به
طور خیلی خلاصه از میکس و ترکیب
یهودیت، مهدویت و زرتشتیگری، بهائیت
متولد میشود. اما چگونه؟
کلیمیهای ایرانی از نژاد سفاردی های اسپانیا هستند که از اروپا رانده
و مقیم ایران شدهاند. اینها در محلات قدیم تهران ساکن شدهاند. یک
مفعول آشغال مهدوی، عاشق و شیفته یک فاحشه کلیمی شده است یا برعکس یک
مفعول کلیمی صهیونیست عاشق یک روسپی آشغال مهدوی شده است. در مراسم
خواستگاری اصل موضوع تضاد ادیان و مذاهب مشخص شده و خواستگاری ناکام و
بههمخورده است. اما این دو عاشق و معشوق تسلیم نشده و خودشان اقدام
به ترک خانواده پدری و ازدواج و تشکیل خانواده جدید دادهاند.
سگتولههای این خانواده و یا بهتر است بگویم حرام و زنازادگان متولد
شده دچار بحران عقیدتی و مذهبی بودهاند. یعنی پدر ناخلف به آنها گفته
است که مهدی فرزند خداست، متولد شده و صغری کبری کرده است، در آینده
ظهور کرده و بعد از قیام، منجی عالم و بشریت خواهد شد. مادر شما یک
فاحشه است که من را از راه به در و بدبخت نمود. مادر ناخلف هم در جواب
گفته است که نخیر مسیح فرزند خداست، فعلاً متولد نشده است. آن مسیح
قبلی دروغگو بود و اجداد ما مصلوبش کردند تا درس عبرتی شود برای
سایرین، در آینده متولد شده و بعد از قیام، منجی عالم و بشریت خواهد
شد. شاید از صلب و رحم شما زنازادگان پس انداخته دلبند خودم باشد. پدر
شما یک مفعول است که من را از راه به در و بدبخت و آواره و سرگردان
نمود.
اما
مشکل حادتر اینکه هیچ خانواده کلیمی و مهدوی حاضر نشدهاند که به این
دورگههای مذهبی، دختر یا پسر بدهند؛ یعنی ازدواج یا وصلت کنند.
ازاینرو این خانواده خراب، مجبور به مراجعت به خانوادههای زرتشتی شده
است. مشکل را کاملاً توضیح داده و خانوادههای زرتشتی در جواب
گفتهاند، آنچه برای ما مهم است ایرانی بودن این تولههاست و دین و
مذهب برای ما مهم نیست؛ چون ما خودمان آتش را میپرستیم. خوب این
سگتولههای شما روشنفکر و دگراندیش و مدرن شدهاند و چند قدم از ما
قدیمیهای کهن پیشی گرفتهاند؛ چون آنها نوع بشر و اجدادشان را به
پرستش گرفتهاند. ما از آتشپرستی خیری نیافتیم انشا لله سگتولههای
مشترکمان از انسانپرستی خودشان خیر و منفعتی ببرند. تمامی کتب آسمانی
و مذاهب به تملک و کنترل ما پارسی دالیت مجوس سیمرغ نشان در میآید.
حالا مسیح بیاید یا مهدی، بالاخره نان اینها در روغن است. سنگ مفت
گنجشک مفت یک تیر و دونشان. احتمال اصابت به هدف بیشتر از ادیان و
مذاهب دیگر میشود و اینها در نهایت پیروز میدان هستند. مسیح آمد
پاچهخوار او میشوند و اگر مهدی آمد چاپلوسی او را کرده و مجوز
آتشپرستی ما هم صادر میشود. چهبهتر هم مسیح و هم مهدی از نسل و
زادورود ما شود.
ابوبکر رمال و ساحره زاده به محمد دختر داد تا نسل انبیا از آن او شود؛
ولی محمد خاتمالنبیین شد و هم سرش و هم تیرش به سنگ خورد. سالها نقشه
کشیدیم که شمشیر خالد و کفشها و عبای عمر را به چنگ آورده و بسوزانیم،
اینک غنائم مذهبی درب خانه ما را زدهاند. هم دختر میدهیم و هم پسر،
چون اتحاد ما با شما پر قدرت است. هیچ جا را فتح نکنیم پارس از آن
ماست. چون سه مذهب یهودیت، مهدویت و زرتشتیگری در آن جولان میدهند.
معجونی از آن میسازیم که به کام همه شیرین باشد و نه گروه خاصی. در
نتیجه:
مفعول یا فاحشه مهدوی + کلیمی + زرتشتی = بهایی
روسپی و مفعول یهودی فریسی + نصرانی = صهیونیست کاتولیک = بایدن =
ترامپ = کاخ سفید = مجلس سنا و کنگره امریکا
دین بهائی،
آیین بهائی
یا دیانت بهائی
(که برخی آن را بهصورت
بهائیت
و بهایی
نیز مینویسند) دینی یکتا پرستانه، ابراهیمی و
ایرانی است که حسینعلی
نوری، ملّقب به بهاءالله، در سده ۱۹ میلادی بنیان گذاشت. بهائیان
معتقدند پیامبران از طریقِ فرایندِ «ظهور تدریجی وحی» به هم پیوند
میخورند. طبق این فرایند خداوند آموزههای خود را بهصورت پیاپی و
تدریجی و باتوجهبه مقتضیات زمان و ظرفیت فهم بشر به او ارائه میکند؛
از همین رو، ادیان، سیری تکاملی میپیماید و
ظهور ادیان را پایانی
نیست. همچنین بهائیان معتقدند که بهاءالله (۱۸۱۷-۱۸۹۲)
جدیدترین
فرستاده خدا در سلسله پیامبران پیشین است و هدف از ظهور او ایجاد وحدت
و صلح بین نوع بشر است. بهائیان بهاءالله را موعود تمامی ادیان
میدانند.
{
یعنی این زنازادگان سهرگه پارسی مجوس دالیت سیمرغ نشان زیادی منتظر
ماندند و چون دیدند که از تملک طاغوت خبری نشد، کاسه صبرشان لبریز شد و
گفتند خوب اگر مهدی و مسیح از نسل ماست، پس خودمان مهدی یا مسیح
میشویم. اگر اولاد ما قرار است کاری بکند خودمان انجامش میدهیم
}
دین
بهائی بر اعتقاد به خدای یکتا، یکی بودن اساس جمیع ادیان الهی، یگانگی
نوع انسان، ظهور تدریجی حقایق دینی، یگانگی و
شرافت ذاتی نوع انسان،
اعتقاد به حقوق برابر از جمله آزادی اندیشه برای همهٔ انسانها، برابری
زن و مرد، هماهنگی علم و دین، جداییناپذیری عبادت و خدمت، لزوم جستجوی
مستقل حقیقت و رهائی از تقلید و هر نوع تعصب، رفتار و اخلاق نیکو و
اهمیت پرورش صفات معنوی، اهمیت تعلیموتربیت، لزوم رفع فقر فاحش و ثروت
مفرط و محوریت عدالت در تمامی فعالیتهای انسان تأکید میکند.
{
یعنی انسان اشرف مخلوقات است و برترین موجود هستی. حالا چرا؟ چون
بهائیها برتر شوند. یعنی مأموریت مهدی و مسیح را ما گردن گرفته و تقبل
کردیم. این بار سنگین را از دوش آنها برداشتیم. آیین بهائیت بیشتر شبیه
نوعی قانون اساسی دولتی و آرمانی است }
از
دیدگاه تاریخی، آئین بهائی ریشه در جنبشهای پیشین ولی بسیار متفاوت
شیخیه و بابیه دارد. بهاءالله در سال ۱۸۴۴ دعوت سید علیمحمد باب را
قبول کرد و به تبلیغ آموزههای او پرداخت. علیمحمد باب پیش از
تیرباران، برادر کوچکتر بهاءالله را، حداقل در ظاهر، به رهبری بابیها
انتخاب کرد؛ گرچه بهاءالله در دوران تبعید در بغداد با نگارش رسالههای
اعتقادی متعدد به بسط پیروان وفادار و روزافزون خود پرداخت. بهاءالله
به سال ۱۸۶۳ در ادرنه دعوتش به «مَن یُظهِرُهُ الله» و
پیامبری خویش و
شروع عصر جدید را آشکار و به این وسیله استقلال خود را از برادرش و
بابیه اعلام کرد. بهاءالله در آثارش اعلان داشت که هدف از آئین بهائی و
آموزههای آن اصل یگانگی نوع انسان و
رسیدن به صلح و اتحاد در سطحی
جهانی است. پس از بهاءالله، در سال ۱۸۹۲ پسر بزرگش عباس افندی ملقب به
عبدالبهاء رهبری بهائیان را برعهده گرفت و آئین بهائی را به فراتر از
مرزهای جغرافیایی پیشین گسترش داد و نظم اداری بهائیان را توسعه داد.
پس از عبدالبهاء، نوهاش شوقی افندی به مدت ۳۶ سال رهبری بهائیان را
برعهده داشت و به تکمیل نظم اداری آئین بهائی پرداخت. شورای بیتالعدل
اعظم پنج سال بعد از درگذشت شوقی افندی در سال ۱۹۶۳ تشکیل شد و از آن
زمان رهبری بهائیان را برعهده گرفته است.
{ گویا
بهائیان با ترکان عثمانی تبادل کروموزوم شیطانی هم داشتهاند. یعنی
میکس با مغولان، اعراب و اروپائیان. آیین بهائیت دنبالهرو
و ادامه همان خودفریبی یهودیت و مهدویت مبنی بر حکومت عدل و صلح جهانی
است. با این تفاوت که جای کاراکترهای مسیح و مهدی با خود بهائیها عوض
شده است. یعنی هیچ خبری از آنها نشد و ما خودمان شخصاً دستبهکار
میشویم }
به اعتقاد بهائی، احکام شامل دو بعد مکمّل هستند. یک بُعد،
شامل احکام اخلاقی میشود که در گذر زمان تغییرناپذیرند و در ادیان
مختلف مشترک هستند؛ مانند دعوت به صداقت و درستکاری. بُعد دیگر شامل
احکامی است که هدف نظمبخشی به زندگی اجتماعی را دارند و که بعضی از
آنها در بستر زمان قابلیت تغییر دارد. در آئین بهائی احکام غالباً نه
بهصورت دستورالعملهای جزئی برای موقعیتهای متفاوت بلکه به شکل اصول
کلی ارائه شده است که در بسیاری موارد فرد به شکلی که در زندگی خود و
در هر موقعیت مناسب میبیند این اصول را به کار میگیرد. در آئین بهائی
هیچ فردی مسئول نظارت بر رعایت احکام توسط دیگران نیست. در نظر بهائیان
فرد فقط پاسخگوی خداست و هر شخص مسئولیت بهبود و به انضباط درآوردن
رفتار و اعمال خود را دارد.
{
در مکتب بهائیت نیز همانند مکاتب دیگر فلسفه یا عقلگرایی حاکم و در
جریان است.
یعنی نصف دین خدا برهموم یا خمیربازی است. نصف کتاب اوپن سورس است تا
توسط بهائیها ویرایش شود؛ یعنی همان مکتب ابلیس که دین خدا را ناقص و
ناکارآمد میداند }
نحوهٔ سازماندهی و اداره امور جامعه بهائی، نظم اداری نامیده
میشود. طرح کلی این نظام توسط بهاءالله در کتاب اقدس و سایر آثارش
مشخص شده است. آئین بهائی طبقه روحانی و مجتهد دینی ندارد، در ساختار
جامعه بهائی اقتدار و مرجعیت به افراد داده نشده؛ بلکه به شوراهای
انتخابی سپرده شده است. این شوراهای انتخابی در سطح محلی، ملی و
بینالمللی فعالیت دارند. در سطح محلی، این شوراها محفل روحانی محلی و
در سطح ملی، محفل روحانی ملی نامیده میشوند. شورای بینالمللی انتخابی
بهائی، بیتالعدل اعظم نام دارد که اعضایش هر ۵ سال یکبار انتخاب
میشوند. این نهاد در رأس ساختار اداری بهائی قرار دارد. شوراهای
انتخابی در حوزه عملکرد خود اختیارات تقنینی، اجرایی و قضایی دارند.
{ تفاوت سران شورا
با روحانیون، تفاوت گورخر و خر است. روحانیون الاغ ساده ولی سران شورا
الاغ راهراه و نقشدار هستند. حالا بماند که کار الاغ عرعرکردن و جفتک
زدن است. خر باشد یا گورخر اصلاً فرقی ندارد.
بهائیت دنبالهرو همان سیاست خلافت انبیا است. یعنی سرقت و تملک خلافت
مسیح. بهائیت نیز درست همانند سایر مذاهب ابراهیمی، دشمن قسمخورده مسیح
محسوب میشود }
در
آئین بهائی مفاهیم عبادت، کار و خدمت، در قالب مؤسسه مشرقالاذکار
تلفیق میشوند و آثار بهائی مشرقالاذکار را نمادی از پیوند عبادت و
خدمت میدانند. مجموعه مشرق الاذکار از یک ساختمان مرکزی بهعنوان محل
نیایش (معبد) تشکیل شده است و در اطراف آن مؤسسات عامالمنفعهای قرار
خواهند گرفت که هدفشان فراهمآوردن امکانات آموزشی، بهداشتی و سایر
خدمات در راستای پیشرفت اجتماعی و اقتصادی جامعه است. در حال حاضر هشت
معبد بهائی قارهای یا منطقهای بهائی در جهان وجود دارند که واقع در
استرالیا، ساموآ، اوگاندا، شیلی، آلمان، هندوستان، پاناما و ایالات
متحده آمریکا هستند.
{
بهائیت در واقع یک دولت اداری است }
کتابها و نامههای بسیاری توسط بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی افندی
نوشته شده است که همگی جزو آثار بهائی دستهبندی میشوند. در آئین
بهائی آثار باب و بهاءالله بهعنوان وحی یا کلام الهی، متون و
سخنرانیهای عبدالبهاء و آثار شوقی افندی
بهعنوان تفسیر و تبیین رسمی
و آثار بیتالعدل اعظم بهعنوان تشریع و توضیحات رسمی در نظر گرفته
میشود.
{
اولش اینطور شروع میشود؛ ولی بعداً اشخاص همانند خود فرعون، خدا
میشوند و بهجای اینکه خدا از زبان آنها سخن بگوید، خود خدا از زبان
آنها سخن میگوید؛ یعنی کمکم ورق بر میگردد و خدا خودش مخلوق و بنده
انسانها میشود. درست مثل سید علی که در اول یا علی گفت و بعداً زبان
خدا شد و اینک مغز خدا و خود خداست و فردا، خدا بنده اوست. ولی قبیح
خودش از خاندان بهائیت است و پارسیان گولخوردن و گولخوردن زقوم نمکی
خوردن }
از ابتدای پیدایش آئین بابی در سال ۱۸۴۴ میلادی و پس از آن
آئین بهائی در ۱۸۵۲ میلادی مخالفت و
سرکوب توسط علمای دینی شیعه و
حکومت قاجاریه با این دو آئین آغاز شد. بهائی ستیزی در دوران حکومت
قاجاریه در ایران به اشکال گوناگون دیده میشد. انتشار مطالب بر ضدّ
آئین بابی و بهائی و تبعید، حبس، شکنجه و قتل و کشتار پیروان، از
روشهای رایج بهائی ستیزی در آن دوران بود. بهائی ستیزی در دوران حکومت
پهلوی نیز اگرچه نسبت به دوران قاجاریه کمتر بود، ولی به همان اَشکال
سابق ادامه داشت. در دوران قاجار آزار و اذیّتها بیشتر از طرف عوامل
محلی صورت میگرفت و حکومت مرکزی گاهی از این برخوردها حمایت میکرد و
گاهی به دلیل ترس از دستدادن کنترل با آنها مخالفت مینمود. اما در
دوران پهلوی با قویتر شدن حکومت مرکزی، این خود دولت بود که بهتدریج
عامل اصلی آزار و اذیت بهائیان شد. در نتیجه شکل آزار و اذیتها از
حرکتهای تهاجمی عوام در دوران قاجار تغییر کرد و ماهیتی اداری به خود
گرفت که اغلب همراه با بخشنامهها و آئیننامههای دولتی بود.
{
علت بر اینکه مهدوی های خانواده خراب، بهاییهای زنازاده را رقیب جدی
برای حکومت و یا کسب قدرت و ثروت میدیدند؛ چون بهاییها بهروزتر و
متمدنانهتر و هزار تر دیگر دیده میشدند. غافل از اینکه هر دو، ریشه در
یک فاضلاب مشترک به نام شرک و کفر به خدا دارند.
اما
صهیونیستهای حرامزاده از این موقعیت اجتماعی بهائیت در ایران استفاده
کردند و همواره سعی کرده و میکنند تا این مذهب ترکیبی را خالص کرده و
بهطرف مذهب خود بکشانند. یعنی سیاست صهیونیستها بهتر از مهدوی ها عمل
میکند. چون مهدوی ها میرانند؛ ولی صهیونیستها میربایند. اگر بهائیت
در کنترل صهیونیست یا با آنها هم پیمان و متحد باشد، طبیعی است که
منافع زیادی برای آنها خواهد داشت؛ ولی سیاست مهدوی ها حذف و نابودی
مکتب بهائیت است. غافل از اینکه بهاییها خودشان از نطفه خبیث و کثیف
مهدوی ها هستند و مهدوی ها تصمیم به فرزندکشی گرفتهاند
}
در دورهٔ جمهوری اسلامی (از انقلاب ۱۳۵۷ تاکنون) بهائی ستیزی
مجدداً به شکلی شدید و مستمر ادامه یافته است. بعد از انقلاب ایران
تبعیضهای اجتماعی و تبلیغات منفی از سوی حکومت و نهادهای وابسته به
آن، علیه اصول دیانت بهائی و باورمندان به آن به شکلی «سازمانیافته»
شکل گرفت. برخلاف دورانهای قبل که بهائیان قربانیان اقدامات پراکنده
حکومتی بودند، پس از انقلاب اسلامی طرح مشخص و برنامهریزیشدهای برای
نابودی جامعهٔ بهائی شکل گرفت.
{
علت مهم اینکه پهلویها فهمیده بودند که بهاییها از خون و نژاد آنها
هستند؛ ولی آخوند هندی (سیک خمینی) هیچ خویشاوندی با آنها نداشت. چون سیک ها با
بهاییها هیچ نسبتی ندارند.
مهدوی خانواده خراب ادعا دارد که
مهدی در آینده ظهور خواهد کرد؛ ولی بهائی بیناموس ادعا دارد که مهدی
ظهور کرد و به دست مهدوی ها اعدام شد. همانطور که مسیح به دست یهود
مصلوب شد. پس اینها تا روز قیامت سگ و گربه هستند؛ ولی روزی که مسیح
ظهور کرد با یکدیگر بر علیه او هم پیمان و متحد میشوند }
شمار
پیروان این دین، بیش از ۷٫۹ میلیون نفر برآورد شده است. با اینکه این
شمار کمتر از ۰٫۲٪ جمعیت دنیاست ولی از نظر پراکندگی در کشورهای مختلف
پس از مسیحیت دومین دین جهان شمرده میشود. طبق آمار مرکز جهانی بهائی،
در حال حاضر ۱۹۲ محفل روحانی ملی
بهائی در جهان وجود دارد. در سراسر
جهان بهائیان بیش از ۶۰ هزار کلاس تعلیموتربیت کودکان و گروههای
توانافزایی نوجوانان (۱۲-۱۵ساله) برگزار میکنند که به روی همگان باز
هستند. بهائیان جهان تا کنون بیش از ۷۰ هزار پروژهٔ کوتاهمدت توسعهٔ
اجتماعی و اقتصادی را به انجام رساندهاند و در حال حاضر ۱۵۰۰ پروژهٔ
بلندمدت توسعه در جریان است. آنها همچنین بیش از ۱۵۰ سازمان برای
توسعه اجتماعی و اقتصادی در نقاط مختلف جهان تأسیس کردهاند.
{
حذف روحانیت از مذهب و دین غیرممکن است. چون این نوعی از آلودگی انگلی
است که ژنوم ابلیس آن را ایجاد میکند و سبب میشود. چون ابلیس
میخواهد که خلیفه انبیا شود و دین خدا را به کنترل خودش در بیاورد و
موفق هم میشود. بهترین موفقیت او در مهدویت است که خلافت خدا یعنی
ولایت را نیز به چنگ آورده است و بهائیت هم در رقابت با اوست }
اعتقادات و باورها
خدا
بهائیان به خدایی
معتقدند که یگانه، جاوید و خالق همه چیز است. خدایی که به طور مستقیم
در دسترس و قابلشناسایی نیست؛ ولی از طریق پیامبران - که در آئین
بهائی «مظاهر ظهور» نامیده میشوند - شناخته میشود. خداوند بنا به
ظرفیت و نیازهای بشر اسماء و صفات خود را در فرایندی تدریجی در
پیامبران متجلی میسازد. یکتایی خداوند از آموزههای بنیادین دین بهائی
است. خداوند در دین بهائی، غیر قابل ادراک، غیرقابلدسترس، منبع تمام
وحی، ابدی، عالِم کل، همهجا حاضر و قدیر توصیف شده است. بهائیان
معتقدند که درک مستقیم ذات خداوند غیرممکن است. اگر چه دسترسی مستقیم
به خداوند امکانپذیر نیست، ولی بهائیان اعتقاد دارند که خداوند قصد و
اراده خود را به اشکال مختلف معرفی میکند. او هر از چند گاهی با
استفاده از فرستادگان خودش که در دین بهائی به آنها مظاهر ظهور الهی
گفته میشود با بشر مکالمه میکند. این مظاهر ظهور قصد دارند ادیان را
در جهان اشاعه داده و برپا کنند. در آموزههای آئین بهائی گفته میشود
که خداوند بسیار بزرگتر از آن است که توسط انسانها به طور کامل درک
شود و حتی تصویری کامل از وی به دست آید.
{ یعنی اولاً خدا یک معمای بزرگ لاینحل است و باید تا به ابد اینطوری
مجهول باقی بماند؛ چون اگر خدا شناخته شود، گند و گوه بهائیت هم بیرون
میزند. ثانیاً خدا منصرف شده و زیر حرفش زده و محمد دیگر خاتمالنبیین
هم محسوب نمیشود. ظهور و نبوت مسیح هم کنسل شد. مهدی دستگیر و مقتول و
حذف شد. نبوت به خاندان بهاءالله انتقال یافت؛ چون جبرئیل یا
روحالقدس توسط آنها شکار شده و به تور و تله آنها افتاده است و مجبور است با
بهائیت مکاتبه کند. چون بالهایش را قیچی کردند و درون قفس است.
خدا درون راهبان بهائی حلول میکند
و مدرک اثبات این ادعا، سید علی است که خودش بهائی شده است. یعنی
مهدویت در نهایت مقلوب منطق و فلسفه بهائیت شد؛ چون این مکتب بهتر است.
البته برای خرسواری نه برای یکتاپرستی. بعدازاین بیتالعدل به حوزه
علمیه قم و دفتر رهبری منتقل میشود.}
جهان
پس از مرگ
بهائیان به بقای روح
اعتقاد داشته و هدف از زندگی را پرورش استعدادت روح میدانند. مانند
جنینی که اعضا و جوارحش باید در رحم مادر رشد پیدا کند تا آماده تولد
در این جهان شود، روح انسان نیز در این عالم باید قوا و خصائل معنوی
خود را پرورش دهد تا آمادگی لازم برای حیات در جهان بعد را کسب نماید.
از نظر بهائیان، حیات اصلی حیات روح است و جسم واسطه و ابزاری برای
ترقی روح است.
به اعتقاد بهائیان
روح از جسم جداست و پس از مرگ، در عوالم روحانی به ترقی خود ادامه
میدهد. بهائیان تعلق روح به جسم را همانند ارتباط نور با آئینه
میدانند، نوری که در آینه مشهود است از خود آینه نیست؛ بلکه انعکاس
نوری است که از منبع دیگر ناشی میشود، به همین سبب وقتی آینه میشکند
نور همچنان باقی و برقرار است.
{
همان نظریه تناسخ است. مضافاً اینکه بعد از مرگ پروندهها باز میماند
و اموات بعد از اینکه متوجه حقایق شدند میتوانند توبه کرده و رستگار
شوند. یعنی تا زنده هستید هر غلطی خواستید انجامش دهید؛ چون بعد از مرگ
فرصت کافی برای جبران دارید. یعنی همگی اهل بهشت هستیم. بخشوده خواهیم
شد. مدل یا نسخه دوم مسیحیت رومی.
جهنم اگر باشد روحانی است؛ یعنی کشک
یا آبدوغخیار است. برزخ کارخانه روحپروری است. خدا با کابوس شما را
عذاب و وادار به توبه میکند. تازه توبه هم کردید بهشت روحانی است؛
یعنی در خوابش خواهید دید.}
مفهوم دین
بهاءالله به پیروان خود
تعلیم میدهد که منشأ تمام ادیان یکی است؛ اصول اساسی آنها با یکدیگر
مشترک است، هدف آنها یکی است و تعالیم ادیان مختلف جنبههای مختلف یک
حقیقت واحد را روشن میکند. بر اساس اعتقادات بهائی، دین الهی واحد است
و در حقیقت یک دین وجود دارد که در طول زمان و بهتدریج بر بشر عرضه
میشود.
به اعتقاد بهائیان، پیامبران
در طی فرایندی مستمر، تدریجی و همیشگی، بهتناسب ظرفیت درک و فهم بشر و
نیازها و شرایط هر زمان، تعالیم و هدایت لازم را برای تکامل اجتماعی و
معنوی انسان فراهم میکنند و بشر را از قابلیتها و مسئولیتهایش در
مقام حافظ و امانتدار جهانآفرینش آگاه میسازند. در این نگاه، حقیقت
و تعالیم دینی بهتدریج و بهتناسب ظرفیت روحانی مردم در هر برهه از
تاریخ عرضه میشود و تفاوت ادیان در آن دسته تعالیم اجتماعی و احکام
آنها دیده میشود که بنا به درجهٔ بلوغ اجتماعی و روحانی مردم و شرایط
خاص جامعهای که دینی خاص در آن ظاهر شده میتوانند متفاوت باشند.
همچنین دلیل دیگر تفاوتهای میان ادیان، برداشتهای غلط و شرح و
تفاسیری ذکر میشود که در طول قرنها توسط پیروان ادیان انباشته شده و
حقیقت هر دین را مخدوش میکند.
بهطورکلی، بهاءالله
بیان میکند که دین وسیله مؤثری برای تکامل اجتماعی است و سلسله ادیان
جهان مراحل مختلف هدایت بشر توسط خداوند هستند که بهتدریج رشد و تکامل
بشر را تضمین میکنند. برایناساس، اعتقاد بهائیان این است که هیچ دینی
نمیتواند ادعای آخرین دین بودن داشته باشد و بشر تا ابد هدایت الهی را
از طریق پیامبران دریافت میکند. بهاءالله نیز بیان میکند که بعد از
او نیز آمدن پیامبران ادامه خواهد داشت.
{
با این تفاوت که تمامی کتب انبیا تا محمد علنی و افشا شدهاند؛ ولی کتب
وحی شده به بهائیت فوقمحرمانه و سری است و هیچکسی حق ندارد به متن آن
دسترسی داشته باشد. حال این سؤال مطرح میشود که اینگونه وحی چه
فایدهای برای بشریت دارد؟
مسلماً هیچ فایدهای برای بشریت
ندارد تنها فایده آن برای پیشوایان بهائیت است که هر دروغ و تهمتی را
به خدا نسبت دهند. ادامه همان مکتب خاخامهای یهود است.
مذاهب ابراهیمی دهکده جهانی دین
است. باید مثل اینترنت شود. در اینترنت فایلها و... به اشتراک گذاشته
میشوند؛ ولی در این شبکه باید زنان و دختران به اشتراک گذاشته شوند و
سگتولههای ترکیبی در تمامی حالات ممکن متولد و اظهارنظر کنند. این
مذاهب باید درون دیگ ریخته شده و آش شلهقلمکار شوند تا حقیقت هویدا
شود. هر چند که هویدا بهائی نبود؛ بلکه به او تهمت ناروا زدند او خودش
بهائی - یهود ستیز بود و روحش شاد.}
یگانگی نوع انسان
بهاءالله بیان میکند که نوع بشر
یکی است و انسانها همانند میوههای یک درخت و برگهای یک شاخه با هم
برابر هستند. در منابع بهائی این که انسانها همه اعضای یک خانوادهٔ
بشری هستند بهعنوان یک اصل اساسی معرفی شده است و شوقی افندی اصل
یگانگی نوع انسان را محور و جوهر اساسی تمامی تعالیم بهائی میداند.
بهائیان معتقدند تعصبات و سوءتفاهمهایی که باعث میشود یک گروه از
انسانها خود را برتر از دیگران تصور کنند موجب مشکلات فراوان میشود.
در اعتقاد آنها هیچ گروه قومی یا فرهنگی برتر از دیگران نیست، همه
انسانها شریف هستند و نزد خدا تفاوتی با هم ندارند. برایناساس وحدت
نوع بشر یکی از تعالیم بهائی است و بهاءالله بهائیان را تعلیم میدهد
تا نهتنها هموطنان خود بلکه همه مردم جهان را دوست بدارند. بهائیان
معتقدند دوستداشتن تمامی مردمی جهان منافاتی با دوستداشتن مردم کشور
خود ندارد. آنها مخالف ملیگرایی افراطی و تعصبات خشونتآمیز مرتبط با
آن هستند نه مخالف وفاداری به کشور و احساس مسئولیت نسبت به وطن.
یگانگی نوع انسان به معنای تحمیل یکنواختی نیست و آثار بهائی بر اصل
وحدت در عین تنوع تأکید مینمایند. در آئین بهائی تنوع قومی، فرهنگی،
فکری و … ارزشمند محسوب میشود و ارج نهاده میشود. عبدالبهاء جامعهٔ
انسانی را به باغی با گلهای مختلف تشبیه میکند که تنوع و تفاوت
رنگها باعث زیبایی و جلوهٔ بیشتر آن میشود.
{
بهاءالله شاعر بود؛ یعنی بنیآدم اعضا یک پیکرند و.... چرندیات بعدی.
در این فرقه ضاله همانند مهدویت، نوع انسان مورد پرستش قرار میگیرد
مخصوصاً نو ماده یعنی همان مادینه پرستی. حرامزادگان بهایی واژه جنگ و
جهاد را از قاموس اسلام حذف کردهاند و به دنبال پاچهخواری و چاپلوسی
و صلح یا دوستی با شیاطین و طاغوتیها و جامعه بینالملل کافر، مشرک و
منافق هستند؛ چون خودشان از همان قماش هستند. یعنی همانند یهود و سگ
سنی کاسه گدایی ترحم و دوستی به دست گرفتهاند. آنها همانند یهودیها و
اهلسنت شبیه انسانهای دریوزه و پوفیوز هستند. به باور آشغال بهایی،
یکتاپرستان و موحدان هیچ برتریات و فضیلتی حتی هیچ تفاوتی نسبت به
مشرکین و کفار و منافقان ندارند و اینک این سؤال مطرح میشود که اصلاً
دین خدا به چه دردی میخورد؟ وقتی که زنازادگان یهودی، نصرانی، سگ سنی،
آشغال مهدوی، گاوپرست، سنگ پرست، آلت پرست یکی هستند. در حقیقت جامعه
بهائیت بهنوعی اعتراف کرده که دیگران هر مدلی هستند ما نیز هم رنگ
آنهاییم. یعنی کثافت و خبیثی مثل سایرین. گوسفند با گوسفند هیچ فرقی
ندارد. بهائیت چیز تازهای برای گفتن ندارد. ادامه همان مزخرفات قبلی
است.
اما واقعیت چیست؟
یهود، نصارا، سگ سنی،
مهدوی خانواده خراب و بهایی و... خونبها و دیه و قصاص ندارند. ریختن
خون آنها درست مثل آبیاری درختان بهشت است. چون شیطانپرست هستند و
البته طاغوتی.}
آثار بهائی جستجوی حقیقت به طور مستقل را یکی از اساسیترین
وظایف هر فرد میداند. بهاءالله تأکید میکند که فرد باید دنیا را با
چشم خود ببیند و نه از نگاه دیگران. تعالیم بهائی بیان میکنند که فرد
بهجای تقلید کورکورانه از دیگران یا از سنتهای جامعه خود باید به
جستجوی حقیقت بپردازد. آثار بهائی بیان میکنند که نوع بشر از توانایی
تشخیص حقیقت برخوردار است و فرد با استفاده از قوهٔ عقل و خرد که
خداوند به انسان داده میتواند مسائل را بررسی کند و به حقیقت دست
یابد. این اصل در انتخاب دین توسط فرد نیز مصداق دارد و آثار بهائی
بیان میکنند که هر فرد در نحوهٔ تعیین اعتقاد خود باید آزاد باشد و
هیچکس هرگز نباید برای قبول عقاید دینی تحتفشار یا اجبار قرار گیرد.
کودکانی که در خانوادهٔ بهائی متولد یا بزرگ میشوند خود باید در هنگام
بلوغ (حداقل سن ۱۵ سال برای دختر و پسر) در مورد اعتقاد دینی خود تصمیم
بگیرند.
{
این قسمت سرقت شده از عقاید واهبیها است. در ابتدا درست به نظر
میرسد؛ ولی متأسفانه هر دو گروه فعلاً نتوانستهاند این حقیقت را کشف
کنند؛ چون برای آنها حرام و ممنوع شده است؛ چون با خدا و رسولش مسیح
دشمن هستند. علت بر
اینکه بهائیت نتیجه یک عشق خیابانی است. یعنی دو عدد سگ ولگرد خیابانی
در کوچهپسکوچههای پارس نشین به هم پریده و این فرقه ضاله متولد شده
است }
لزوم
ترک تعصب
دیانت بهائی پذیرش
فرهنگی و دینی را ترویج میدهد. بهائیان معتقدند پذیرش اصل یگانگی
انسان ایجاب میکند که هر نوع تعصبی از جمله تعصب نژادی، طبقاتی، قومی،
زبانی، دینی، جنسیتی و … از میان برداشته شود. منابع بهائی بیان
میکنند تعصب تصویری نادرست دربارهٔ دیگران است که به افراد اجازه
نمیدهد که همه انسانها را برابر و شریف ببیند. تعصب معمولاً زمانی رخ
میدهد که فرد احساس تعلق شدید به یک گروه و برتری آن بر سایرین پیدا
کند و تصوری منفی نسبت به دیگران بدون درنظرگرفتن خصائص فردی آنها در
ذهن بپروراند. در آثار بهائی انواع تعصب از جمله تعصبات سیاسی، نژادی،
دینی و قومی مایهٔ ویرانی جامعهٔ انسان معرفی شده است و رفع تعصبات
وسیلهٔ رسیدن به وحدت و پیشرفت جامعهٔ بشری در نظر گرفته میشود.
{
علت بر اینکه بهائیت اهداف دور و درازی دارد و هدفش خرسواری اینترنشنال
است و باید که رضایت تمامی اهل زمین را به خود جلب کند
}
برابری زنان و مردان
بهاءالله در آثار خود بیان
میکند که نزد خدا زن و مرد برابر هستند و هیچیک بر دیگری برتری
ندارد. آثار بهائی تعلیم میدهند که انسانیت جنسیت ندارد. زن و مرد هر
دو انساناند و هیچیک به دلیل جنسیت امتیاز یا برتری بر دیگری ندارند.
آثار بهائی برابری میان زنان و مردان و مشارکت آنها در عرصههای مختلف
را پیشنیازی برای دستیابی به وحدت و صلح جهانی و پیشرفت اجتماع
میدانند. در دیدگاه بهائی نابرابری میان زنان و مردان نهتنها مانع
ترقی زنان بلکه مانع پیشرفت کل اجتماع میشود و همینطور به پیشرفت
مردان نیز لطمه میزند. عبدالبهاء در آثار خود زن و مرد را به دو بال
پرنده تشبیه میکند و توضیح میدهد همانطور که تنها هنگامی که هر دو
بال قوی باشند پرنده میتواند پرواز کند، به همین نسبت موفقیت و رفاه
بشریت نیز تنها وقتی اتفاق میافتد که زنان همپای مردان پیشرفت کرده
باشند. برای بهائیان اصل برابری زن و مرد صرفاً به معنای فراهمکردن
ترتیباتی برای مشارکت زنان در ساختارهای فعلی جهان نیست و بهائیان تلاش
برای ارتقای مقام زنان به سطح مردان را بهتنهایی کافی نمیدانند؛ بلکه
بهائیان معتقدند تغییر اساسیتر در ساختارهای اجتماع لازم است و زنان و
مردان باید با همکاری یکدیگر برای ساختن نظم اجتماعی جدیدی تلاش کنند
که در آن خصوصیاتی چون سلطهجویی، قدرتطلبی، رقابت خصومتآمیز جای خود
را به عشق و خدمت بدهد، خصوصیاتی که آثار بهائی زنان را در آنها قوی
میبیند.
{
این قسمت برای خر کردن و فریبدادن فمینیستها و خرسواری از زنان
و دختران است
غافل از اینکه آنها به دین باوری ندارند و خودشان مکتب دارند و مکتبشان
خیلی بهتر از این عبدالبهاء الاغ ریشو و معمم است. آنها خریدوفروش و
تبادل والت و اندام زنانه و ارائه خدمات جنسی را میخواهند که بهائیت
در ظاهر مخالف آن است. شاید در نسخههای بعدی این نیاز جنسی و مالی
زنان و دختران نیز در نظر گرفته شود.
آیین بهائیت مثل گوه زیر پای انقلاب زنانه
زن - فاحشگی - آزادی لهولورده میشود. یعنی جوجههای زیر تانکرهای
گوه. }
دین
باید سبب الفت و محبت باشد
بهائیان معتقدند که
پیغمبران اصولاً برای برطرفکردن اختلافات بشر و بهوجودآوردن الفت بین
مردم ظاهر شدهاند، لذا اگر دین هم که خود باید علاج اختلافات باشد سبب
اختلاف و جنگ و جدائی شود، به گفته عبدالبهاء بیدینی بهتر از آن است.
{
یعنی جنگ و خونریزی داوود و محمد کلاً اشتباه بود. جنگ و جهاد هم ممنوع
و حرام شده است.
اعلام جنگ مسیح هم اشتباه بود. }
هماهنگی علم و دین
هماهنگی علم و دین یکی از اصول
اساسی آئین بهائی است. آثار بهائی علم و دین را در تضاد با یکدیگر
نمیدانند؛ بلکه بر هماهنگی بنیادین آن دو تأکید میکنند. از دیدگاه
مایکل روتشتاین در دانشنامهٔ جنبشهای نوین مذهبی مینویسد که بهائیت
بخشهایی از یافتههای علمی را میپذیرد که بر الهیات بهائی منطبق
باشند و رؤیایی دین و علم در بهائیت نیز رقابت برابر نیست. با وجود این
علی مراد داوودی، فیلسوف بهائی، معتقد است که آثار بهائی بهندرت
دربارهٔ یافتههای علمی نظر داده است و این نظرات بیشتر در راستای
ابطال نتایج غیرعلمی و ایدئولوژی - محوری بوده که برخی از علم
گرفتهاند، مانند تجویز و توجیه تنازعبقا، جنگ و رقابت که بعضی از
ایدئولوژیها از نظریه تکامل استنتاج کردهاند.
آثار بهائی توضیح
میدهد که حقیقت یکی است و علم و دین دو وسیله برای شناخت و درک حقیقت
هستند. در دیدگاه بهائی برای درک واقعیت، هم باید به علم و هم به دین
رجوع کرد. برای بهائیان، علم و دین دو نظام دانش هستند که نقش مکملی
دارند و هر دو با هم پیشرفت تمدن را امکانپذیر میسازند. بهائیان
معتقدند دین بدون علم عقلگرایی و خرد به خرافات و تعصبات فروکاسته
میشود و علم بدون دین و اخلاق به ابزاری در خدمت مادهگرایی خشک تبدیل
میشود.
{
سخنان آراسته و نیکو منتها نه از دین و نه از علم هیچ نمیدانند صرفاً
شعار است مثل مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل و هر دو باید نابود شوند
اینک چگونه اللهاعلم. بهانهای برای حکومت و دین است.}
دین، دولت، و سیاست
جدایی دین از سیاست از اصول دیانت بهائی محسوب میشود. به گفته
عبدالبهاء دخالت علما در سیاست فاجعهبار و خطرناک خواهد بود. نقش دین
ترویج اخلاق در جامعه است نه حکمرانی. دین و سیاست باید نقشی جداگانه
بازی کنند. نظم اجتماعی علاوه بر نیاز به یک حکومت عادل و کارآمد به
انضباط اخلاقی نیز نیازمند است که توسط دین ترویج میشود. آئین بهائی
از پیروان خود میخواهد از فساد اجتناب نمایند، قانونمدار باشند، و در
مناسبات خود با مقامات حکومت، درستکار، امین و صادق باشند. به گفته
بهاءالله، بهائیان «در مملکت هر دولتی ساکن شوند باید به امانت و صدق و
صفا با آن دولت رفتار نمایند». آئین بهائی از بهائیان میخواهد از
حکومت تبعیت کنند مگر در مواردی که حکومت از آنها بخواهد که اصول بهائی
و باورهای دینی خود را زیر پا بگذارند. بهائیان از پیوستن به احزاب
سیاسی، انجمنهای مخفی یا شرکت در سیاستهای حزبی منع شدهاند. دلیل آن
این است که حزبگرایی عامل تفرقه و منازعه تلقی میشود و رویکرد آئین
بهائی بر وحدت و همکاری تأکید دارد. بهائیان در عوض تشویق شدهاند تا
فعالانه در حیات اجتماع مشارکت کنند و مساعی خود را در ترویج اهداف
اجتماعی - نظیر وحدت نژادی و جنسی، گفتگوی بین ادیان و عدالت اقتصادی -
که میتواند منجر به خیر و رفاه همگانی شود صرف کنند. این رویکرد امکان
تأثیرگذاری بر سیاستگذاریهای اجتماعی دولت از طُرُق قانونی و فرا
حزبی را نیز در برمیگیرد.
اگر شرکت در انتخابات مشروط
به وابستگی افراد به احزاب سیاسی نباشد، بهائیان میتوانند در انتخابات
شرکت کنند و بنا به تشخیص خود به فرد یا گروهی رأی دهند، بدون اینکه در
کارزارهای احزاب سیاسی شرکت کنند یا برای کاندیداهای خاصی تبلیغ کنند.
بهائیان همچنین میتوانند متصدی مشاغل اجرایی شوند یا به عضویت شوراهای
شهری یا روستایی که ماهیتی غیرحزبی دارند درآیند. به گفته بیتالعدل
اعظم «بهائیان در پی کسب قدرت سیاسی نیستند. در دولتهای متبوع خود
قطعنظر از نوع حکومت، پستهای سیاسی را نمیپذیرند هرچند
مسئولیّتهایی را که صرفاً جنبهٔ اداری دارد قبول میکنند».
از دیدگاه تاریخی، علیرغم
حمایت از مشروطهخواهی در نوشتههای بهاءالله، رهبران بهائی مراقب
بودند که به طور آشکار از جنبش مشروطه جانبداری نکنند. به نظر میرسد
این اجتناب در درجهٔ اول برای جلوگیری از تحریک مخالفان بهائیت در
اردوگاههای مخالف و به خطر انداختن جامعه آسیبپذیر بهائی و در درجهٔ
دوم، احتمالاً به دلیل نگرانی از به خطر انداختن جنبش مشروطه بهخاطر
انتساب آن به بهائیان بود. با وجود این، عبدالبهاء در حدود سال ۱۹۰۶
بهائیان را ترغیب کرد که دو ایادی امرالله را برای مجلس انتخاب کنند.
او بعداً از مجلس سرخورده شد و از بهائیان خواست که خود را از سیاست
جدا کنند، سیاستی که بهتدریج به یک اصل بهایی تبدیل شد.
اکثر آرایی که بعداً
در دستور کار اصلاحطلبان مشروطهخواه قرار گرفت جزئی از تعالیم بهائی
به شمار میرفت. بهاءالله و عبدالبهاء از نخستین افرادی بودند که با
نگارش آثاری به زبان فارسی از دموکراسی و اصلاحات اجتماعی سخن گفتند.
در سالهای منتهی به انقلاب مشروطه و در بحبوحه آن گفتمان اصلاحات
اجتماعی و مشروطهخواهی در جامعه بهائی تثبیت شده بود و بهائیان سرگرم
اجرای اصلاحات اجتماعی در جامعه بودند، منجمله اداره امور خود از طریق
تأسیس مؤسسات دموکراتیک در سراسر ایران، ترویج آموزش همگانی و مدرن از
طریق تأسیس مدارس و بهبود وضعیت زنان.
{
بهائیت یک نوع مکتب سکولار، مدرن یا روشنفکرانه و دگراندیشانه محسوب
میشود یعنی ۱۸۰ درجه بر خلاف جهت خود دین خداست. قیامت کنسل شده و آتش
جهنم هم سرد و خاموش شده است.
ابلیس اگر مسلمان شود آیین بهائیت یا مهدویت
و سنت را برمیگزیند. چون در نهایت خودش به حکومت و قدرت
میرسد.}
صلح عمومی
دستیابی به صلح جهانی یکی از اهداف آئین بهائی است. این آئین بشر را
دعوت میکند تا یگانگی بنیادین نوع انسان را بپذیرد و برای دستیابی به
صلح جهانی از طریق اقدامات مشترک و مبتنی بر پذیرش وحدت در عین تنوع،
برابری، عدالت، رهبری اخلاقی، برابری جنسیتی و… در سطح محلی و
بینالمللی تلاش کند. سایر اصولی که بهائیان با دستیابی به صلح عمومی
مرتبط میبینند عبارتاند از: عدالت اقتصادی و رفع درجات افراطی فقر و
ثروت، رفع هر گونه تعصب، آموزش همگانی که جنبههای مادی، انسانی و
معنوی زندگی انسان را در بر گیرد و بر هماهنگی علم و دین تأکید داشته
باشد، گزینش یکزبان و خط واحد جهانی که افراد علاوه بر زبان مادری خود
جهت تسهیل ارتباطات بینالمللی آن زبان را یاد بگیرند. از دیدگاه
تاریخی در جامعهٔ مسلمان، یوهان کریستف بورگل تلاشهای ابوالفضل علامی
در دربار اکبر کبیر، پادشاه گورکانی، در برپایی «صلح کل» را
پیشزمینهای برای دیدگاه «صلح جهانی» بهاءالله دانسته است. بهاءالله
در نامهای که در باغ نجیب پاشا (سال ۱۸۶۳) به پیروانش نوشت گفت که او
حکم اسلامی - بابی جهاد (جنگ مقدس) را نسخ کرده و طرفدار روش
صلحطلبانهای برای تبلیغ بابیه است. دیدگاه امنیت جمعی بهاءالله نیز
پیشزمینههایی در تفکرات صلحطلبانهٔ فرانسوی در آغاز دورهٔ مدرن دارد
که در زمان او در جهان عرب ترجمه میشد. بیتالعدل بهائیان در اکتبر
۱۹۸۵ در پیامی به مردم جهان، اعلام نمود که صلح بزرگی که طی قرون و
اعصار آرزوی قلبی نیکاندیشان بوده، صلحی که نسلهای بیشماری از
عارفان و شاعران دربارهاش سخن گفتهاند، صلحی که کتب مقدّسه در ادوار
متوالی نویدش را داده بودهاند، سرانجام دستیابی به آن برای ملل جهان
ممکن گشته است. برای اولینبار در تاریخ بشر هر فرد قادر است که تمامی
کرهٔ زمین را با میلیاردها مردم متنوعش در یک چشمانداز واحد مشاهده
نماید. صلح عمومی نهتنها امکانپذیر بلکه اجتنابناپذیر است. استقرار
این صلح، مرحلهٔ بعدی تکامل کرهٔ زمین و به قول یکی از متفکران بزرگ،
مرحلهٔ «جهانیشدن نوع بشر» است. تعالیم بهائی تحول فردی و اجتماعی بر
اساس مطالعه و کاربست اصول اخلاقی و معنوی را ترویج میکند. بهائیان
برای یادگیری در مورد اصول زیربنایی یک اجتماع صلحآمیز و چگونگی
بهکاربستن این اصول و به اشتراک گذاشتن آنها با دیگران فعالیت
میکنند.
{
شتر در خواب بیند پنبهدانه. بیشتر شبیه قانون اساسی ایران است که بعد
از گذشت ۴۵ سال محقق نشده است. یا قانون ایران شبیه قوانین بهائیت است. بهائیها
طرفدار زبان اسپرانتو هستند. شمشیر در دین آنها جایگاهی ندارد و دولت
و ملت سوئیس اولین پیروان بهائیت هستند؛ چون ارتش ندارند؛ ولی طلا و
نقره دارند. بهائیان چون فقیر هستند در نهایت جوجهکباب و نقرهداغ
میشوند؛ چون توان دفاع از خود را هم ندارند.
البته اگر زمانی به قدرت برسند
کمکم به ساخت و تیزکردن شمشیر هم میپردازند؛ چون لازمه حفظ قدرت و
ثروت داشتن شمشیر است. فعلاً غلاف آن را ساختهاند و بعداً خودش هم
نمایان میشود. بمب اتمی حرام است ولی شاید روزی لازم شود. شمشیر هم
اینگونه است.}
ازمیانبردن فقر مفرط و ثروت بیاندازه
آثار بهائی به ارتباط و
بههمپیوستگی افراد بهعنوان اجزای اجتماع تأکید دارند و تعالیم بهائی
ازمیانبردن فقر مفرط و ثروت بیاندازه را برای وحدت خانوادهٔ بشری و
بنای یک جامعهٔ جهانی بر پایهٔ صلح و عدالت لازم میدانند. البته آثار
بهائی معتقد به یکسانسازی ثروت و ایجاد برابری کامل اقتصادی میان مردم
آن طور که ایدئولوژی کمونیسم ترویج میدهد نیستند و معتقدند چنین
یکسانسازیهایی غیرممکن است و به اجتماع صدمه میزند. بهاءالله و
عبدالبهاء برای ازمیانبردن فقر فاحش و ثروت مفرط هم تمهیدات ساختاری
را لازم میدانند و هم تقویت حس مسئولیت و دغدغه اجتماعی میان افراد
را.
منابع مادی و انسانیِ
جامعه بشری باید در راه رفاه درازمدت عموم انسانها نه منافع کوتاهمدت
یک اقلیت خاص صرف شود و فرهنگ مشارکت، همکاری و خدمت جای خود را به
رقابت، مصرفگرایی و حرص بدهد. آئین بهائی بر اشتغال باروحیه خدمت به
دیگران، عدم تأثیرپذیری از مادیگرایی و ابراز خصائل اخلاقی همچون
درستکاری، صداقت و امانت در فعالیتهای اقتصادی تأکید میکند. از جمله
احکامی که به فرد بهائی کمک میکند تا اولویتهای مادی و ضروریاش را
متعادل کند حکم حقوقُ الله است که در آن فردِ بهائی بهصورت داوطلبانه
نوزده درصد درآمد خود را بعد از خرجهای ضروری به تشکیلات بهائی اعطا
میکند تا در راه خیر عموم خرج شود. در سال ۱۳۹۷ بیتالعدل اعظم،
بهائیان را تشویق کرد که در فعالیتهای جامعهسازی با مشارکت در
گفتمانهای مربوط به درک علل ریشهای فقر یادگیری، دانش و تجربه خود را
در این زمینه مستمراً افزایش دهند و در فرایندهای جامعهسازی بکار
گیرند.
{ فعلا
تنها سلاح بهائیت در مقابل طاغوتیان پنبه است که باید با آن سر ببرند؛
چون نیازی به سربریدن نیست. بهائیت بهترین دین برای طاغوتیهاست. ما
بکشیم شما تماشا کنید و صدایتان در نیاید. افراد جامعه بهائی شوند
آنجا بهشت طاغوتیان متجاوز است.
خود بهائیان حاکم شوند آنجا جهنم فقراست.
چون انسان اینگونه است و بهائیان تولهسگ آدم هستند.}
تعلیموتربیت عمومی و اجباری
در آئین بهائی تأکید
شدیدی بر اهمیت تعلیموتربیت وجود دارد و تعلیموتربیت بهعنوان یکی از
عوامل اصلی پیشرفت معنوی و مادی فرد و اجتماع در نظر گرفته میشود.
آثار بهائی بیان میکنند که با تعلیموتربیت است که استعدادهای و
توانمندیهای بالقوه افراد پرورش مییابد. آثار بهائی یکی از وظایف
اصلی والدین را تعلیموتربیت فرزندان خود میداند و بهخصوص تأکید
ویژهای بر تعلیموتربیت فرزندان دختر قرار میدهد؛ زیرا در آینده
بهعنوان مادر نسل بعد را پرورش میدهند. تعالیم بهائی هم به لزوم
تربیت معنوی و اخلاقی فرد و هم به تعلیم و آموزش انسانی از جمله کسب
علم و یادگیری هنر و فن و حرفه تأکید دارند.
این آموزه بر تعلیم
علم و تربیت اخلاقی همگانی تأکید میکند و هدف از تعلیموتربیت
توانمندسازی افراد برای خدمت به جامعه است. بهائیان فعالیتهای
گستردهای در ایجاد مدارس نوینِ دخترانه و پسرانه در ایران داشتند.
آنان در اواخر قرن نوزدهم با تشویقها و راهنماییهای عبدالبهاء در
بسیاری از نقاط ایران، از روستاهای کوچک گرفته تا شهرهای بزرگ مدارس
نوینی برپا کردند که پذیرای همه افراد فارغ از دین و جنسیت بود. در این
مدارس دانشآموزان با علوم و هنرهای مدرن آشنا میشدند. از دیگر
نمونههای تلاشهای جامعه بهائی ایران برای امر آموزش تأسیس دانشگاه
علمی آزاد است که در سال ۱۳۶۶ بهمنظور فراهمکردن امکان تحصیلات عالیه
برای بهائیان محروم از تحصیل ایجاد شد.
{
از مدارس و دانشگاه بهائیت چیزی جز گوسفند بیرون نیاید. یکمشت انسان
خنثی و اخته و عقیم شده. }
احکام
در آئین بهائی، احکام بهصورت مجموعهای از
بایدونبایدها که از روی ترس
و هراس از عذاب الهی باید رعایت شوند مطرح نمیشود.
بهاءالله احکام را
بخش جداییناپذیر ترقّی معنوی انسان میداند. بهائیان معتقدند همانطور
که اگر فردی از بام ساختمان بلندی به پایین بپرد به دلیل نادیدهگرفتن
قوانین فیزیکی عالم دچار صدمه میشود، زیر پا گذاشتن قوانین معنوی که
بر عالم وجود حکمفرماست نیز به انسان از نظر معنوی لطمه وارد میسازد.
در این دیدگاه، احکام دینی به انسان کمک میکند که زندگی خود را با
قوانین معنوی که بر عالم حکمفرماست هماهنگ سازند.
به اعتقاد بهائی، احکام شامل
دو بعد مکمّل هستند. یک بُعد، شامل احکام اخلاقی میشود که در گذر زمان
تغییرناپذیرند و در ادیان مختلف مشترک هستند؛ مانند دعوت به صداقت و
درستکاری. بُعد دیگر شامل احکامی است که هدف نظمبخشی به زندگی اجتماعی
را دارند و که بعضی از آنها در بستر زمان قابلیت تغییر دارد. بسیاری
از احکام مربوط به زندگی معنوی و اجتماعی فرد در آئین بهائی در «کتاب
اقدس» از آثار بهاءالله ذکر شدهاند. در مقدمه این کتاب آمده اگر چه
بسیاری از قوانین موجود در کتاب اقدس در جامعه امروزی قابلاستفاده
هستند، بهاءالله امکان استفاده از قوانین جدید باتوجهبه مقتضیات جامعه
بهائی را فراهم آورده و این قوانین اندکاندک در این آئین ظهور یا
تغییر میکنند. رعایت قوانین شخصی مانند روزه و نماز در عین حالی که به
عهده همگان گذاشته شده از وظایف شخصی و فردی محسوب میشوند. بهاءالله
احکام را بهعنوان یک چارچوب کیفری به هدف اجرای حکم یا مجازات در نظر
نمیگیرد، بلکه احکام را بهعنوان بخشی ضروری از ترقی معنوی انسان و
راهنمای سلوک عرفانی او مطرح میکند.
در آئین بهائی احکام غالباً
نه بهصورت دستورالعملهای جزئی برای موقعیتهای متفاوت بلکه به شکل
اصول کلی ارائه شده است که در بسیاری موارد فرد به شکلی که در زندگی
خود و در هر موقعیت مناسب میبیند این اصول را به کار میگیرد. تعالیم
بهائی دربارهٔ بسیاری از جنبههای زندگی اظهارنظری نمیکنند. در برخی
موارد، بهصراحت ذکر شده که یک موضوع خاص مسئلهٔ انتخاب فردی است و نه
حکم الهی. همچنین در مورد برخی از احکام اجتماعی آئین بهائی که
هماکنون به اجرا گذاشته میشوند نیز تأکید کلّی شدیدی بر آگاهی، درک و
عقلانیت فرد است. بر طبق بیانات بهاءالله، بهائیان احکام بهائی را باید
با سرور و از روی عشق اجرا نمایند. در آئین بهائی هیچ فردی مسئول نظارت
بر رعایت احکام توسط دیگران نیست. در نظر بهائیان فرد فقط پاسخگوی
خداست و هر شخص مسئولیت بهبود و به انضباط درآوردن رفتار و اعمال خود
را دارد. در دیانت بهائی طبقهٔ روحانیون و علمای دینی که بتوانند احکام
الهی را وضع یا تفسیر کنند وجود ندارد. ولی و در ساختار جامعه بهائی
اقتدار و مرجعیت به شوراهای انتخابی که در رأس آنها بیتالعدل اعظم
قرار دارد سپرده شده است نه به افراد.
مبنای احکام بهائی آثار
مکتوب و رسمی بهاءالله مانند کتاب اقدس و ضمائم آن به همراه بینات و
توضیحات عبدالبهاء و شوقی افندی و قوانین وضع شده توسط بیتالعدل اعظم
است. حکایتهای شخصی و روایتهای شفاهی از زندگی بهاءالله یا دیگر
بزرگان این آئین، نمیتوانند بههیچوجه مبنایی برای تعیین احکام
باشند.
در ادامه قسمتی از
احکام «کتاب اقدس» که توسط شوقی افندی، تأکید شده آورده میشود:
پس از رسیدن به سن
بلوغ در ۱۵ سالگی خواندن نماز بر هر بهائی واجب است. سه نماز اصلی وجود
دارد که فرد حق انتخاب از میان آنها را دارد.
غیبت و افترا حرام است.
بهائیان بالغ که از سلامت
برخوردارند هر سال در آخرین ماه از تقویم بهائی، روزه میگیرند.
بهائیان از نوشیدن مشروبات
الکلی و استفاده از داروهای روانگردان منع شدهاند مگر آنکه پزشک
استفاده از آنها را تجویز نماید.
رابطه جنسی فقط بین زن و شوهر مشروع است و همجنسگرایی مجاز نیست.
قمار و استفاده از مواد
مخدر مانند تریاک بهشدت نهی شده و حرام است.
{
در بهائیت آتش جهنم خاموش و سرد است. نتیجه گناه عذاب آخرت نیست؛ بلکه
در دنیا گردنگیر انسان میشود. قصاص به قیامت نمیماند و... طرفداران
تئوری توطئه باور دارند؛ چون این مذهب به نفع انگلیسیها است پس خود
آنها این مذهب خنثی را ساختهوپرداختهاند که در حقیقت این مذهب زاییده
خرد ناقص پارسیان مجوس دالیت سیمرغ نشان است. در ورژنهای جدید بهائیت
خواندن نماز لازم نیست. گرفتن روزه منسوخ شده. مصرف الکل و... آزاد شده
است. آزادی روابط جنسی برقرار شده است. همجنسگرایی هم جزو حقوق مدنی
است. کازینو هم مشروع است و... }
تاریخچه
به
اعتقاد بهائیان تاریخ آئین بهائی
با رسالت دو پیامبر ایرانی، باب و
بهاءالله آغاز میشود. باب شارع آئین بابی است که بشارت به ظهور آئینی
جهانی بعد از خود داد. با گذشت کمی بیش از یک دهه از تیرباران باب،
اکثر پیروان باب به بهاءالله بهعنوان پیامآوری که باب به ظهورش مژده
داده بود ایمان آورند. آئین بهائی با اعلان رسالت بهاءالله و آموزههای
او و جانشینانش شکل گرفت. بهاءالله برای تضمین این که بعد از درگذشتش و
در گذر زمان جامعهٔ بهائی بتواند بهصورت هماهنگ و متحد در مسیر به
اجرا درآوردن تعالیمش پیش رود اساسی را تأسیس نمود که بهعنوان «عهد و
میثاق» شناخته میشود. بهاینترتیب او چگونگی تداوم جریان هدایت،
مسئلهٔ جانشینی و نیز توضیح و تبیین آثارش را با دستورالعملهای روشن،
واضح و کتبی مشخص نمود. بر اساس این عهد و میثاق، مسئولیت هدایت و
رهبری جامعه پس از بهاءالله، به پسر ارشدش، عبدالبهاء، سپس به شوقی
ربانی، نوهٔ عبدالبهاء، و در نهایت همانگونه که بهاءالله تعیین نموده
بود به بیتالعدل اعظم مُحوّل شده است. اصل عهد و میثاق وحدت جامعه را
تضمین میکند و آن را از اختلاف و تفرقه حفظ میکند.
{
کاملاً واضح و روشن است که پارسیان به خدا اعتراض داشتند که چرا شجره
انبیا مابین بنیاسرائیل و اعراب بوده است و تمامی تلاشها برای اثبات
پیامبر بودن زرتشت هم شکستخورده. پس باب جای مهدی را گرفت و بهاءالله
جای مسیح نشست. یعنی شجره تازه نبوت به پارسیان
دالیت انتقال یافت.}
{اگر
زنازادگان سگ سنی مدعی هستند که ابوبکر رمال و ساحره زاده، عمر مفعول
با پارگی مقعد، عثمان رباخوار، معاویه دورگه حرامزاده و یزید زنازاده
در کل بنیامیه جانشین و خلیفه انبیا هستند و مهدوی خانواده خراب
حرامزاده نیز به نادرست اولاد صالح محمد و علی را جانشین انبیا
کردهاند، روسپی زادههای بهائی نیز خودشان را جانشینان انبیا
نمودهاند که در حقیقت ولایت مطلق کیهان از آن خداست و خلافت انبیا،
ارثومیراث خانوادگی و شخصی مسیح است. در کل خودشان را پاره کنند و
همانند عمر مقعد پاره و فتق بیضه شوند هیچ تغییری در آن نمیتوانند ایجاد کنند.
گواهی حصروراثت تنها به نام مسیح صادر شده است و بقیه نامربوط هستند.
چه خودشان ادعا کرده باشند یا اینکه نکرده باشند؛ ولی خوشبختانه در هیچ
جای تاریخ مشاهده نشده است که اولاد صالح محمد و علی اعلام خلافت و
جانشینی انبیا را کرده باشند بلکه برعکس مهر تأییدی زیر این گواهی
حصروراثت زده و آن را با امضا و خونشان تأیید کرده و شهادتین را
گفتهاند. حکم و فتوای کسانی که اعلام ولایت و خلافت کنند مرگ است و
اگر مرده باشند باید از درون قبر خارج شده و سوزانده شوند.
أَشْهَدُ
أَنْ
لَا
إِلٰهَ
إِلَّا
ٱللَّٰهُ
و
أَشْهَدُ
أَنَّ
عیسی ابن مریم رَسُولُ ٱللَّٰهِ
ما هم این گواهی حصروراثت را گواهی و تأیید میکنیم. بترکد چشم
حسود و بدخواه. اگر لازم شد مقعد و بیضه هم بترکد.}
سید
علیمحمد باب
سید علیمحمد باب،
(۱۱۹۸-۱۲۲۹ هجری شمسی، ۱۸۱۹-۱۸۵۰ میلادی)
پیامبر ایرانی و شارع آئین
بابی است که پیروان بیشماری در دوره ششساله رسالت خود - از ۲۵ سالگی
تا ۳۱ سالگی - از قشرها، اقوام و اصناف مختلف ایران به خود جذب کرد.
او
خود را مهدی موعود، پیامبری جدید و بشارتدهندهٔ آئینی جهانی که قرار
است پس از او توسط «من یُظهِرهالله» (آنکه خداوند او را ظاهر خواهد
ساخت)، ظاهر شود خواند و بارها در آثار خود به ظهور او اشاره کرد. از
آموزههای باب میتوان از پایان دوران اسلام آغاز دورهای جدید، تکامل
و ظهور تدریجی ظهور وحی در تاریخ بشریت و اهمیت حقوق زنان نام برد.
حکومت قاجار باب را به دورترین نقاط ایران در آذربایجان تبعید کرد، و
به تحریک روحانیون به اذیت و آزار، شکنجه و قتل پیروان باب در سراسر
ایران پرداخت و در نهایت شش سال بعد از آغاز جنبش بابی، باب را در سن
۳۱ سالگی به همراه یکی از پیروانش در تبریز تیرباران کرد. کمی بیش از
یک دهه از اعدام باب و کشتار بسیاری از بابیان در ایران، بهاءالله خود
را موعود آئین بابی یا همان من یُظهِرهالله نامید. اکثر بابیان به او
ایمان آوردند و زان پس بهائی نام گرفتند. بهاءالله پیامبر و مؤسس آئین
بهائی است.
{ در
این چنین شرایطی واضح و روشن است که طلاب جلقیهای مهدوی به خشم آمده و
در مقابل بهائیها شورش و قیام کنند. چون مهدی موعود آنها قرار است در
مقابل حجرالاسود خطبه خوانی کند و توسط وهابیها به چهارمیخ کشیده شود؛
ولی تعبیر قصه بهگونهای دیگر شد. پس طلاب جلقی مهدوی مادر خراب بر
علیه آنها سریعاً وارد عمل شدهاند.}
بهاءالله
میرزا حسین علی نوری، ملقب به بهاءالله، (۱۱۹۶-۱۲۷۱ هجری شمسی،
۱۸۱۷-۱۸۹۲ میلادی) در بیست و هفتسالگی، با مطالعهٔ برخی از آثار باب
که از طریق مُلاحسین بشرویهای (اولین مؤمن به باب) به دست او رسیده
بود به او ایمان آورد و به ترویج آئین باب پرداخت. حکومت به تحریک
روحانیون به آزار و اذیت و کشتار بابیان میپردازد و باب که چند سال در
آذربایجان زندانی بود به همراه یکی از پیروانش در تبریز تیرباران
میشود. سه سال بعد از اعدام باب بهاءالله به زندان میافتد و مدت
چندین ماه در غلوزنجیر نگه داشته میشود. بهاءالله در این زندان شاهد
اعدام بسیاری از دوستان بابیاش بود.
وی مینویسد که در این سیاهچال،
چندین بار حالات عرفانی - معنوی را تجربه کرده و به مقام رسالت خود
آگاه شده است. بعد از آزادی از زندان یک ماه به او فرصت داده میشود تا
از ایران خارج شود. بهاءالله برای ترک ایران عراق را انتخاب میکند و
به همراه خانواده و دو برادرش ایران را بهقصد عراق ترک میکند. آنها
پس از یک سفر سخت و عبور از مناطق کوهستانی در سرمای زمستان در اوایل
آوریل ۱۸۵۳ وارد بغداد شدند.

{
مادر و خواهر و زن جندههای سگ سنی و وهابی هم شب میخوابند و صبح زود
مهدی موعود بیدار میشوند و اقدام به خطبه خوانی و فتح مکه میکنند.
حالا هزار بار بگو که مهدی اختراع و ابداع اجداد عرب زنازاده شماست تا
بهوسیله او مسیح ستیزی کنند. کو گوش شنوا. گویا زنازادگان سگ سنی
وهابی هم بهائی شده و از همه مخفی میکنند. هر چه هست زیر سر این
دختران و زنان عشوهگر بهائی است که با اندام زنانه خود همه را از راه
به درکرده و مهدی موعود میکنند. در اندام زنانه اینها خود ابلیس
خوابیده است و شاید داخل والت آنها. جالب است که همگی الترکی و افندی
(جناب، سرکار) دارند. خامنه خومنا معدن الترکی و افندی است.}






{
داش مهدی هم لاکچری شد باید به فکر اینستاگرامش باشید؛ چون فالوور
میلیاردی خواهد شد. خدا گفت که مسیح نشانه قیامت است و شک و تردید
نکنید و مبادا شیطان شما را فریب دهد. گوش نکردید و کار به اینجا رسید.
اعتقاد و باور این لختیها به مهدی خیلی بیشتر از طلاب جلقی شده است.
عجله و تعجیل اینها برای نکاح با مهدی خیلی بیشتر از هم رزمی سپاه و
بسیج با اوست. ولی افسوس که مسیح میآید و همگی دماغسوخته میشوند.
مسلماً اینها همانند دختران پارس، مقدونی و رومی مشکل دماغ، بکارت،
جهیزیه و...
دارند و اصلاً و ابداً به درد نکاح با مسیح هم نمیخورند و نمیتوانند
او را از راه به در کنند. دختران اسرائیلی نتوانستند اینها سگ کی باشند
که اینچنین غلطی بکنند؛ ولی طلاب جلقی را سریع خام میکنند و البته
مولوی و ماموستا را که حامیان جدی بهائیت هستند. یک نمونه خام شده
مولوی عبدالحمید که عاشق و شیفته دختران بهائی است و صدالبته مدافع
حقوق مدنی آنها.}

{
صفویه ها نیز در صف وصلت با آقا ایستاده و صف کشیده اند و با هم رقابت
دارند؛ اما در نهایت نصیب خرهای کوهی میشوند و مجبور به شرکت در
بالماسکه ساسانی. درگیری و کتککاری اینها با لختیهای بهائی تماشایی
است. یکعمر تلاش کردند که عربی یاد بگیرند تا به آقا بگویند اهلا و
سهلا (خوش آمدی) غافل از اینکه مسیح میآید با گویش آرامی ایلی ایلی
لَما سبقتنی. برای اینکه ببیند فریب دختران اسرائیلی را میخوری یا نه
که مسیح نخورد و خام نشد چه برسد به روحالقدس.
نصیحت ما به دختران صفوی و بهائی اینکه بعدازاین زبان آرامی در بورس
است سعی کنید آن را یاد گرفته و سعی و تلاش خودتان را بکنید. شاید خدا
خواست و موفق هم شدید؛ چون او قادر به انجام هر کاری است حتی نکاح شما
با مسیح. چون قرار نیست تا به ابد مجرد باقی بماند و بعدازاین نوبت
ازدواج اوست چون دنیا به آخرش رسید. سر شما کلاه گشادی رفت که منتظران
مهدی بودید و ترشیده شدید.
مشکل سگتولههای آدم اینکه دین خدا را با
معشوقهبازی، سکس و جفتگیری اشتباه میگیرند؛ چون حکایت یوسف را دوست
دارند و تعریف آنها از دین، یوسف و زلیخا است. مرد باشند سعی دارند که
یوسف شوند و اگر زن بوده باشند، نقش زلیخا را بازی میکنند. ادیان
ابراهیمی یعنی قصه یوسف و زلیخا. اما در نهایت به هم بستری ختم
نمیشود؛ بلکه آخرش جنگ و خونریزی است. دروغ است که یوسف با زلیخا
ازدواج کرد؛ چون اولاً زلیخا شوهرکرده بود ثانیاً مادرخوانده یوسف
محسوب میشد. زلیخا هزار بار به یوسف گفته بود پسرم و هزار بار یوسف به
او گفته بود مادرم. مسیح هم پدر خطاب شده است، چه ازدواجی چه کشکی.
ازدواجش ماند به قیامت.}

به
طور مثال این زن، هم عربی و عبری و هم آرامی درست مثل بلبل سخن میگوید
و در انتظار دو موعود مهدی و مسیح است. حالا بزاید یا ازدواج کند هیچ
فرقی ندارد هرچه که خدا بخواهد و قسمت بوده باشد. بابی نسل جدید ورژن
۲۰۲۴ یعنی آخرین میکس یهودی و مهدوی مورد تأیید ولی قبیح. باب میل طلاب
جلقیها البته راه نداد و متواری شد و در کفش ماندند. مذهب بابی مورد
تأیید طلاب جلقی است. دروغ میگویند که مخالف هستند. زنان و دخترانشان
عریان شوند، مهر تأیید میخورند. حالا این یکی فرار کرد و در رفت دلیل
نمیشود که بابی منسوخ شده است؛ بلکه برقرار است و تحت ولای رهبر است.
چون او خودش یک باب است البته باب یا دربی به سوی جهنم}
{
قدرمسلم شخصیت و روحیات مسیح با یوسف بسیار متفاوت است. یوسف مهدوی ها،
سگ سنتیها و بهائیها داخل چاه باشد یا بیرون چاه، گمگشته باشد، به
کنعان باز برگردد و یا برنگردد، زاییده شده و نشده باشد، به خودشان
مربوط است. ولی مسلماً مسیح گمگشته و سرنوشتش مجهول نیست؛ بلکه کاملاً
واضح و روشن در کتاب قرآن قید شده و برای انتقام و کشتار دستهجمعی (سگ
کشی) میآید و فرصت و زمانی برای زن یا دختر (معشوقه) بازی و تعقیب و
گریز با زنان چاقو به دست ندارد؛ چون او خودش شمشیر دارد و اسبسوار
ماهر و چابکی است و گذشت زمان کرهالاغ سواری او، چون اسب مگاگ زیر پای
اوست. چوپانزادههای کنعانی کجا، مسیح نجار و شمشیرزن کجا. غلط کرد
اسکندر مقدونی و چنگیز مغول که شمشیر به دست گرفتند چه برسد به خالد و
عمر دیوس.
مسکن و آرامبخش زنان و دختران بعدازاین
الکل، علوفه و رقص است؛ چون چه کسی میخواهد سه مشکل لاینحل آنها یعنی
جهیزیه، دماغ و بکارت ترکیده (ازدواج) را حلوفصل کند. حالا شاهداماد
که باشد جای خودش را دارد. رفت تا به ابد و یک روز و ترشیده خواهید شد.
اثر نکرد اپیوم، شیشه و... در خدمت شماست. آنقدر پوست تنتان را
بخارانید بدتر از آدم و حوا و ۲۴ ساعت شبانهروز وراجی کنید. آخرین
چاره هم مجیک ماشروم (زقوم) است نوش جانتان باشد.}



پیش بهسوی خانه
بخت و خوشبختی. حمله بهطرف ترشیدههای الکلی - علفی
{ با
همکاری، مساعدت و مشارکت طلاب جلقی (جامعه روحانیت) و جامعه پارسیان
مجوس دالیت، مشکل جهیزیه با گرفتن شیربها و مشکل دماغ و بکارت ترکیده،
با آموزش و مشروع کردن جراحی پلاستیک یا زیبایی توسط انترهای درختی بی
ناموس، در ظاهر حلوفصل شده است. ولی بکارت پاره شده غیرقابلترمیم
بوده و توسط کارشناس خبره قابلتشخیص است. البته آنها و پزشکی قانونی
مجبور به سکوت و تأیید صحت بکارت شدهاند تا سر داماد و خانوادهاش
شیره مالیده شود و پروندههای قضایی همانند ذرت (غلات مهدوی) حجیم و
متورم نشوند. چون طلاب جلقی اولاً خودشان دچار این مشکل و معضل
خانوادگی و اجتماعی هستند؛ یعنی دختران و خواهران خودشان مشکل جهیزیه،
دماغ و بکارت ترکیده دارند ثانیاً باید به درد جامعه مهدوی بخورند و در
زمان گرفتاری و مصیبت، مرحم دردشان و مونسشان باشند که اصل درد و ورم
خود آنهایند و جامعه مهدوی خود مشکل و معضل اعظم که در آینده نزدیک هر
دو برطرف خواهند شد. درست مثل یک تبخال ساده. شاکیان دال بر عدم صحت
بکارت زوجه، خودشان در نهایت متهم و محکوم به ترکاندن بکارت، قبل یا
بعد از نکاح میشوند. این آخرین ترفند طلاب جلقی برای جلوگیری از
رسوایی جامعه کثیف و خبیث مهدوی است. شلاق بهتر است یا سازش و رضایت؟
حالا احمقی گفت که بکارت جعلی است؟ سنگ درون چاه افکنده است؟ این سؤال
مطرح میشود که چه کسی و در کجا ترمیم بکارت کرده است؟ چه مقدار پول
گرفته؟ پروانه طبابت (رذالت) دارد یا ندارد؟ و... کاردرست و صحیح این
است؟ شاهداماد درست و صحیح است و زوجه بند ریش تو است. انشا لله موی
سر و صورتت همانند دندانهایت بهپای هم سفید شود.
در گذشته دندانپزشکی رشته پردرآمد دانشگاهی بود برای انترهای درختی،
امروزه ترمیم بکارت و جراحی بینی و پارگی مقعد پولسازترین رشته
زایشگاهی شده است.}
در
بغداد بهاءالله بهتدریج بهعنوان رهبر جامعهٔ بازماندهٔ بابیان شناخته
میشود و به احیای جامعه بهشدت سرکوب شده و نابسامان بابی میپردازد.
او در آثار خود درکی جدید از دین بابی را در اختیار بابیان قرارداد.
تعداد پیروان او به شکل فزایندهای رشد کرد و ظرف مدت کوتاهی هم
بابیها و هم مقامات ایرانی و عثمانی او را بهعنوان رهبر برجسته
بابیان شناختند.
حکومت ایران که از احیای
جامعهٔ بابی تحت رهبری بهاءالله نگران بود مقامات عثمانی را مورد فشار
قرارداد تا بهاءالله و یاران در حال فزونی او را به محلی دورتر از
مرزهای ایران تبعید کند. مقامات عثمانی این موضوع را قبول کرده و
بهاءالله را در ۱۸۶۳ به استانبول فراخواندند.
در ۲۱ آوریل ۱۸۶۳ قبل از
حرکت به استانبول بهاءالله و همراهانش برای دوازده روز در باغ نجیب
پاشا در حومه بغداد اقامت کردند. در این مکان بود که
بهاءالله به
بابیان حاضر اعلان کرد که او پیامآور الهی و همان موعودی است
(منیظهرهالله) که باب به آمدنش وعده داده. این مناسبت در بین بهائیان
به عید رضوان شناخته میشود.
{ از
این به بعد بهائیت سیاسی میشود؛ یعنی کسانی که قصد اعمالنفوذ در
ایران را دارند حامی و مبلغ آیین بهائیت میشوند؛ چون احساس میکنند با
این شریعت میتوانند کنترل ایرانیان را به دست بگیرند و چه حامی بهتر
از انگلیس.}
پس
از چهار ماه سفر زمینی بهاءالله و همراهانش به استانبول وارد شدند. پس
از حدود سه ماه و نیم اقامت در استانبول، مسئولان حکومت عثمانی دستور
تبعید بهاءالله به ادرنه را دادند. بهاءالله چهار سال و نیم در ادرنه
اقامت داشت. در دوران اقامتش در ادرنه بود که شروع به اعلان عمومی
رسالت خود نمود. این اعلان عمومی در قالب صدور نامههایی به پادشاهان و
سران ممالک صورت گرفت که میتوان از آن جمله نامههایی به ناپلئون سوم
در فرانسه، پاپ، ناصرالدینشاه پادشاه ایران و سلطان عبدالعزیز ترکیه
اشاره نمود. وی در این نامهها خود را موعود تمامی ادیان که برای اتحاد
نوع بشر ظهور کرده خواند و سران کشورها را به پذیرش رسالت خود دعوت
نمود و از آنها خواست تا از مسابقه تسلیحاتی و تحمیل هزینههای آن بر
مردم دست بکشند، برای حلوفصل اختلافاتِ موجود و دستیابی به صلح گرد هم
جمع شوند و با ایجاد امنیت جمعی از آن پاسداری کنند بهاءالله در این
نامهها همچنین از دموکراسی، حکمرانی قانون و تساوی برای همگان بدون در
نظر گرفت دین پشتیبانی نمود.
{
ایکاش انیشتین جاسوس صنعتی و رمزگشای نظامی هم بهائی شده بود و بهجای
ترغیب امریکا برای ساخت بمب هستهای آنها را به صلاح و آرامش دعوت
میکرد که البته قبول نکرده و او را دستبسته تحویل هیتلر میدادند تا
داخل کوره آدمسوزی کند.}
در سال ۱۸۶۸ حکومت عثمانی
بار دیگر دستور تبعید بهاءالله را صادر کرد و او و گروهی از پیروانش در
۳۱ اوت ۱۸۶۸ وارد زندان - شهر عکا شدند. برای دو سال بهاءالله و
همراهانش در شرایط بسیار دشوار و نامناسبی در قلعهای محبوس بودند و
چندین نفر از همراهان بهاءالله و یکی از پسرانش به اسم میرزا مهدی به
دلیل بیماری و سختی شرایط درگذشتند. بهاءالله و همراهانش در ۱۸۷۰ اجازه
یافتند زندان را ترک کنند؛ ولی همچنان زندانی به شمار میرفتند و اجازه
خروج از شهر عکا را نداشتند.
در ۱۸۷۷ بهاءالله اگرچه
همچنان یک زندانی بود اجازه یافت که از شهر عکا خارج شود. او ابتدا
برای حدود دو سال در عمارتی در شمال عکا به نام مزرعه ساکن شد و سپس از
۱۸۷۹ تا هنگام درگذشت در ۱۸۹۲ در بهجی سکونت گزید. او در ۲۹ ماه مه سال
۱۸۹۲ میلادی به دنبال تب خفیفی در سن ۷۵ سالگی در بهجی درگذشت و در
محوطه عمارت بهجی به خاک سپرده شد.
بهاءالله کتابها، نامهها (الواح) و ادعیه و مناجاتهای بسیاری نگاشت
که از آن میان حدود پانزده هزار نامه و متن تابهحال شناسایی شده است.
از جمله این آثار میتوان به کتاب ایقان، کلمات مکنونه، جواهر الاسرار،
چهار وادی، هفت وادی، کتاب عهدی و کتاب اقدس اشاره کرد. بهاءالله در
کتاب اقدس که آن را در عکا به درخواست پیروان خویش برای احکام دینی به
رشته تحریر درآورد، طبقه پیشوایان دینی را در آئین بهائی منسوخ
مینماید، نظم اداری بهائی که در رأس آن بیتالعدل اعظم قرار دارد را
تشریح و قوانین مدنی، کیفری، اخلاقی و دینی بهائی را که قرار است با
تفسیرهای رسمی و یک نظام اداری همراه باشد مشخص مینماید. آثار
بهاءالله هماکنون به بیش از ۸۰۰ زبان ترجمه شده و در بیش از ۲۰۰ کشور
منتشر شدهاند. در این آثار بارها آمده است که مخاطب پیام او همه نوع
بشر است و هدف از آموزههای او بازسازی عالم و ترقّی بشریت بهعنوان یک
کل است. او به طور مشخص اصل یگانگی نوع انسان را اعلان میدارد، سران
ممالک را ترغیب میکند تا برای حلوفصل اختلافاتِ موجود و دستیابی به
صلح گرد هم جمع شوند و با ایجاد امنیت جمعی از آن پاسداری کنند. او
همچنین در راستای رسیدن به یک جامعه متحد جهانی خواستار اتخاذ یکزبان
و خط بینالمللی، ترویج یک نظام آموزشی همگانی و اجباری، و تعیین واحد
پول و اندازهگیری یکسان میشود. بهاءالله بر ترکِ تعصبات دینی و نژادی
و پرهیز از ملیگرایی افراطی تأکید میکند. بهاءالله در آثار خود بیان
میکند که نزد خدا زن و مرد برابر هستند و هیچیک بر دیگری برتری
ندارد. آموزههای او طرفدار جدی آزادی زنان است و تأکید او بر
تعلیموتربیت دختران یکی از نمونههای متعددِ حمایت وی از بهبود وضعیت
زنان است.
بهاءالله از بهائیان میخواهد فضائل
اخلاقی چون راستگویی، پاکدامنی، درستکاری، امانتداری، وفاداری، ادب،
بردباری، عدالت و انصاف را در پیش گیرند و با ادیان دیگر با منشی
دوستانه و بامحبت معاشرت نمایند. او همچنین از آنها میخواهد شهروندان
نمونه ممالک محل سکونت خود بوده و نسبت به دولت متبوع خود صادق،
درستکار و وظیفهشناس باشند، به هیچگاه سبب خشونت و فساد نشوند، و از
تعصب، غرور، مجادله، نزاع، غیبت و افترا پرهیز کنند. او هر شکلی از
خشونت مذهبی بهخصوص جهاد را محکوم و ممنوع اعلام میکند، و بهتفصیل
از نقش دین بهعنوان عاملی بازدارنده برای جلوگیری از جرم و حفظ نظم
اجتماعی سخن میگوید. بهاءالله همچنین جمعآوری صدقه، رهبانیت و بطالت
را نفی و بر ضرورت اشتغال به کار تأکید میکند.
{
در حقیقت بهائیها بهنوعی گوسفند بیآزار و اذیت هستند؛ چون شمشیر
ندارند. اسلام بی شمشیر هم موردپسند غربیان و کل جهان است. پس بهترین
گزینه بهجای اسلام، بهائیت است.
شاید هم از هولوکاست ترسیده و خلعسلاحشدهاند
}
در اندیشه بهاءالله
ذات خداوند قابلشناخت نیست و انسانها او را از طریق تجلی او در
پیامبرانش میشناسند. به عقیده بهاءالله خداوند خود را در این جهان
بهواسطه پیامآورانش در یک فرایند تدریجی - ادواری، و منطبق بااستعداد
درک بشر و مقتضیات زمان و محیط، متجلی میسازد. ادیان از طریقِ فرایندِ
«ظهور تدریجی وحی» به هم پیوند میخورند. این فرایند متناوب و
درعینحال تکاملی است. با ظهور هر دینی «حقایق ابدی» (اصول معنوی و
اخلاقی) که در دین قبل با گذشت زمان و تمسک کورکورانه به سنت به
فراموشی سپرده شده بود دوباره زنده میشود. در این نگاه، ظهور پیاپی
ادیان را میتوان به آمدن فصل بهار تشبیه کرد، با آمدن هر بهاری
شکوفایی و نوزایی جایگزین سرما و مرگِ زمستانِ قبل میشود. در تعالیم
بهاءالله، حقایق دینی نسبی هستند و سیری تکاملی میپیمایند به این معنی
که آموزههای دینی از طریق ظهور دائمی ادیان با تغییر مقتضیات زمان و
ظرفیت فهم بشر تغییر میکنند. در دیدگاه بهاءالله، پیامبران هم دارای
مقام انسانی و هم مقام الهی هستند. در مقام الهی ازآنجاکه همگی تجلی
خداوند واحد هستند و اسماء و صفات او را منعکس میکنند در حقیقت یکی
هستند، ولی در مقام انسانی شخصیتهای انسانی متفاوتی دارند.
{ و
این سؤال مهم که چرا انبیا در مقام الهی هستند؟ چون قرار است جانشینان
آنها یعنی بهائیان مقام الهی داشته و به الوهیت برسند. همان حقه و کلاه
برداری مهدوی است. یعنی چرا مهدی امامزمان، ولیعصر و ولیعهد و
صاحبالزمان و... است؟ چون طلاب جلقی مادر روسپی و پدر مفعول قرار است
جانشین او شده و به الوهیت برسند. یا مهدوی بیناموس و خانواده خراب
قرار است به برتریات رسیده و طاغوت را تملک کند. اینها برای خودشان
لحاف و دشک گرمونرم میدوزند که در نهایت خیلی داغ و سوزان خواهد شد.}
عبدالبهاء
عباس افندی (۱۲۲۳-۱۳۰۰ هجری شمسی، ۱۸۴۴-۱۹۲۱ میلادی) فرزند ارشد
بهاءالله که به نام عبدالبهاء شناخته میشود، سومین شخصیتمحوری آیین
بهائی است که پدرش بهاءالله آنچنانکه در کتاب اقدس و نیز در کتاب
عهدی اشاره کرده است، وی را به مقام جانشین، مبیّن و مفسر متون بهائی
برگزید. او در فاصلهٔ سالهای ۱۸۹۲ تا ۱۹۲۱ میلادی مسئولیّت ادارهٔ
جامعهٔ بهائی را برعهده داشت. بهائیان عبدالبهاء را مفسّر و
تبیینکنندهٔ رسمی آثار بهائی، جلوهٔ تمامی آرمانها و ایدهآلهای
بهائی و معمار نظم جهانی بهاءالله میدانند.
در زمان حیات
بهاءالله، او منشی و نماینده پدرش بود. عبدالبهاء اکثر عمر خود را در
زندان و تبعید به سر برد. ۹ساله بود که به همراه پدر به عراق تبعید شد
و در نهایت در ۶۴ سالگی (در سال ۱۹۰۸ میلادی) با آزادی تمامی زندانیان
عقیدتی امپراتوری عثمانی در نتیجهٔ انقلاب جوانان تُرک، بعد از بیش از
پنج دهه از تبعید و زندان رهایی یافت. او بعد از آزادی برای انتشار
آئین بهائی و ترویج آموزههای پدر به مصر، اروپا و آمریکای شمالی سفر
کرد. سفرهای سهساله او در غرب نقش به سزایی در ایجاد جوامع بهائی در
آنجا و انتشار آئین بهائی در سایر نقاط دنیا ایفا نمود. در آمریکای
شمالی به حدود ۴۵ شهر در ایالات متحده و کانادا سفر کرد. در این سفر
حدود ۳۷۳ سخنرانی داشت و جمعاً حدود ۹۳ هزار نفر مخاطب وی قرار گرفتند.
عبدالبهاء در اروپا و آمریکا به نام پیامبر صلح معروف شد. مطبوعات آن
زمان، اغلب او را «پیامبر ایرانی» مینامیدند. عدهای از صاحبنامان
غرب چون الکساندر گراهام بل مخترع تلفن، پرزیدنت روزولت رئیسجمهور
سابق ایالات متحده آمریکا و آدمیرال پری کاشف قطب جنوب در این اسفار با
وی دیدار کردند.
{
یک پارسی مجوس دالیت سیمرغ نشان و
دلقک صفت که ادعای نبوت کرده بهترین گزینه برای خلافت محمد و مسیح است.
درست مثل خلفای سابق و کهن. مخصوصاً اگر سهرگه حرامزاده بوده باشد؛
چون قبلیها دورگه عرب - افریقایی زنازاده بودند و مذهب شیطانی بهائیت
بهترین گزینه برای جایگزینی دین اسلام حقیقی است و اگر خود ابلیس زنده
باشد استقبال میکند چه برسد به اسلامستیزان و بهائیان اینقدر پست،
خودفروش، کثیف و رذل هستند. هرچه باشد هخامنشی و حرامزادگان کوروش
صغیر هستند. کوروش بیناموس و زنازاده خودش مردک پرست بود. خیلی طبیعی
است که دنباله و پسافتادههایش بهائی شوند و ایندره ایندرا آندره به
پرستش بگیرند. آنکه از ران مادر زاییده شد و به مایعات رحم آلوده نشد.
حالا مسیح داخل کیسه آب جنین بود مگر اشکالی دارد. فرزندان آدم
اینگونه خلق و متولد میشوند و مسیح هم اولاد آدم و ابراهیم و عمران
بود و زیر درخت خرما زاییده شد و با آب جویبار غسل و تمیز شد. حالا بر
فرض محال کسی از ران مادر زاییده شود مگر میتواند در مقابل مسیح قد
علم کند. هرگز}
{
ابوبکر رمال و ساحره زاده در زمان به درک واصلشدنش، عمر مفعول را با
عدم کنترل مدفوع جانشین خودش کرد، علت بر اینکه بوی مدفوع داده و
بیتالعدل شلوغ نمیشد و بعد از اتمام نماز همه زود پراکنده میشدند؛
چون درب چاه توالت باز شده بود و مسلماً مسیح نمیتوانست وارد حرم نبوی
شود و بالای منبر برود چون آلوده به مدفوع عمر شده بود. خمینی هم
منتظری را جانشین خود کرد که بعداً گندش در آمد و گفت من غلط بکنم که
برای خودم جانشین انتخاب کنم چون دست روی هر کسی گذاشتم درست مثل خودم فاسد
شد و... }
عبدالبهاء اغلب در
سخنرانیهای خود در غرب، اعتقادات اساسی و اصول آئین بهائی را شرح
میداد، از جمله اینکه: هر فرد باید خود به طور مستقل و بهدوراز تعصّب
به جستجوی حقیقت بپردازد، تمام ادیان الهی جلوههای مختلف یک حقیقت
واحد هستند، دین باید در هماهنگی با علم و عقل باشد، نوع انسان یکی است
و همه در مقابل خداوند برابرند، تعصّبات دینی، سیاسی و ملّی مخرّب و
مبتنی بر جهل است، فقر شدید و ثروت مفرط باید از میان برداشته شود،
همهٔ افراد باید در مقابل قانون یکسان باشند و عدالت در اجتماع برقرار
باشد، زنان و مردان با هم برابرند و باید از حقوق برابر مخصوصاً در امر
آموزش برخوردار باشند، دین باید باعث محبت و وفاق بین مردم شود، در غیر
این صورت بیدینی بهتر است همهٔ کودکان باید آموزش دریافت کنند و دین
باید از سیاست جدا باشد. عبدالبهاء همچنین به موضوع صلح بسیار در
سخنرانیهای خود توّجه میکرد و هشدار میداد که ناآرامیها در منطقهٔ
بالکان میتواند به جنگی تبدیل شود که سراسر اروپا را بگیرد. همچنین در
آمریکا، برای مسئلهٔ روابط نژادی اهمیّت ویژهای قائل بود و افراد از
نژادهای مختلف را تشویق میکرد که به دنبال یافتن نقاط مشترک و همکاری
باشند. وی هم در آمریکا و هم در اروپا با فقرا ملاقات میکرد و بر
وظیفهٔ اجتماعی ثروتمندان در قبال فقرا تأکید مینمود.
{
بعدازاین بهائیان تبدیل میشوند به دلقکها یا عروسک خیمهشببازی
غربیها و بهائیت میشود بهترین گزینه بهجای اسلام.}
عبدالبهاء در ماه ژوئن ۱۹۱۳ بعد از سه سال سفر در غرب از طریق مصر
به
حیفا بازگشت. در مدّتی کمتر از یک سال با آغاز جنگ جهانی اول در اوت
۱۹۱۴ دیگر امکان سفرهای بیشتر برای وی وجود نداشت. آن روزها دوران
خطرناکی برای وی و اطرافیانش بود و عبدالبهاء از طرف جمال پاشا،
فرماندار جدید سوریه مورد تهدید قرار گرفته بود. سالهای جنگ باعث وقوع
قحطی در منطقه شد که عبدالبهاء با تأمین غلات از مزارع بهائی در درّهٔ
اردن توانست از وقوع فاجعهٔ محلّی جلوگیری کند. با آغاز حکومت قیمومیت
بریتانیا بر فلسطین، دولت جدید در تاریخ ۲۷ آوریل ۱۹۲۰ میلادی به دلیل
«تلاشهای انساندوستانه در طول جنگ جهانی اول» لقب سلطنتی «سِر» به او
داد. عبدالبهاء سالهای بعد از جنگ را به رسیدگی به امور جامعهٔ بهائی
پرداخت. وی علاوه بر اینکه در این دوران یک چهرهٔ برجستهٔ محلّی بود،
بهعنوان رهبر یک آئین بینالمللی نیز شناخته میشد. عبدالبهاء در سال
۱۹۲۱ درگذشت.
شوقیافندی
شوقی افندی ربّانی (۱۲۷۶-۱۳۳۶ هجری شمسی، ۱۸۹۷-۱۹۵۷ میلادی) که
به شوقی افندی هم شناخته میشود،
نوه دختری عبدالبهاء بود، و طبق
وصیتنامه عبدالبهاء (الواح وصایا) پس از وی، مسئولیّت رهبری جامعه
بهائی را به مدت ۳۶ سال تا درگذشتش بر عهده گرفت.
او باتکیهبر الواح وصایای
عبدالبهاء که به تعبیر خود او «منشور نظم اداری بهائی» است، نظم اداری
آئین بهائی را بنا ساخت و پس از مطالعهٔ دقیق آثار بهاءالله و
عبدالبهاء دربارهٔ تأسیس مؤسّسات بهائی، روشهایی ابداع کرد تا بتوان
مؤسّسات و تشکیلات بهائی را ایجاد نمود.
{
یعنی نبوت یا جانشینی انبیا از طریق نوه دختری هم مقدور است و این خود
خود مهدویت است که ادعا دارند بجای اینکه مسیح خلیفه و جانشین محمد
بوده باشد، نوههای دختری او خلیفه و جایگزین هستند که خوشبختانه و یا
متأسفانه هیچکدام از نوههای دختری محمد ادعای جانشینی انبیا را
نکردند؛ چون تربیت خانوادگی داشته و جای عمو یا پسرعموی خود مسیح را
غصب نکردند و ارثومیراث او را به سرقت و یغما نبردند، درست برعکس
ابوبکر، عمر، عثمان و تولهسگهای ابوسفیان و... مسیح هم نبوت را از
اجداد مادریاش به ارث برد و به استناد علم و دانش ژنتیک، ابراهیم و
عمران پدران مسیح محسوب میشوند.}
بهموازات همهٔ این
اقدامات، به ترجمهٔ آثار بهائی از زبانهای فارسی و عربی به زبان
انگلیسی پرداخت و الگویی برای ترجمهٔ این آثار برای دیگران و برای
آیندگان ایجاد کرد. کتاب «تاریخ نبیل»، نوشتهٔ نبیل زرندی که مربوط به
تاریخ سالهای اوّلیّهٔ آئین بهائی است را تلخیص و ترجمه نموده، به نام
«مطالع الانوار» منتشر کرد. او همچنین به طور مستقل تاریخ آئین بهائی
را در کتابی به اسم «God Passes By» مدوّن نمود.
او بعد از شکلگیری نظم
اداری بهائی و محفلهای بهائی اقدام به اجرای برنامههایی سازمانیافته
برای انتشار آئین بهائی نمود و نقشههایی ملی و بینالمللی برای این
منظور طراحی کرد. شوقی افندی شخصاً طی نامههای بیشماری (حدود ۱۷۰۰۰
نامه) به جوامع بهائی در سراسر عالم به ترغیب و تشویق آنها در اجرای
این نقشه مبادرت نمود. در زمان رهبری او شمار کشورهایی که آئین بهائی
در آن مستقر شده بود به نحو چشمگیری افزایش یافت.
شوقی افندی اقدامات
فراوانی در احداث و توسعه مرکز جهانی بهایی را در منطقه حیفا - عکا
انجام داد. وی آرامگاهی زیبا بر مزار باب ساخت و باغهایی گسترده در
اطراف مزار باب در دامنه کوه کرمل و آرامگاه بهاءالله معروف به روضهٔ
مبارکه در خارج شهر عکّا طراحی و ایجاد نمود. او همچنین ساخت آرشیو
بینالمللی بهائی (دارآلاثار) را که اولین ساختمان از مجموعه
ساختمانهای مرکزی اداری بهائی در دامنه کوه کرمل در حیفا بود به اتمام
رساند.
شوقی افندی، در این سالها، نهایت
توجه خود را به بنای مؤسّسات محلی و ملّی معطوف داشت و اصول انتخابات
بهائی را برای جوامع بهائی سراسر عالم تشریح نمود. برای جامعهای که
کشیش و روحانی ندارد، این هیئتهای منتخب دموکراتیک، اساس همهٔ
پیشرفتهای دیگر محسوب میشدند. او تلاش کرد جامعههای نو پای بهائی را
به مرتبهای برساند که مؤسّسات و تشکیلات بهائی قابلیت و توانائی تشکیل
بیتالعدل اعظم را داشته باشند. بیتالعدل اعظم همان مؤسّسهای است که
از چند سال پس از درگذشت شوقی ربّانی تا کنون، رهبری و قیادت جامعهٔ
بهائی در سراسر عالم را به عهده دارد و در آینده نیز این مسئولیّت را
به عهده خواهد داشت. شوقی افندی فرزندی
نداشت و همهٔ خویشاوندان واجد شرایط جانشینی او به دلیل رفتارشان از
جامعه بهائی منفصل شده بودند.
{
بعدازاین بهائیت پابهپای یهودیت و صهیونیست است؛ چون جد و نیای مشترکی
دارند.}
بیتالعدل اعظم
در آئین بهائی طبقه
روحانی و مجتهد دینی وجود ندارد و در ساختار جامعه بهائی اقتدار و
مرجعیت به شوراهای انتخابی که در رأس آنها بیتالعدل اعظم قرار دارد
سپرده شده است نه به افراد. بیتالعدل اعظم شورای بینالمللی آئین
بهائی و بالاترین مقام تصمیمگیری این آئین است. این مجمع ۹ عضو دارد
که هر ۵ سال یکبار توسط اعضای محفلهای ملی بهائی - شوراهای انتخابی
بهائی کشورهای جهان - انتخاب میشوند. نخستین انتخابات بیتالعدل اعظم
در سال ۱۹۶۳ میلادی (۱۳۴۲ هجری شمسی) برگزار شد. بیتالعدل اعظم در سال
۱۹۷۲ میلادی اساسنامه خود را تنظیم کرد و در آن جنبههای مختلف نحوهٔ
عملکرد و اختیارات و وظایف را خود مشخص نمود. بر مبنای این اساسنامه
این وظایف و اختیارات را میتوان بهصورت زیر خلاصه کرد: اداره امور
جامعه بهائی در سطح جهانی، هدایت، سازماندهی و هماهنگسازی فعالیتهای
بهائی در سطح جهانی، محافظت از متون بهائی، محافظت از جامعهٔ بهائی در
برابر آزار و اذیت و سرکوب؛ انتشار آئین بهائی، گسترش و تقویت نظم
اداری بهائی؛ ترویج خصلتهای معنوی در جامعهٔ بهائی و دوستی و صلح میان
ملتها؛ پیادهسازی، لغو یا تغییر آن دسته دستورها و احکام که بهوضوح
در متون بهائی مطرح نشده است؛ تضمین حقوق، آزادی و اقدامات افراد؛ بکار
بستن اصول و احکام بهائی؛ هدایت و هماهنگی فعالیتهای بهائیان در سراسر
جهان.
{
بعدازاین بیتالعدل محفل گرم و خصوصی ماسونها و صهیونیستهاست. چون
ماسونها عاشق و شیفته اینگونه تشکیلاتی هستند.}
نحوهٔ سازماندهی و اداره امور جامعه بهائی، نظم اداری نامیده میشود.
طرح کلی این نظام توسط بهاءالله در کتاب اقدس و سایر آثارش مشخص شده
است. در آئین بهائی طبقه روحانی و مجتهد
دینی وجود ندارد و در ساختار این جامعه اقتدار و مرجعیت به
افراد داده نشده؛ بلکه به شوراهای انتخابی سپرده شده است. این شوراهای
انتخابی در سطح محلی، ملی و بینالمللی فعالیت دارند. در سطح محلی، این
شوراها محفل روحانی محلی و در سطح
ملی، محفل روحانی ملی نامیده میشوند.
شورای بینالمللی انتخابی بهائی، بیتالعدل اعظم نام دارد که اعضایش هر
۵ سال یکبار انتخاب میشوند. این نهاد در رأس ساختار اداری بهائی قرار
دارد. شوراهای انتخابی در حوزه عملکرد خود اختیارات تقنینی، اجرایی و
قضایی دارند.
{
بهائیت تناقض است؛ چون هم روحانی وجود دارد و هم اینکه ندارد. شاید
روحانی کتوشلوار پوش باشد و لبهدار بر سر کند همانند خاخامها }
طبق
احکام منصوص آئین بهائی، در انتخاب مؤسسات بهائی
هرگونه تبلیغات، کاندیداتوری، نامزدشدن و
نامزدکردن، حزبگرایی، و مبارزات و کمپینهای انتخاباتی مطلقاً ممنوع
است. هر کدام از رأیدهندگان در حالت دعا و توجه و با
درنظرگرفتن معیارهای اخلاقی و معنوی مطرح در آثار بهائی، بهحکم وجدان
خود شایستهترین افراد را برای عضویت در مؤسسه موردنظر انتخاب میکنند.
در تمامی انتخابات بهائی، در سطح محلی، ملی و بینالمللی، رأیدهندگان
نام افراد موردنظر خود را روی برگه رأی مینویسند. رأیگیری در سطح
محلی توسط محفل روحانی محلی اداره میشود. در هر شهر و روستایی که
تعداد بهائیان ۲۱ سال به بالای آن حداقل ۹ نفر باشد هر سال انتخاباتی
برگزار میگردد که در جریان آن ۹ فرد مستقیماً از جانب بهائیان آن محل
با رعایت موازین انتخابات بهائی به عضویت محفل محلی در میآیند.
رأیگیری از طریق برگه رأی مخفی است؛ یعنی کسی از رأی دیگران اطلاع
ندارد. این موضوع باعث میشود که رأیدهندگان بتوانند آزادانه و فارغ
از فشارهای بیرونی به هرآنکه خود صلاح میدانند رأی دهند. اعضای محفل
روحانی ملی که امور جامعه بهائی را در سطح کشور اداره میکند سالانه از
طریق نمایندگان منتخب محافل روحانی محلیِ سراسر کشور انتخاب میشوند.
نمایندگان محافل محلی، اعضای محفل روحانی ملی را از بین کلیه اعضای
جامعه بهائی آن کشور با رعایت موازین انتخابات بهائی انتخاب میکنند.
نه نفری که از دیگران بیشتر رأی بیاورند به عضویت محفل ملی در میآیند
و در نهایت اعضای تمامی محفلهای ملی بهائی سراسر جهان هر ۵ سال یکبار
بیتالعدل اعظم را انتخاب میکنند.
{ بهائیت توسط انگلیسیها اخته شده است و یک
تشکیلات اداری داخل یک دولت در ظاهر ملی ولی دستنشانده اجنبی است.
زمانش که فرارسید از اداره خارج شده و بر علیه دولت ملی قیام میکنند و
دست به سلاح میشوند تا دولت دستنشانده خائن به انگلیس را سرنگون
کنند. یکی از آنها هم نقش مهدی را بازی میکند و بقیه اصحابکهف که تا
به امروز خواب مانده بودند و از سلاح و شمشیربازی چیزی نمیدانستند.
همان شورا سریعاً قوانین را عوض میکند؛ چون وحی منزل که نیست؛ بلکه
اوپن سورس است و در اختیار اعضا شورا. بنا به مقتضیات زمان ویرایش
میشود و شاید سربریدن هم مجاز و مشروع شود و چه سری بهتر از سر مهدوی
و یهود.}
علاوه بر شوراهای انتخابی، مؤسساتی نیز هستند که بهصورت
انتصابی فعالیت میکنند و عمدتاً نقش مشاوره و تشویق جامعه بهائی را بر
عهده دارند. مؤسسات انتصابی با تشویق و پرورش ابتکارات فردی بر پویایی
جامعه میافزاید. هیئت مشاورین قارهای که متشکل از ۸۱ نفر است هر پنج
سال توسط بیتالعدل اعظم منصوب میشوند. مشاورین به محافل روحانی
مشاوره میدهند، مشوق اقدامات و ابتکارات فردی هستند و به رشد و
سرزندگی جوامع بهائی کمک میکنند. برخلاف مؤسسات انتخابی، هیئت مشاورین
قارهای اختیارات تقنینی، اجرایی و قضایی ندارد. مشاورین قارهای
افرادی را برای کمک با عنوان هیئت معاونین منصوب میکنند و معاونین نیز
دستیارانی برای خود از جامعه بهائی برمیگزینند. درحالیکه مشاورین
قارهای در هر دو سطح قارهای و کشوری فعال هستند، معاونین و دستیاران
ایشان در سطوح منطقهای و محلی فعالیت میکنند. برای هماهنگی و هدایت
فعالیتهای مشاورین قارهای، بیتالعدل اعظم هیئتی تحت عنوان
دارالتبلیغ بینالمللی برای ۵ سال منصوب میکند که متشکل از ۹ نفر است.
{
برای اولینبار استارتآپها، استارترها، شتابدهندههای خطی و... در
محافل بهایی پدیدار شده است؛ یعنی نوابغی را که توانی خر یابی و خر
کردن بیشتری داشتهاند را استخدام و شریک مالی خودشان میکردند.
چون بهائیت یک
اداره یا سازمان و تشکیلات است. حالا برای چه هدفی؟ هر زمان میتواند
هدف خاص و قانونی داشته باشد؛ یعنی خود مافیا و پدرخوانده سیسیلی. یعنی
الگوی اصلی پارسیان همان جزیره سیسیل رومی است. با چشم به همزدنی
بهائیها تبدیل به مورمونها میشوند. چون ابلیس بر همه آنها حاکم شده
است.}
بزرگترین جمعیت بهائی جهان در هند زندگی میکنند که در سال ۲۰۱۰ حدود
۱٫۹ میلیون تخمین زده شده است. همچنین بر اساس انجمن اسناد دادههای
دین، دیانت بهائی بزرگترین اقلیت دینی در ایران، پاناما و دومین دین
بزرگ بینالمللی در بولیوی، زامبیا، پاپوآ گینهنو و سومین دین
بینالمللی بزرگ در چاد و کنیا است.
{احتمالاً آخوند هندی خودش بهائی بوده است؛ ولی خبر نداشته است و شاید
برای فریب دیگران بهائی ستیز شده است. چون عقاید مشابه است}
حیفا
و عکا برای بهائیان شهرهایی مقدساند. آرامگاه بهاءالله در عکا و
آرامگاه سید علیمحمد باب در حیفا واقع شده است. هر چه باشد فلسطین یا
اسرائیل سرزمین مادری بدکاره آنهاست. آنها قبل از تشکیل دولت اسرائیل
در آنجا خاک شدهاند؛ یعنی زمانی که در تصرف اعراب و عثمانی ها بودند.
در نتیجه سرزمین پدری بدکاره آنها هم محسوب میشود.
{ در
خوب کثافت خانهای دفن شدند؛ یعنی زبالهدانی که لیاقتشان همان است و
میدان نبرد آرماگدون، قرقیسیا یا ملحمه است. آن دو شهر بوی سگمرده
خواهند گرفت. یهود و نصارا، سگ سنی و مهدوی در آنجا قصابی میشوند و
البته مصلوب و به دار آویخته، ساق پایشان شکسته شده و رودههایشان خارج
میشود. چون از مادران فاحشه و پدران مفعول زاییده شدند.}
خلاصه مطالب:
فرض کنید یک بسیجی، سپاهی یا
آخوندزاده عاشق و شیفته دختری شود و خانوادگی به خواستگاری او بروند.
در جلسه اول متوجه میشوند که این دختر یک کلیمی روسپی است و اعلام
انصراف میکنند. خانواده کلیمی هم در جواب میگوید که پسر شما یک مفعول
مهدوی است. اگر این دختر و پسر در ازدواج سماجت کنند، اولادشان یا
سگتولههایشان بابی نسل اول میشوند و اگر وصلتی با زرتشتیان برقرار
شود، سگتولههای بعدی نسل دوم بهائی میشوند. ولی با کمال تأسف اتفاق
مشابهی بهخوبی و خوشی روی داده است.

یعنی
یک مفعول نصرانی فالانژ (حزب کتائب لبنان رنگ عوض کرده، مارمولک
آفتابپرست) و البته از پاپ و واتیکان رانده شده و تحت ولایت و قیومیت
ولی قبیح الترکی افندی خامنا درآمده با یک روسپی مهدوی وصلت نموده و در آینده نزدیک شاهد
تولد نسل جدیدی از مهدوی های کاتولیک خواهیم بود که در تقابل با
صهیونیستهای کاتولیک هستند و چه شوند. کاملاً مشخص و معلوم است؛ یعنی
ازدواج با سگ سنیهای فلسطینی یا حماسی و نسل دوم "سگ سنی مهدوی
کاتولیک" از تخم شیطان بیرون میآیند و الا آخر و در نهایت خود ابلیس
اصلاح ژنتیکی و خالص میشود؛ یعنی طایفه جنیان از رحم روسپیها بیرون
میجهند. یعنی این:

رضاشاه پهلوی یک مهدوی زاده و البته مذهبی حسین پرست بود؛ ولی بعداً
متوجه شد که مراجع تقلید، ختنه نشده غسل و کفن میشوند و متوجه شد
که نصرانیها در جهان تشیع نفوذ بسیاری دارند؛ یعنی کشیشها آخوند
شدهاند و برای فریبکاری عمامه سیاه بر سر میکنند. خمینی هندیالاصل
بود، این گوسالهها کجایی باشند؟ مسلماً پای مذهب در میان است و حتماً
نصرانی، یهودی و یا سگ سنی هستند. امروزه شاید باتوجهبه جراحیهای
پیشرفته با بیحسی موضعی یا بیهوشی کامل، ختنهشدن راحت و آسان شده
باشد؛ ولی از این روسپیها جای سؤال دارد که آیا همسران آنها ختنه شده
هستند یا اینکه نجس شدهاند. همانند این زن:

اینها هم نسل جدیدی از مهدوی های کاتولیک لائیک، سکولار، مدرن، روشنفکر
و دگراندیش فشن و مد روز هستند البته در تقابل با گروه مذهبی و تندرو
قبلی. یعنی چپ میانهرو و راست افراطی. خاکبرسر قوم دیوس پارس.
سب
اهل بدعت یا ریب
«إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی
فأظهروا البرائة منهم و أکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعة و
باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام و یحذرهم الناس و لایتعلموا
من بدعهم یکتب الله لکم بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات فی
الآخرة.»
«هرگاه پس از من اهل شک و بدعت را
دیدید ، بیزاری خود را از آنها آشکار کنید، و به آنها بسیار دشنام
دهید، و درباره ی آنها زیاد بدگویی کنید، و عیوبشان را زیاد بگویید، و
به آنها تهمت بزنید ( بنا یا آن ها را مبهوت سازید )، تا به فساد در
اسلام طمع نکنند و مردم از آنها بر حذر شوند و از بدعت های آنان ( چیزی
) نیاموزند. خداوند در برابر این کارهایتان برای شما حسنات می نویسد و
درجاتتان را در آخرت بالا خواهد برد.»
نوادگان دختری قاسم کتلت یا میرزاقاسمی (قاسم
گی GAY) اولین نسل از مهدوی های کاتولیک
راست افراطی خواهند بود. نصرانیها گفتند که مسیح فرزند خداست ولی هرگز جرئت نکردند
که بگویند ولیعهد و جانشین یا جایگزین خود خدا شده است. ولی مهدوی
زنازاده و زناکار اینچنین ادعای کرد پس خیلیخیلی بیناموستر از
نصرانی است و نشانه بارز آن تحفهکردن دختر مهدوی به یک نصرانی مشرک
نجس است. اینک سگتولههای آنها چه ادعایی کنند؟ شاید خود ابلیس هم به
خواب ندیده و به زبان هم نیاورده باشد.
اما
قبلاً توضیح داده شد که وجه مشترک اعراب، اسرائیل و پارس یعنی یهود،
نصارا، سگ سنی و مهدوی این است که نمیدانند که زنان و دختران روسپی و
مردان و پسران مفعولشان در کدام مکان و زیر خواب چه کسانی هستند که اگر
توانستند آنها را با رهیاب ماهوارهای پیدا کنند، شاید بتوانند که
حقیقت را پیدا کنند. پس قبل از جستجوی حقیقت خدا و دین باید به دنبال
شناسایی مکان زنا و لواط اهل خاندان و آل یا خانواده خراب و فاسد
خودشان باشند و فاصله مابین تهران و بیروت بسیار زیاد است.
حالا فاصله لسانجلس و ملبورن و... خیلی بیشتر است. هرجا تحت پوشش GPS
و اسپیس ایکس باشد احتمال حضور زنان و دختران روسپی و... وجود دارد حتی
روی آب.
آثار
هنری و معماری بهائی

ستاره ۹ پر یا ۹
نخاله شورا

ستاره ۵ پر به
احترام پرچم امریکا

جادو نوشته مادر
ابوبکر رمال

شجرهنامه بهائیت
با سوءاستفاده از ستاره داوود

بیتالعدل رومی یا
یونانی


مشرقالاذکار

مقام اعلی آرامگاه
سید علیمحمد باب - حرم نبوی - مسجدالنبی. جایگاه دو منظوره مایع و گاز
سکس
یا جفتگیری ضربدری


یعنی
با جفتگیری یک جن نر مفعول و یک انس نر مفعول با یک جن ماده روسپی و
یک انس ماده فاحشه یک انسان کافر، مشرک، منافق، یهودی، نصرانی، سگ
سنتی، بهائی و مهدوی و... متولد و چشم به جهان میگشاید. در پارهای از
موارد دو انسان نر مفعول با دو انسان ماده جنده جفتگیری مشترک یا
اشتراکی کرده و دو مولود انسان زنازاده متولد میشوند که این رسمورسوم
شیطانی در میان خرهای کوهی ساسانی ارسباران (سگتولههای بابک خرمدین)
و اعراب و اسرائیل و پارس متداول و رایج است؛ یعنی مردان، زنان و
دخترانشان را با یکدیگر تعویض میکنند که به آن شب نشینی تومان توهتی،
شورت ریزان و بالماسکه ساسانی (بابکان) گفته میشود که یکی از نتایج آن
بسیج، سپاه و لشکر زرهی 21 عاشوراست. چهار حالت دیگر
(مربع) مربوط به جامعه محترم LGBTQ است که داخل این جمعیت حضور دارند و
فعال هستند و در الاغ آوری (فرزندآوری) سهم قابلتوجهی دارند و آنها
نیز اجداد پدری و مادری مشترک محسوب میشوند و صدالبته وارث و ارث
میبرند. حالا ژنتیکی یا مادی و غیرمادی یا معنوی زیاد مهم نیست.
ادوارد براون چنین نگاشته است:
او (باب) اعلام کرد که صرفاً دروازه و راهی
که به مهدی ختم میشود نیست؛ بلکه او خود امام است و عملاً
موعود و حقیقت آغازینی است که بار دیگر برای بشر آشکار شده است، آنچه
در ظهورات قبلی به طور تاریک بیان شده و بهصورت معما درآمده بود حال
او آن را به طور باز و آشکار بیان میکند. درعینحال او پایانی را برای
ظهورش قائل نیست و رسماً و علناً اعلام میکند که
بعد از او فردی بزرگ و مهمتر برای تکمیل آنچه او شروع کرده
ظاهر خواهد آمد (کسی که او من یظهره الله میخواندش). در کتابها و
آثار باب درک این موضوع شگرف است که او نگران دین خود نیست، بلکه نگران
درک پیروانش از فردیست که خداوند او را ظاهر میکند. بارهاوبارها،
تقریباً در هر صفحه از آثارش، باب از مسلمانان استدعا میکند که در
ظهور بعدی آنگونه که در این ظهور رفتار کردند، عمل نکنند و به یاد
داشته باشند که هیچ ظهوری آخرین ظهور نیست، بلکه فقط میزانی از حقیقت
است که وضعیت پیشرفت انسان او را قادر به درک آن کرده است.
گوساله هندی خودش من یظهره الله بود که من یظهره ابلیس شد
و جام زهر را بالا کشید و
گفت "گوه خوردم". طلاب جلقی بیناموس هم فریسی نسل دوم هستند
و با مسیح زیاد بگوومگو میکنند؛ ولی در نهایت مثل آشغال مهدوی زیر سم
اسب مگاگ رفته و جمجمه ترکانده میشود.
ابوالقاسم افنان در کتاب عهد اعلی آورده: «بعد از شهادت حضرت باب ۲۵
نفر ادعا کردند که مظاهر حقاند یعنی هر یک من یظهره الله موعود
هستند…» سپس نام آنها را به شرح زیر میآورد: ۱- شیخ اسماعیل ۲- سید
بصیر هندی ۳- میرزا اسدالله خویی ۴- ملا شیخ علی ملقب به عظیم ۵ - سید
علّا ۶- میرزا عبدالله متخلص به غوغا ۷- میرزا حسین قطب نیریزی۸- حاجی
میرزا موسی قمی ۹- حاجی ملا هاشم کاشی ۱۰- حسین میلانی ۱۱- ملامحمد
نبیل زرندی و … آخرینش خامنه خومنا کلیم الله یا لسان الله است.
و این سؤال بسیار مهم که چرا طلاب جلقی (جامعه روحانیت مبارز
مهدوی) با مذهب بهائیت مخالف بوده و سعی در جمعآوری و امحا کتب دینی و
عقیدتی آنها را دارد؟ و سعی میکنند که بهائیان را خفه و خاموش کنند؟
چون گند و گوه خودشان بر همگان آشکار و هویدا شده و دنیای عالم متوجه
میشود که طلاب جلقی خودشان بهائی زاده و بهائی هستند و مکتبشان در کل
یکی است. یعنی طلاب جلقی از پدران مفعول و مادران جنده بهائی متولد
شدهاند. گوساله هندی (خمینی) مدعی بود اولاً امام و ثانیاً جانشین و
نایب امام یعنی خود مهدی است. او هیچ فرقی با باب نداشت و مکتب او همان
بابیه است. زنازاده با زنازاده مگر فرقی هم دارد. پارسی باشد یا هندی
هر دو نتیجه یک زنا و رابطه نامشروع جنسی بودند. نام یک مذهب باشد
بابیه بهائیه یا مهدویه و... خود این مذاهب نامشروع و نتیجه یک زنای
عقیدتی و فکری هستند. یعنی افکار نادرست و نابکار دو فرقه نسبت به هم
تجاوز کرده و مخلوط شده است.
خود
مذاهب یهودیت، نصرانیت، سنت، مهدویت، بهائیت و... زنازاده و حرامزاده
محسوب میشوند چه برسد به پیروانشان. انسانها نتیجه لواط و زنای چند
گروه هستند مسلماً مذاهبشان نیز دچار این سرنوشت زنا زدگی میشود. یعنی
مکاتب و مذاهب هم با یکدیگر لواط و زنا میکنند و صاحب اولاد نامشروع
میشوند که خودش مکتب و مذهب جدیدی است و البته نوظهور.
اصلاح نژاد چیست؟
یوژنیک
(به انگلیسی: Eugenics) یا علم
اصلاح نژاد
انسان، جنبشی مبتنی بر مفاهیم زیستشناسی است که از کاربرد اقداماتی در
جهت بهبود ساختار ژنتیک جمعیتها انسانی حمایت میکند و در برههای از
زمان در امور متعدد اجتماع از جمله حقوق و مجازات مورد استناد قرار
میگرفته است. واژه Eugenics از ترکیب εύ̃ (eû) «خوب» و -γενής (genḗs)
«بهوجودآمدن، درحالرشد» در یونان باستان ریشه گرفته است.
در سالهای اخیر، این
اصطلاح در بحثهای اخلاق زیستی در مورداستفاده از فناوریهای جدید
مانند کریسپر (CRISPR) و غربالگری ژنتیکی
احیا شده است؛ با بحثهای داغ در مورد اینکه آیا این فناوریها را باید
یوژنیک نامید یا خیر.
افلاطون در حدود ۴۰۰
سال قبل از میلاد استفاده از اصول زادگیری
گزینشی
طلاب جلقی با سپاهی و بسیجی(را
برای انسان پیشنهاد کرد. طرفداران اولیه یوژنیک در قرن نوزدهم، آن را
راهی برای بهبود گروههای مردم میدانستند. در استفاده معاصر، اصطلاح
یوژنیک ارتباط نزدیکی با نژادپرستی علمی دارد. علمای اخلاق زیستی مدرن
که از یوژنیک جدید حمایت میکنند، آن را راهی برای تقویت ویژگیهای
فردی، بدون توجه به عضویت در گروه، توصیف میکنند.
درحالیکه اصول یوژنیک در
اوایل یونان باستان انجام میشد، تاریخ معاصر یوژنیک در اواخر قرن
نوزدهم آغاز شد. این جنبش اصلاح نژاد در نهایت به تولیدمثل انتخابی
انسان باهدف ایجاد فرزندانی با صفات مطلوب، عموماً از طریق رویکرد
تأثیرگذاری بر نرخهای متفاوت تولد اشاره کرد. این سیاستها عمدتاً به
دودسته تقسیم میشدند: اصلاح نژادی ایجابی یعنی افزایش تولیدمثل کسانی
که دارای ویژگیهای ارثی سودمند بودند و اصلاح نژادی سلبی، یعنی ممانعت
از تولیدمثل توسط افرادی که دارای ویژگیهای ارثی ضعیف تلقی میشوند.
سیاستهای اصلاح نژادی سلبی در گذشته از پرداخت پول به افرادی که
ژنهای بد دارند تا عقیمسازی داوطلبانه، تا تلاش برای جداسازی تا
عقیمسازی اجباری و حتی نسلکشی متغیر بوده است.
سیاستهای اصلاح نژادی مثبت معمولاً به شکل
جوایز یا پاداش برای والدین «مناسب» که فرزند دیگری دارند صورت
میگیرد. شیوههای نسبتاً بیضرر مانند مشاوره ازدواج پیوندهای اولیه
با ایدئولوژی اصلاح نژادی داشتند.
وام ازدواج یا جایزه الاغ آوری
در
این زمان یک جنبش یوژنیک در بریتانیا ظهور کرد، و سپس در بسیاری از
کشورهای غربی، از جمله ایالات متحده، کانادا، استرالیا و اکثر کشورهای
اروپایی گسترش یافت. در این دوره، اکثر مردم از همه طیفهای سیاسی از
ایدههای یوژنیک حمایت میکردند. در نتیجه، بسیاری از کشورها با هدف
بهبود کیفیت ذخایر ژنتیکی جمعیت خود، سیاستهای یوژنیک را اتخاذ کردند.
چنین برنامههایی شامل اقدامات مثبت، مانند تشویق افرادی که برای
تولیدمثل «مناسب» تشخیص داده میشوند و اقدامات منفی مانند ممنوعیت
ازدواج و عقیمسازی اجباری افرادی که برای تولیدمثل نامناسب تشخیص داده
میشدند. کسانی که «ناشایست برای تولیدمثل» تلقی میشدند، اغلب شامل
افراد دارای ناتوانی ذهنی یا جسمی، افرادی که در آزمونهای هوش مختلف
امتیازات پایینی کسب کرده بودند، مجرمان و «منحرفها» و
اعضای گروههای اقلیتها بودند.
جنبش یوژنیک با آلمان نازی و هولوکاست هم ارتباط داشت. در زمان دفاع
بسیاری از متهمان در محاکمات نورنبرگ در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۶ آنها سعی
در توجیه نقض حقوق بشرشان با ادعای وجود تفاوت کمی بین برنامههای
یوژنیک نازی و یوژنیک ایالات متحده داشتند. در دهههای پس از جنگ جهانی
دوم، با تأکید بیشتر بر حقوق بشر، بسیاری از کشورها شروع به کنارگذاشتن
سیاستهای یوژنیک کردند؛ اگرچه برخی از کشورهای غربی (از جمله ایالات
متحده، کانادا و سوئد) به انجام عقیمسازی اجباری ادامه دادند.
از دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، با
روشهای جدید فناوری کمک باروری در دسترس، مانند رحم جایگزین بارداری
(در دسترس از سال ۱۹۸۵)، تشخیص ژنتیکی قبل از لانهگزینی (از سال ۱۹۸۹
در دسترس است) و انتقال سیتوپلاسمی (اولینبار در سال ۱۹۹۶ انجام شد)،
نگرانی در مورد احیای احتمالی یوژنیک افزایشیافته است که میتوانند
منجر به یکشکل قویتر از یوژنیک پس از دههها ترویج حقوق بشر گردند.
انتقاد اصلی وارد به
سیاستهای یوژنیک این است که - صرفنظر از اینکه از سیاستهای منفی یا
مثبت استفاده شود - آنها بسیار مستعد
سوءاستفاده هستند؛ زیرا معیارهای انتخاب ژنتیکی توسط هر گروهی
که در آن زمان قدرت سیاسی داشته باشد تعیین میشود. علاوه بر این،
بسیاری از یوژنیک منفی بهعنوان نقض حقوق اساسی بشر که از زمان اعلامیه
تهران در سال ۱۹۶۸ بهعنوان حق تولیدمثل دیده میشود، انتقاد میکنند.
انتقاد دیگر این است که سیاستهای یوژنیک در نهایت منجر به ازبینرفتن
تنوع ژنتیکی میشود. بااینحال، انتقاد دیگری از سیاستهای یوژنیک
معاصر این است که آنها پیشنهاد میکنند که به طور دائم و مصنوعی
میلیونها سال تکامل را مختل کنند و تلاش برای ایجاد خطوط ژنتیکی «پاک»
از «اختلالها» میتواند اثرات جانبی گستردهای در زمینه ژنتیک داشته
باشد.
پیدایش و توسعه:
انواع شیوههای یوژنیک هزاران سال
وجود داشته است. برخی از مردمان بومی برزیل از دوران پیش از استعمار به
کشتن نوزادانی که با ناهنجاریهای جسمی متولد میشدند، شناخته شدهاند.
در یونان باستان، افلاطون فیلسوف جفتگیری انتخابی را برای ایجاد
یکطبقه نگهبان پیشنهاد کرد. در اسپارت، هر کودک اسپارتی توسط شورای
بزرگان، گروسیا (Gerousia)، مورد بازرسی قرار میگرفت که تعیین میکرد
آیا کودک برای زندگی مناسب است یا نه. در سالهای اولیه جمهوری روم،
پدر رومی طبق قانون موظف بود در صورت تغییر شکل وحشتناک فرزندش، فوراً
او را بکشد. به گفته تاسیتوس، در دوره امپراتوری روم، قبایل ژرمنی آن
روزگار هر عضوی از جامعه خود را که بزدل، جنگجو یا «آغشته به رذیلتهای
نفرتانگیز» میدانستند، معمولاً با غرقکردن آنها در باتلاقها
میکشتند. مورخان مدرن، بااینحال، نوشته قومنگاری تاسیتوس را در چنین
جزئیاتی غیرقابلاعتماد میدانند.
ایده یک پروژه مدرن برای بهبود جمعیت انسانی از طریق پرورش
انتخابی در ابتدا توسط فرانسیس گالتون ایجاد شد و در ابتدا از
داروینیسم و نظریه انتخاب طبیعی آن الهام گرفت. گالتون تئوری تکامل
چارلز داروین پسرعموی ناتنی خود را خوانده بود که به دنبال توضیح رشد
گونههای گیاهی و جانوری بود و میخواست آن را برای انسانها به کار
گیرد. گالتون بر اساس مطالعات زندگینامهای خود معتقد بود که
ویژگیهای مطلوب انسانی ویژگیهای ارثی هستند. با معرفی ژنتیک، یوژنیک
با جبر ژنتیکی یعنی این که اعتقاد به این که شخصیت انسان به طور کامل
یا در اکثریت صفات ناشی از ژنها و بدون تأثیر تحصیلات یا شرایط زندگی
است، مرتبط شد. در طول تاریخ اخیر خود، یوژنیک کماکان بحثبرانگیز
باقی مانده
است.
در اروپا، یوژنیک به
یکرشته دانشگاهی در بسیاری از کالجها و دانشگاهها تبدیل شد و از
منابع بسیاری بودجه دریافت کرد. سازمانهایی برای جلب حمایت عمومی و
تغییر افکار به سمت ارزشهای اصلاحطلبی مسئولانه در والدین، از جمله
انجمن آموزش یوژنیک بریتانیا در سال ۱۹۰۷ و انجمن یوژنیک آمریکا در سال
۱۹۲۱ تشکیل شدند. در سال ۱۹۰۹، روحانیون انگلیسی، ویلیام اینگ و جیمز
پیل، هر دو مطالبی برای انجمن آموزش یوژنیک مینوشتند. اینگه سخنران
مدعو کنفرانس بینالمللی یوژنیک در سال ۱۹۲۱ بود که توسط اسقف اعظم
کاتولیک رومی نیویورک پاتریک جوزف هیز نیز تأیید شد. کتاب عبور از نژاد
بزرگ (یا، مبنای نژادی تاریخ اروپا) توسط مدیسون گرانت، اصلاحطلب،
حقوقدان و انسانشناس آماتور آمریکایی در سال ۱۹۱۶ منتشر شد و چندین
ویرایش و ویرایش را پشت سر گذاشت. بااینوجود، این کتاب توسط افرادی
استفاده شد که از مهاجرت بهعنوان توجیهی برای آنچه بهعنوان
«نژادپرستی علمی» شناخته شد، حمایت کردند.
https://fa.wikipedia.org
بعد از پیروزی انقلاب سال ۵۷ طلاب جلقیها و
انقلابیون ایران کاملاً متوجه شدند که هم خودشان و هم مکتبشان مهدویت
ناشی شده از یک لواط و زنای دستهجمعی و گروهی مابین اعراب، اسرائیل،
پارس و رومی مقدونی و ترک، بلوچ، کرد و لر و... است. با این وضعیت
خرتوخر یا الاغ بر الاغ نمیتوان حکومت تشکیل داد و مملکت اداره نمود؛
چون مذاهب و مکاتب بسیار زیادی در هم مخلوط و درهموبرهم شدهاند؛ لذا
سعی کردند که با اتخاذ سیاستهایی دستبهکار اصلاح ژنتیکی، تغییر بافت
جمعیتی و مذهبی و عقیدتی شوند که تا به امروز افتضاح بسیار به بار
آوردهاند؛ ولی هیچ خبری از موفقیت در کار نیست. به طور مثال فقط مهدوی
ها مجاز به داشتن قدرت و ثروت شده اند تا سایرین تشویق به مهدوی شدن
شوند یا همکاری با آنها. یا با تست و آزمونهای ژنتیکی نژادهای خاصی را
در شهرها و استانها به کار گماردهاند که خرهای کوهی ساسانی یک نمونه
بارز آن هستند که در آذربایجان حاکم و همهکاره نیز شده اند.
غافل
از اینکه خود الاغ چیست که اصلاح ژنتیکی شده آن چه باشد یا شود و در
نهایت به یک الاغ کوهی میرسند. یعنی با اصلاح ژنتیکی یک الاغ صحرائی
یا شهری یک خر کوهی نتیجه میشود که کار او هم عرعرکردن و جفتکپرانی
است و نه چیز دیگری.
آنچه
مشخص و معلوم است اینکه بهائیان هندی (صاحب) و آذری (افندی) با
بهقدرترسیدن در سال ۵۷ سعی کردهاند که به خیال خودشان مکتب ضالهای
را به مکتب در ظاهر درستی اصلاح و ویرایش کنند و سایر پارسیان هم رزم
نیز یاریشان کردهاند. غافل از اینکه خود این مکتب بهگونهای فتنه و
درخت زقوم است؛ چون مسیح ستیز است و صدالبته مشرکانه. الاغ حیوان چموشی
است و اصلاح نژادش بیفایده است و تنها راه باقیمانده زیرگرفته شدن
توسط اسب مگاگ است که مسیح بر روی آن سوار شده است.
با
گزینش و انتخاب چند خر کوهی ارسباران و دادن وام ازدواج و پاداش و
تشویقی الاغ آوری، آپارتمان، ایرانخودرو، پست و مقام نمیتوان اصلاح
نژاد کرد و نه اصلاح مکتب و مذهب و اصلاً نمیتوان در مقابل مسیح،
روحالقدس، مگاگ و یا خود الله و قیامت پایداری و مقاومت کرد مثل پهن
گاو لهولورده میشوید. نتیجه این سیاستها یک جندهخانه و روسپیخانه
بزرگ است در سطح استانی.
سیاستهای نژادپرستانه در اول جنایتکارانه، مفسدانه و خشن است؛ اما
حرکتهای اجتماعی بر علیه آن خشنتر و وحشیانهتر میشود؛ یعنی چیزی
مثل دفاع در مقابل حمله گرگ و حیوانات وحشی که خونریزی بسیاری دارد؛
ولی در یک طرف حمله و در طرف دیگر دفاع حاکم است؛ ولی همهجا را خون
فرامیگیرد.
چرا الاغ را نمیتوان اصلاح ژنتیکی کرد؟
محمدرضا شاه پهلوی سگتولههای پارس را به امریکا صادر کرد تا انگلیسی
یاد گرفته و خلبان شوند و نیروی هوایی را تشکیل داد. اولین خائن به او
نیروی هوایی یا هوانیروز همافر بود. یعنی با بهائیان هندی و آذری بر
علیه او متحد شدند. این هم مدرکش:

اینها نیز سرشان میآید دیریازود دارد؛ ولی سوختوسوز ندارد چون تمام
کسان و خانوادههایی را که به خیال خودشان اصلاح ژنتیک و تزکیه مکتب و
مذهب نمودهاند، یا مفعول شدند و یا فاحشه و LGBTQ ، روشنفکر،
دگراندیش، لائیک، دمکرات و هزار چیز دیگر درست مثل لنین که از
خانوادهای یهودی - مسیحی بود.
بهترین و قویترین سروده رپ پارسی در طول کل تاریخ بشریت. یعنی تحلیل و
انتقاد از جامعه امروز پارسیان نتیجه اصلاح ژنتیکی شده.
برو بالا
برو بالا
بیا دادا
ساسی
یه شاستی بلند دلم میخواد راه که میره بلرزه زمین
کاش یه دونه
سکسی بیاد هشتاد و پنج باشه همین
بگو
آمین یا رب العالمین
بگو آمین یا رب العالمین
کاش یه ذره سفید برسه باهم دوتایی تا صبح بزنیم
دوتا باطلو
خوردیم الان ایشاالله امشب بگا نریم
بگو آمین یا رب العالمین
بگو آمین یا رب العالمین
من احمق، خر، ساده همش بگا میرم عین همساده
بیا تو جمع لب بده
بهم عین نوید محمد زاده
کراشت اومد از من خوشت اومد
تهران داره
میلرزه باز داشت اومد
چقدر مست شدم واویلا
ببین از دو تا چشام
پیداس
بگا رفتم بدتر از برادرای لیلا
یه شاستی بلند دلم میخواد راه که میره بلرزه زمین
کاش یه دونه
سکسی بیاد هشتاد و پنج باشه همین
بگو
آمین یا رب العالمین
بگو آمین یا رب العالمین
همه دارن میرن خونه نه من نمیرم تا ندین
دوتا باطلو خوردیم الان
ایشاالله امشب بگا نریم
بگو آمین
یا رب العالمین
بگو آمین یا رب العالمین، برو بالا
بیا دادا
فیست کره بلا حدیده یک دکمه رو وا کن یزید
من عاشقت شدم شدید نه
نمیرم تا یه لب ندی
انقدر حالم بده یه ساعته زول زدم به پاهاتون
میگه یه کوچولو کافور بریز تو غذای آقاتون
آقامون جنتلمنه جنتلمنه
جنتلِ عنه
الان یه ماهه که آویزون فقط
تو اینستای منه
حالا امشب واسه ما ناز میکنه این پلنگ درنده
جلو بقیه الکسیسه
واسه ما الهام چرخنده
اووو لبو داد من نگاه به چاک دکمه رو باز کرد
what the fuck
انقدر اینجا اوضاع خرابه یه فیلم میگیرم برا سالی تاک
یه شاستی بلند دلم میخواد راه که میره بلرزه زمین
کاش یه دونه
سکسی بیاد هشتاد و پنج باشه همین
بگو
آمین یا رب العالمین
بگو آمین یا رب العالمین
دافه هشتادی و خیلی لشه دافم دافای قدیم
دوتا باطلو خوردیم
الان ایشاالله امشب بگا نریم
بگو آمین یا رب العالمین
بگو آمین یا رب العالمین، برو بالا
بیا دادا
بچه ها یه دست بزنین واسه خاله لیلا
نگاه کنید لباسش پوشیدس و
نیست هیچ جاییش پیدا
بگو، آفرین لیلا
خاله در عوضش میره دبی
تعطیلات عیدا
بگو، آفرین لیلا
خاله یه اسم دیگه هم داره بهش میگن
خاله سهیلا
آفرین لیلا
جون،
از سوتونای اینستایی
کامنت میگیری بیست کایی
همش وایرالی مثل این
یارو کیه؟
آمریکا ایسراییل
همه خوبیارو بد جوری داری
جون، چه
موی بوری داری اگه مامانت هم مثل خودته پس
واقعا مادر خوبی داری
چقدر سیاه
کردی دور چشو
جون یه ذره نده بده کلشو
بگو میو واسم گربه شو
وای ساسی کشته شد
بالا بالا بالا بالا بالا
واویلا
برو بالا لیلا
واویلا
برو بالا لیلا
واویلا
برو بالا لیلا
واویلا
برو بالا لیلا
بدو بدو بدو
که
نهتنها نتیجه مهدویت این است؛ بلکه نتیجه کلی سایر مذاهب و مکاتب هم
این شده است. چون دین و خدا را میخواهند برای دنیا و طاغوت و نه برای
خودش و آخرت. ما اسم این سروده را میگذاریم نتیجه 45 ساله اصلاح
ژنتیکی الاغها. که بر علیه خود رژیم جفتک خواهند زد.
بهائی و مهدوی زادهها دیگر از خدا درخواست تعجیل در فرج را
ندارند؛ بلکه درخواست تعجیل برای شاسیبلند و... را دارند. منتظر باشید
انشا الله به آرزوی قلبی خود میرسید؛ چون سایر مذاهب رسیدند؛ ولی آخرش
چه شود؟ خودتان بهتر میدانید؛ ولی سرتان را مثل کبک زیر برف کردهاید
که با صدای انفجار بیرون میپرید. درخواست تعجیل در فرج توسط طلاب جلقی
در اصل همان درخواست تعجیل در شاسیبلند و... بوده و است ولی دیدند که
نیامد خودشان در کسب شاسیبلند و... تعجیل کردند و به دست هم آوردند.
اینک پارسیان از خواب بیدار شده و آنها هم مستقیماً و بدون واسطه مهدی
درخواست تعجیل در شاسیبلند و... را از خدا دارند. مگر اشکالی دارد؟
هر چه باشد در
مقوله دین یکقدم پیشرفت داشته و واسطهها را حذف کردند و مستقیماً از
خود خدا میخواهند.
طلاب جلقی و اطرافیانشان به
شاسیبلند و... دست یافتند. اصلاح ژنتیکی شدهها نیز حق دارند که
نصیبان شود. طلاب
جلقی یک مدت طولانی از مهدی شاسیبلند و... خواستند؛ ولی در نهایت خبری
نشد. بعداً از خدا خواستند باز هم خبری نشد. اینک بهخوبی دریافتند که
خودشان باید اقدام کنند که کردند و موفق هم شدند. قوم پارس هم باید
خودش آستین بالا زند وگرنه با انشاءالله ماشالله شاسیبلند و... نصیب
نمیشود. برای تعجیل در فرج آقا دعا کنید؛ یعنی بدون شاسیبلند و...
بمانید و همه آنها قسمت خودمان شود. ما سوار شده و برانیم و شما تماشا
کرده و کف کنید.
تنها
چیزی که اصلاح ژنتیکی شدههای مذهبی یاد گرفتهاند همین عبارت آمین است
و لاغیر. آن هم برای چیزهایی که خدا نخواسته است؛ بلکه ابلیس میخواهد؛
یعنی درخواست ابلیس را به خدا ابلاغ میکنند که خودش میداند چیست.
یعنی در نهایت خود ابلیس واسطه شد.
به
باور ما آهنگ "برادران لیلا" لیاقت کسب جایزه گرمی را دارد؛ چون
واقعگرایانه و کاملاً رئال و اجتماعی است (درد دل جوانان ایرانی،
رئالیسم) برعکس آهنگ "برایه" که فریبکارانه و در کل خیالپردازی و
سیاسی است (نصیحت یا درس اخلاقی، ایدئالیسم). در جامعه ایرانی برایه
اصلاً قابلمشاهده نیست؛ چون اوهام است؛ ولی برادران لیلا خیره کنند و
کاملاً مشهود است.
مشکلات دختران ایرانی، عرب و
اسرائیلی چیست؟
۱- جهیزیه ندارند و شیربها پاسخگو نیست و وام بانکی هم کم است.
۲- دماغ بهاندازه کله
پدرانشان است.
۳- بکارت ترکیده و انزال
شده است. (غیرقابل ترمیم است)
۴- خیلی زیادی خوردند و
شبیه تانکر گوه (تخلیه چاه) شدهاند. (داف هم دافهای قدیم)
۵- از شاهزاده اسبسوار
برای خواستگاری و خوشبختی خبری نیست.
۶- بر فرض محال خواستگار
هم بوده باشد مورد پسندشان نیست. (شاسیبلند ندارد).
۷- بر فرض محال
موردپسندشان هم بوده باشد؛ ولی مورد تأیید خانواده نیست.
(داماد مفعول است)
۸- مدارک دانشگاهی چیزی در
مایه دعا، سحر و جادو نوشته رمالان است. (به درد اشتغال و کاریابی
نمیخورد)
۹- هزینه دانشگاه سنگین است و باید
که روسپی شوند.
۱۰- گرفتن نمره قبولی
دانشگاهی سخت است و باید با اساتید دانشگاه و حوزه همبستر و همخوابه
شوند.
۱۱- کسی جوابگوی نامههای نوشته
شده و درون چاه یا آب روان انداخته شده نیست. رمالی کلاً بیفایده شده
است. اسم مادر پسران و مردان به کاری نمیآید.
۱۲- بکارت ترمیم شده
قابلتشخیص است. دماغ و ... عملی دردسرساز و عفونت میکند. (توقف
تنفس
یا آپنه)
۱۳- سقطجنین و کورتاژ
انجام شده است.
۱۴- رحم آسیبدیده و نازا
یا بدزا شده است. (ماشین جوجهکشی معیوب، خراب و غیرقابلتعمیر است)
۱۵- بازار آزاد و سیاه
خدمات جنسی اشباع شده و قیمتها نزولی است. افزایش عرضه و کاهش تقاضا.
(بازار بورس والت در حال سقوط است)
۱۶- با افزایش سن، بازار
کلاً تعطیل است. والت خریداری ندارد. (تشدید رقابت بر سر مشتری یابی)
۱۷- رفتارهای جنسی
نامتعارف و همراه با خشونت و بسیار پر خطر شده است. کل درآمد باید
هزینه معالجات پزشکی و جراحی شود. (عدم قبول هزینهها توسط بیمههای
خدمات درمانی)
۱۸- هر لحظه احتمال به گا
رفتن (شلاق، زندان، اعدام) وجود دارد.
۱۹- در جهت تأمین هزینههای زندگی، رسیدن به آرزوها و فتح
کیهان فشار بسیار زیادی روی والت و... است که در نهایت منجر به پارگی
والت و مقعد میشود همچنین دیسک کمر و گردن یا آرتروز و... همچون عمر
که بیش از حد تحتفشار جهانگشایی بود؛ ولی خودش گشوده شد.
... ادامه دارد تا بینهایت و روز قیامت.
آفرین لیلا خاله سهیلا
آخرین راهکار قرمساقی و دلالی است. (بابوشکا یا خالهبازی)
ایمان، اعتقاد و باور سگ سنیها به مهدی، بهمراتب بیشتر از مهدوی ها و
بهائیها است. مهدی برای مهدوی ها و بهائیها مثل یک اسباببازی پسرانه
و عروسک دخترانه بیارزش و بیمفهوم یا لوث شده است؛ ولی برای سگ
سنیها نقش حیاتی دارد؛ چون باید در مقابل مسیح ایستادگی کرده و قمپز
در کند تا شاید مسیح بترسد و عقبنشینی کند. ولی حمله سنگین است؛ چون
روحالقدس، گاگ و مگاگ و ملائکه و خود الله پشت او را گرفتهاند. مهدی
در کل برای مسلمانان توهم است تا اینکه با ظهور مسیح غافلگیر و
دماغسوخته و خراب شوند. مهدی پسرعموی مسیح است و هرگز دچار این اشتباه
و خطای فاحشی نمیشود.
در
قدیم بزرگان شیعه و اولاد صالح علی و محمد قانون طلایی داشتند و آن
اینکه نباید در مورد مهدی کلام و سخنی به زبان آورد؛ چون پیشوا مسیح
ابن مریم است. هر اولاد ناصالحی که ادعای مهدی بودن کرد، نباید پایش از
خانه به بیرون رود. داخل خانه مقتول و جنازهاش به داخل چاه افکنده
میشود؛ چون یا سنیها این کار را با او میکنند یا از او سوءاستفاده
میکنند و آبروریزی و رسوایی بزرگی به پا میشود. چون واقعاً خواستند
که این کار را با خود محمد ابن حسن عسگری بکنند؛ ولی موفق نشدند و
تیرشان به سنگ خورد. چاههای بلاد اسلامی پر از استخوان مهدیهای
دروغین است. حالا به دست شیعیان یا به دست سنیها مقتول شده باشند هیچ
فرقی نمیکند. چون دشمن مسیح بودند و اینکه بازخواست الله و مسیح خیلی
سنگین است.
محمدرضا طباطبايی
۱۴۰۲/۱۰/۱۱
http://www.ki2100.com