی ندارد. فضا و زمان را احساسات و ذهن ما می‌سازد و سعی می‌کنیم فضا - زمان را شامل هر چیزی بکنیم. مثلاً خود کیهان یا خود خدا. هر دو گروه خداباوران و خداناباوران درگیر این مشکل و معضل هستند و برای حل مشکل خود راهکار ارائه می‌کنند. مدعی هستند که چیزی به نام فضا - زمان نبوده بعد انفجار پدیدار شده و درحال‌توسعه است. یعنی قبل انفجار خط فضا - زمان نبوده بعداً شروع به حرکت کرده. خداباوران هم همین استدلال را بر علیه خودشان به کار می‌برند. یعنی قبل خلقت خدا، فضا - زمان نبوده است و بعد از اینکه خدا خلق کرده است، جاری و حاکم شده است. ولی نظر ما اینکه اصلاً چیزی به نام فضا - زمان وجود ندارد. به‌نوعی خیالات و توهم بشری است. در فیزیک کوانتوم هم کاربردی ندارد. همین‌الان چون نمی‌توان تابع زمان و مکان برای ذرات نگاشت. الان که ما فکر می‌کنیم فضا - زمان هست برای ذرات نیست. چون تابع زمان - مکان نیستند؛ چون که نیست. اگر فضا - زمان نباشد چه کسی خدا را پدیدار کرده هم بی‌معنی می‌شود. اصولاً پدیدارشدن یا به‌وجودآمدن تابعی از فضا - زمان ذهنی ما می‌شود. یعنی این تعریف برای خدا شامل نمی‌شود. تعریف پدیدارشدن این است که موجودی در زمان و مکان خاص و مشخصی به وجود آمده است که اگر فضا - زمان نبوده باشد کل این تعریف پدیدارشدن هم بی‌معنا و بی‌مفهوم می‌شود. الان در فیزیک کوانتوم مدعی هستند که ذرات از هیچ پدیدار می‌شوند؛ چون فضا - زمان برایشان مفهومی ندارد. اگر دقت کنید جمله خود ما اشتباه است؛ چون از واژه هیچ و پدیدارشدن استفاده کردیم. ذرات در هر زمان و در همه‌جا هستند این ماییم که فکر می‌کنیم آنها پدیدار و نابود می‌شوند. باز هم این جمله ما غلط بود؛ چون از واژه زمان و فضا در کوانتوم استفاده کردیم. جملات ما پشت‌سرهم اشتباه از آب در می‌آیند؛ چون اشاره به تابع چیزی دارند که وجود هم ندارد. هم خداباوران و هم خداناباوران درگیر و گرفتار این مشکل فضا - زمان شده‌اند. اگر خدا هست خودش چگونه پدیدار شده و کیهان را آفریده است؟ اگر نیست کیهان چگونه خودبه‌خود پدیدار شده؟ و هر دلیل و توجهی بیاورند، برای طرف مقابل و متخاصم کاربرد پیدا می‌کند. مثل‌اینکه دو نفر با هم مبارزه می‌کنند و سلاح یکدیگر یعنی شمشیر را می‌ربایند. شمشیر زمانی در دست این طرف و زمانی در دست طرف مقابل است. الان شمشیر قدیمی شده بجایش تفنگ آمده. جلیقه ضدگلوله پوشیده و تفنگ را از دست یکدیگر می‌ربایند. ولی فیزیک کوانتوم خودش را خلاص کرد. فضا - زمان نیست فقط احتمال حضور ذرات در مکان‌های مشخص و ویژه‌ای است. شرودینگر توابع زمان - مکان خود را نیمه‌کاره رها کرد و در نهایت توابع مستقل از زمان را نوشت و ادامه داد و به نتیجه مطلوب هم رسید. شما هم اگر فضا - زمان را رها کنید، نتیجه مطلوب را می‌گیرید. چرا این‌گونه می‌شود. چون مکاتب بر بشر حکومت می‌کنند و هر کسی توانست مکتب خودش را ثابت کند در نتیجه حاکم می‌شود. فیزیک هم این‌گونه است. مابین کوانتوم و نسبیت خصومت و جنگ و جدال بسیار بزرگی است؛ چون هر نظری ثابت شود، آن در دنیای علم حاکم می‌شود و... هیچ آشتی و سازگاری هم با یکدیگر ندارند.

چگونه ممکن است یک موجود بی‌نهایت هوشمند و بی‌نهایت قدرتمند خودبه‌خود به وجود بیاید؟

فلاسفه خداباور استدلال کردند که چگونه ممکن است کیهان به این بزرگی خودبه‌خود به وجود آمده؛ یعنی بدون علت یا خالق. اینک خداناباوران سؤال کردند که علت خود خدا چیست و چگونه خودبه‌خود پدیدار شده. اینها در کل جنبه فلسفی دارند و به هیچ جایی نمی‌رسند. به طور مثال خداناباوران بگویند کیهان خودبه‌خود به وجود آمده، خداباوران هم می‌گویند که خدا هم همان‌طور خودبه‌خود پدیدار شده یا خدا خودش از داخل گویچه چگال بیرون‌آمده و.... این جدال دوطرفه است؛ یعنی طرف مقابل می‌تواند از استدلال خود شخص بر علیه خودش استفاده کند. مثلاً الان خدا انرژی تاریک است که کیهان را منبسط می‌کند آیه‌اش هم در قرآن است و هست. بی‌نتیجه است این جدال فلسفی.

ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ﴿۱۱﴾ فصلت

یعنی نظریه انفجار بزرگ هم مورد تایید خدا و قطعی شد!

چگونه این همه هوش و قدرت در وجود خدا خودبه‌خود شکل‌گرفته؟

ما به دو نوع هوش باور داریم. هوش بیولوژیک که در انسان و حیوانات است و هوش غیر بیولوژیک که در کائنات و خدا است. هوش بیولوژیک نتیجه تکامل کائنات به‌طرف حیوانات است. انسان از راه کهکشان شیری شروع به تکامل کرده است. یعنی خودبه‌خود پدیدار نشده است.
تجربه ما اینکه کسانی که به وجود فضا - زمان باور دارند هرگز موفق به درک فیزیک کوانتوم هم نمی‌شوند. همیشه با خود فکر می‌کنند که این نوع از فیزیک مشکل دارد و باید مشکلش را حل کنند. درحالی‌که مشکل از خودشان است. اگر فضا - زمان را رها کنند، درک آن آسان است. الان شما را از داخل منظومه شمسی بیرون بکشند، زمان را از یاد می‌برید و ذهنتان شکوفا می‌شود. این شب و روز و گذر فصول سال ذهن ما را خراب می‌کند (تقویم و ساعت)؛ چون باور می‌کنیم به وجود فضا - زمان. تمام سعی و تلاش فیزیک‌دانان امروزی این است که زمان را از معادلات فیزیکی حذف کنند؛ چون به درد نمی‌خورد؛ چون مانع درک واقعیت ذرات و موج می‌شود.

 

محمدرضا طباطبايی ۱۴۰۲/۰۲/۱۹

http://www.ki2100.com