-
ن
، سوگند قلم [را] و آنچه [را كه] مينويسند (
سطر بندي ميكنند )
-
نيستي تو به نعمت ( لطف
) سرورت به ديوانگي ( مجنوني )
-
و بدرستي براي تو حتما اجري (
پاداشي )
بي منتي [است]
-
و بدرستي تو حتما بر اخلاقي ( خلق و خويي ، طبعي
، فطرتي ) بزرگي [هستي]
-
پس به زودي مي نگري و مي
نگرند ←
-
[كه] به كداميك از
شما فريب خورده ( حيران گشته ، مبهوت شده ) [است]
-
بدرستي سرورت ، او داناتر است
به كسي كه گمراه شد از راهش (
سلوك خداوندي ) و اوست داناتر به هدايت شدگان
-
پس اطاعت نكن تكذيب كنندگان [دروغ
پندارندگان را]
-
دوست داشتند كه اي كاش روغن مالي (
چاپلوسي
) مي كردي ، پس [ايشان هم] روغن مالي مي كردند
-
و پيروي نكن هر
( تمام ) وراجي (
بسيار سوگند و قسم خورندهاي ) كودني ( كم جنبه و كم كيفيتي
، فرومايهاي ) [را]
-
بد گويي (
عيب گيرندهاي ، بد دهاني ) ، رونده (
شتابنده ) به سخن چيني ( سخن
پراكني ، غيبتي )
-
منع كنندهاي براي خير (
خوبي ) ، متجاوزي (
تعدي كنندهاي ) گناه كاري
-
بد اخلاق ( تند خوي
، گستاخ ، زشت كلام ) بعد [از] آن ، زنا زادهاي ( حرام زادهاي )
←
-
[چرا]
كه باشد داراي مالي ( ثروتي ) و پسران
-
زماني كه تلاوت ميشود برايش آياتمان ، گويد داستانهاي (
حماسههاي )
بدويها ( پيشينيان ) [است]
-
به زودي داغش ميزنيم بر
روي بيني
-
ما آزموديم ايشان را ، همچنانكه
آزموديم معاشرين ( رفت و آمد كنندگان ) باغ
را ، وقتي كه قسم خوردند ( هم قسم شدند
) [كه] ميبايست بچينند آن را
( ميوههاي باغ را
) [در حاليكه]
صبح كنندگان ( سحر خيزان ) [هستند]
-
و استثناء نكنند (
سهمي جهت انفاق در راه خدا نگذارند
)
-
پس گردش كرد (
چرخيد ) براي آن [باغ] گردشگري ( گردبادي
، چرخندهاي
) از [جانب] سرورت و [در
حاليكه] ايشان خوابيدگان [بودند]
-
پس صبح
كرد [باغ] همانند صريم ( مزرعهاي كه زراعتش را درو
كردهاند
، زمين لخت و خالي از كشت
و زرع ، باغ چيده شده )
-
پس ندا سردادند [در حاليكه]
سحر خيزان ( صبح زود بيدار شدگان ) [بودند]
-
كه برويد ( صبح زود برويد ) براي كشتتان (
زراعتتان ، محصول باغتان ) ، اگر شماييد چينندگان (
اگر شما ميخواهيد كه برداشت كنندگان باشيد )
-
پس رفتند و [در
حاليكه] ايشان نجوي مي كردند ( در خفا
و در گوشي
سخن مي گفتند )
-
كه
نمي بايست داخل شود به آن [باغ] امروز براي
[درخواست از] شما ، مسكيني (
فقيري ، درمانده و نيازمندي )
-
و سحر خيز رفتند بر جديتي (
به صورت مصممي ، با
تصميم محكمي و جهدي ، شوكتي ) ،
توانمندان
-
پس وقتي كه ديدند آن [باغ] را ، گفتند بدرستي ماييم حتما گم گشتگان
( راه گم كردگان ، اشتباه گيرندگان )
-
بلكه ماييم محروم شدگان (
ممنوع شده بر ما )
-
گفت ميانه رويي (
معتدلي ، عاقلتري ) [از] ايشان
[كه] آيا
نگفتم براي شما ؟ [كه] چرا تسبيح
نمي كنيد ( خداوند را به پاكي ياد نمي
كنيد )
-
گفتند منزه است (
پاك است ، از پليدي به دور است ) سرورمان ،
بدرستي ما بوديم
ظالمان
-
پس روي آورد (
برگشت ) بعض ايشان به سوي بعضي [در
حاليكه] سرزنش ( ملامت ) مي
كردند (
اظهار ندامت مي كردند )
-
گفتند اي واي ما
را ،
بدرستي ما
بوديم سركشان ( طغيان و عصيان
كنندگان )
-
اميد سرورمان را كه تبديلمان كند
( براي ما تبديل كند ) بهتري (
خوب و نيكتري )
را از آن [باغ] ، بدرستي ما به سوي سرورمان رغبت كنندگان (
خواهان و
آرزومند و پيش دستي كنندگان ، مشتاقان ) [هستيم]
-
آنچنان است عذاب و حتما عذاب آخرت
بزرگتر [است] ، اگر ميدانستند
-
بدرستي براي متقيان (
پرهيزگاران ) در نزد سرورشان باغهاي متنعم (
با فراواني ، با آسايش ، با امكانات و مجهز
، پر نعمت )
[است]
-
آيا پس قرار ميدهيم مسلمانان (
تسليم
شدگان ) [را] همانند مجرمين
-
چيست براي شما (
شما را چه شده است ) ، چگونه حكم (
داوري ) ميكنيد
-
آيا براي شماست كتابي [كه] در آن
درس ميخوانيد ( فرا ميگيريد ) ←
-
كه واقعا براي شماست در آن ،
حتما آنچه را كه
اختيار ميكنيد ( ميخواهيد ، دلتان ميخواهد )
-
يا براي شماست امنيتي (
ايمني ، امان نامهاي ، سوگند و پيمان نامهاي ) از جانب ما ، لغايت يافتهاي ( رسيده و سرآمدي ) تا روز قيامت (
روز برپايي ، به پا خواستن ) [كه]
بدرستي براي شما [باشد] حتما
آنچه را كه حكم ( قضاوت ) ميكنيد
-
سوال كن (
بخواه ) ايشان را ، كداميك
[از] ايشان به آن ضامني [است]
-
يا براي ايشان [است]
شريكان ، پس ميبايست بياورند به شريكانشان اگر [هستند] راستگويان
-
روزي كه برهنه ميشود از ساق (
سخت و دشوار ميشود كار ، هنگامه بالا ميگيرد ، آستينها
بالا ميرود ) و خوانده ميشوند به
جانب سجده [كردن] ، پس
استطاعت ندارند ( نميتوانند )
-
به زير افتادهاي [است]
چشمانشان ،
تكليفشان ( نصيبشان ) [ميشود] ذلتي و
همانا خوانده ميشدند به جانب سجده
[كردن] و [در
حاليكه] ايشان سالمان (
تن درستان ) [بودند]
-
پس رهايم كن (
واگذار مرا ) و كسي را [كه]
تكذيب ميكند به اين سخن (
روايت ) ، به زودي و به تدريج ميگيريم (
مي كشيم ) ايشان را از
جايي كه نمي دانند
-
و مهلت ميدهم براي ايشان [كه] بدرستي ترفند من محكم ( پايدار ، استوار
، ماندني ، باقي ) [است]
-
آيا
مسئلت ميكني ( درخواست ميكني ) ايشان را مزدي
( پاداشي ) ،
پس ايشانند از غرامتي ( تاواني ، بدهي ، جبران
ضرر و زياني ) سنگين باران (
بدهكاران ،
سنگين شدگان ، مديونها )
-
يا در نزد ايشان [است] ناپيدا (
پوشيده شده ، راز مخفي ، نه ديده و نشنيده
شده ، نه دانسته ) ،
پس ايشان مينويسند
-
پس صبر كن براي فرمان (
قضاوت ، داوري ، راي ، حكم ) سرورت و نباش
همانند صاحب ( همدم ) ماهي (
يونس رسول الله ) ، زماني كه ندا داد و [در
حاليكه] او بود
اندوهگيني ( افسرده و ناراحتي ، بغض كردهاي )
-
اگر نه دريافته بودش (
تدارك و مهيا نشده بود براي او )
نعمتي از [جانب] سرورش ، حتما
[از شكم ماهي] بيرون انداخته
ميشد به صحرا (
دشت بي آب و علف
)
و [در حاليكه] او [مي شد] نكوهيدهاي (
سرزنش و ملامت شدهاي )
-
پس برگزيدش سرورش ، سپس قرارش داد
از صالحان
-
و اينكه نزديك است كساني كه كفر
ورزيدند ، حتما به لغزانند ( منحرف كنند ، چشم زنند
، از رويي به رويي ديگر و از حالي به
حالي ديگر كنند ) تو را به
[وسيله] چشمانشان ، هنگامي كه شنيدند ذكر ( يادآوري ، تذكر ، آيات قرآن
، پند و اندرز )
[را] و ميگويند
كه بدرستي اوست حتما مجنوني ( ديوانهاي )
-
و [در حاليكه]
نيست آن ، مگر ذكري (
اندرزي ، پندي ، تذكري ، يادآوري
) براي عالميان ( انس و جن )