Home   |  تماس با ما و ارسال مطالب |  پروژه‌ها  | نرم‌افزارهاي مورد نياز |

home

 

05-10-2023

 

نوع بشر محکوم به انقراض و نابودی است و اصلاً هیچ راه نجات و برگشتی هم ندارد. اتصال به دیتابیس قدیمی و دریافت اطلاعات کهنه از برزخ

 

 

همان‌طور که می‌دانیم نوع بشر گونه‌ای از پستانداران است؛ ولی با آنها تفاوت خیلی زیادی دارد و عمده تفاوت او در چیزی به نام به‌اصطلاح شعور است. اما این تفاوت در چیست؟


پستانداران برای تنازع‌بقا نیاز به جفت‌گیری و انتقال اسپرم دارند. اما این انتقال اسپرم گزینشی است. یعنی هر نری اجازه و اختیار یا امکان انتقال اسپرم را ندارد. به طور مثال در زمان و فصل فحلی حیوانات ماده، نرها با یکدیگر مبارزه می‌کنند و ماده‌ها تنها به نر قوی و پیروز میدان اجازه جفت‌گیری می‌دهند. چون می‌خواهند که فرزند یا فرزندانشان از ژن قوی و پایداری برخوردار شوند.

چون تنازع‌بقا در طبیعت خیلی سخت است و تنها نوع و نژاد قوی قادر به ادامه حیات است و ضعیفان محکوم به نابودی و انقراض هستند؛ ازاین‌رو مسابقه بر سر جفت‌گیری بسیار مقرراتی است. یعنی جنگ با شاخ و لگد و حتی چنگ‌زدن و گازگرفتن است. ولی نرها باید دوبه‌دو با هم مبارزه کنند و شکست‌خورده هم از میدان به در می‌شود. ولی او حق حیات در کنار گله را دارد و اخراج هم نمی‌شود. بلکه باید بعد از مشخص‌شدن مرحلهٔ فینال نرها منتظر بیماری، پیری، مرگ و حتی شکارشدن و حذف برنده مسابقه باشد. اگر اتفاقی برای او افتاد نر قوی دیگر جایگزین آن می‌شود. جای هیچ‌گونه تقلب، حیله، ترفند و مکری نیست؛ چون نسل آنها به مخاطره می‌افتد و هدف اولیه جفت‌گیری نیست؛ بلکه ادامه حیات دسته‌جمعی است که ممکن است میلیون‌ها سال به طول انجامد. در واقع اگر آنها این قانون گله‌ای برای جفت‌گیری را مراعات نکنند به نسل و نژاد خود خیانت کرده‌اند و تنها به‌خاطر جفت‌گیری باعث انقراض دسته‌جمعی خود شده اند.

پستانداران تقریباً خوب توانسته‌اند که حیات چندین میلیون‌ساله خودشان را ادامه دهند و به این زمان طولانی برسند و دلیل آن صرفاً همان انضباط دسته‌جمعی است که تمام اعضا گله به آن پایبند بوده و حتی یکی از آنها اقدام به انجام تخلف نمی‌کند؛ چون نرهای شکست‌خورده اصلاً حق نزدیک‌شدن به ماده‌ها را ندارند و در صورت نزدیک‌شدن سریعاً پس‌زده می‌شوند و ممکن است با خشونت زیاد هم همراه بوده باشد؛ چون این نر در حال تقلب‌کردن است. او یک شکست‌خورده میدان است که می‌خواهد جر بزند و جفت‌گیری کند که اصلاً حق و اختیار آن را ندارد. چون تخطی از قانون، و جرم هم تلقی می‌شود.

ولی در گونه انسان موضوع خیلی متفاوت است. چون او کم‌کم چیزی پیدا کرد به نام شعور که می‌توانست با بهره‌برداری از آن کارهای عجیبی بکند. به طور مثال نرهای ضعیف با یکدیگر متحد شدند تا آن نر قوی انحصاری و مغرور و خودخواه را بکشند و نابودش کنند؛ چون او در حق آنها ظلم، ستم و تعدی بسیاری می‌کرد و حق و سزایش مرگ و نابودی بود. نرهای دیگر هم کم‌کم به این نتیجه رسیدند که اگر این روند را ادامه دهند، تمامی نرها محکوم به مرگ هستند و اگر مردها کم شوند، نیرو و قدرت قبیله کم می‌شود، در نتیجه به توافق رسیدند که ماده‌ها را در میان خود تقسیم و یا به اشتراک بگذارند.

یعنی اولین فاجعه برای نسل انسان بدوی ازدست‌دادن آن نر قوی و آن ذخیره ژنتیکی بسیار مهم و حیاتی بوده است. این موضوع بر جثه و قامت نوع بشر خیلی مهم است حتی نیرو و قدرت و زوربازویش.

دومین فاجعه برای نوع انسان جفت‌گیری درون‌گروهی است. یعنی اگر جمعیت یک قبیله و گروه انسانی زیر 50.000 نفر بوده باشد در نهایت آن قبیله نمی‌تواند ادامه حیات دهد و محکوم به انقراض دسته‌جمعی است؛ چون ژنوم باگذشت زمان کیفیت خودش را ازدست‌داده و پست می‌شود و در نهایت بی‌فایده و بی‌خاصیت می‌شود.

سومین فاجعه قتل‌عام میان قبیله‌ای است. یعنی زمانی که دو یا چند قبیله درگیر می‌شدند یکی یا چند تا از قبیله‌ها تمام اعضایشان را از دست می‌دادند. مردان و پسران یکدیگر را کشته و دختران و زنان نیز همدیگر را نابود کرده و در نهایت گوشت همدیگر را می‌خوردند. یعنی زنان و دختران اجازه نمی‌دادند که زنان و دختران قبیله دیگر به آنها پیوسته و جمعیت آنها از مرز 50.000 نفر گذر کند.

فاجعه بزرگ زمانی شروع شد که آنها با توتون و تنباکو، گل علف و شاه دانه، انواع قارچ، اپیوم و... آشنا شدند یا اینکه زنان با استفاده از اکسید فلزات سرب، جیوه، کادمیوم... در کل فلزات سمی برای خود آرایش و مردان علامت‌گذاری کردند. حتی از سموم نباتی و حیوانی در مراسم خود استفاده کردند.

با مصرف مداوم و دائمی آنها از این مواد مخدر، توهم‌زا، روان‌گردان و سموم از انواع مختلفش، در نهایت تبدیل به موجوداتی شدند که تنها هدفش نابودی خود و نسلش شده است. ممکن است طرز تهیه و تولید الکل را نیز بلد بوده باشند که ترکیب این مواد با یکدیگر خیلی خطرناک است و از نوع بشر حیوانی بسیار عجیب و قریب می‌سازد.

به طور مثال تمامی مردان قبیله مجبور بودند که برای شکارکردن، غار و قبیله خود را رها کنند و این عملیات شکار و برگشت چندین روز می‌توانست به درازا بکشد. در نتیجه آنها دختران کوچک و سبک را که تازه پریود شده و آماده جفت‌گیری بودند را همراه خود می‌بردند که آن دختران کم سن تقریباً همیشه در حال جفت‌گیری و ارضای مداوم بوده‌اند.

آنها برای سیرکردن شکم خود مجبور به خوردن همه چیزی بودند از اسپرم مردان گرفته تا کرم خاکی، سوسک، لارو حشرات و انواع و اقسام خود حشرات، انواع خزندگان و جوندگان، میوه‌جات و خیلی چیزهای دیگر که قابل اسم‌بردن هم نیستند مثل مغز تازه شکافته شده و گرم میمون و... حتی خون آنها و... در حقیقت انسان موجودی کثافت و همه‌چیزخوار است. هر چیزی ارزش تغذیه برای او داشته باشد می‌خورد. حتی لارو مکس درون لاشه گندیده که انسان با مرغ توان مسابقه‌دادن دارد که مرغ می‌بازد. انسان در تغذیه می‌تواند از مرغ روکم‌کنی کند.

اما دو خطر بزرگ این گروه از شکارچیان را تهدید می‌کرد. مشکل اول نزاع درون‌گروهی بود. آنها به هزار و یک دلیل من‌جمله دعوا بر سر شکار یا دختران به جان هم افتاده و یکدیگر را به‌شدت مجروح و حتی مقتول می‌کردند. مجروحان نیز به علت خونریزی شدید یا عفونت می‌مردند. حالا ممکن است عده‌ای بگویند که این دختران چگونه آن شرایط را تحمل می‌کردند؟ که باید گفت شرایط برای آنها خیلی هم ایدئال بوده است. 24 ساعت شبانه‌روز در حالت ارضا و تغذیه مفت و مجانی بوده‌اند. حتی آن مردان نقش اسب و الاغ را برای آنها بازی می‌کردند. نزاع و درگیری مردان نیز برای آنها مثل تماشای فیلم اکشن بوده است و کلاً خود را در امنیت و محافظت می‌پنداشتند. حتی می‌توانستند از لاشه مردان کشته شده تغذیه کنند که سگ‌های ولگرد می‌کنند چرا آنها نکرده باشند. بهترین و نرم‌ترین قسمت لاشه مردان را می‌خوردند؛ مثلاً کبد و مغز و...
اما خطر بسیار بزرگ دیگر اینکه مردان و زنان قبایل دیگر آنها را تحت‌نظر داشته و از وضعیت آنها مطلع بودند که گرفتار مصرف چه نوع موادی شده اند. در فرصت مناسب با یک حمله غافل‌گیرانه همه آنها را کشته و به‌عنوان شکار به قبیله خود می‌بردند و شاید از روی تجربه طبق قانون قبیله آنها مصرف این‌گونه مواد کلاً ممنوع بوده باشد. یعنی هر قبیله‌ای که مصرف سوء مواد داشت در نهایت منقرض می‌شد. ولی اتفاق به‌مراتب هولناک‌تری در انتظار بقیه افراد در غار بود.

به‌خاطر گرما و نور آنها مجبور بودند که درون غار آتش روشن کنند و دچار مسمومیت با گاز منوکسید کربن می‌شدند. آنها برای انتظار جهت رسیدن غذا چاره‌ای نداشتند که از آن نباتات و رابطه جنسی شبانه‌روزی برای خود سرگرمی و تفریح درست کنند. مردان سالخورده با کودکان، دختران، زنان و حتی پسران جفت‌گیری می‌کردند. حتی مابین پسران با پسران یا دختران با دختران و دختران با پسران و زنان با زنان و زنان با دختران و پسران به انواع و اقسام خود رابطه جنسی برقرار بوده است. گویا این شعور نصفه‌نیمه و ناقص حسابی کار دست آنها داده بود و یک بی‌نظمی بزرگ مابین آنها در جریان بود است.

مشکل بزرگ اینکه دختران بعد از اولین پریود خود حامله می‌شدند و خودشان از رشد و بلوغ کامل محروم می‌شدند. با اندامی کوچک و نحیف و با شکم‌گرسنه یا سوءتغذیه می‌بایست زایمان کنند که نمی‌توانستند و جنین سقط می‌شد و خودشان هم می‌مردند؛ چون تحت‌تأثیر آن نباتات بودند. انتظار برای غذا بی‌فایده بود و سایرین هم، دختر و هم جنینش را می‌خوردند و هر کسی زودتر می‌مرد خوراک لذیذ دیگران می‌شد. حتی تا آخرین نفر که غارها پر از استخوان و اسکلت آنهاست.

حیوانی آنها را نخورده است؛ بلکه آنها به علت شکارشدن شکارچیانشان بدون غذا مانده و همدیگر را خورده‌اند؛ چون چاره‌ای نیست و برای آنها مشکلی نبوده است. شاید گوشت انسان خیلی خوشمزه‌تر و لذیذتر از گوشت سایر حیوانات بوده باشد. مخصوصاً جنین یا کودکان و دختران البته مغز که مزه و بوی ماهی می‌دهد. آنها فکر می‌کردند که مغز هم نوعی ماهی است. به‌هرحال دروغ است که می‌گویند انسان‌های امروزی فرزندان لوسی هستند. لوسی خودش از بالای درخت افتاد و پایش شکست و خوراک گرگ شد. چون گویا خیلی هم دسته پا چلفتی بوده است.

انسان‌های بدوی محکوم به انقراض شدند؛ چون آن شعور ناقص، قانون جفت‌گیری پستانداران را نقض کرد و آنها ژنوم خود را باختند. آنها با آن بی‌شعوری خودشان قانون جفت‌گیری پستانداران را ویرایش و تغییر دادند و آن بلا و مصیبت سرشان آمد. هر چند که هر ماه فحلی می‌شدند، ولی نتوانستند جمعیت خودشان را افزایش داده و حفظ کنند.

بزرگ‌ترین خطای انسان بدوی نقض قانون جفت‌گیری پستانداران بود؛ ولی موضع برای‌خدا هیچ اهمیتی نداشت؛ چون آنها در تکامل کلاً شکست‌خورده و به‌طرف سلول جن گرایش بیشتری داشتند و به آن حالت اعتدال نرسیده بودند. تعلیم‌وتربیت، حتی اصلاح نژاد آنها بی‌فایده بود. آنها باید حذف می‌شدند؛ چون برای سیاره زمین خطرناک بودند و این کار را خودشان با آن عقل ناقصشان انجام دادند.

 

فعلاً وضعیت و سرنوشت انسان‌های بدوی برای ما زیاد ارزش ندارد؛ بلکه موضوع مهم برای ما اینکه آنها حیوان بوده‌اند و نه انسانی که امتحان، فتنه، قیامت، محاکمه، بهشت و جهنم یعنی دین داشته باشند؛ بلکه موضوع بسیار مهم برای ما قوانین ازدواج و زوجیت و جفت‌گیری است که خداوند برای فرزندان آدم وضع کرده است. چون آدم، حوا و فرزندانش جایگزین آن وحوش بی‌نظم و انضباط شده اند.

موضوع خیلی عجیب است؛ یعنی الله قانون طلایی آن نر قوی و بی‌رقیب را حذف کرده است. اما چرا؟


چون توله‌های آدم عقل و شعور نسبتاً بیشتری دارند و خیلی سریع با هم متحد شده و اصلاً به پدر و مادر و خواهر خودشان هم رحم نمی‌کنند و آن حکایت انسان‌های بدوی تکرار می‌شود.

 فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ﴿۳۱﴾ مائده

عده‌ای بر این باور هستند که قابیل برای تصاحب همسر برادرش هابیل او را به قتل رساند. حال با مردان دیگر چه می‌کردند خدا می‌داند.

پس طبق قوانین خدا هر مردی حق ازدواج، نکاح و جفت‌گیری پیدا می‌کند. یا اینکه یک مرد می‌تواند چند زن را به همسری اختیار کند و ژنوم خود را به چند زن انتقال دهد. البته قانون پستانداران برای دختران و زنان پابرجا است؛ یعنی آنها حق انتخاب همسر را دارند و می‌توانند همسر خود را به‌عنوان نامزد قبول و یا اینکه رد کنند. یعنی فقط با یک مرد می‌توانند نکاح و جفت‌گیری داشته باشند و هرگز نمی‌توانند برای خود دو شوهر اتخاذ کنند. یعنی قانون نر قوی تبدیل به ماده گزینش کننده شده است. ولی اینها در کل چیزی را تغییر نمی‌دهد؛ چون مردان با ژن ضعیف می‌توانند با ویژگی‌های دیگری من‌جمله ثروت، قدرت و... مخ زن یا زنان پستاندار را بزنند و به همسری اختیار کنند. از طرفی اینها حس همنوع دوستی زیادی دارند و به بیماران، پیران، معلولان، دارندگان بیماری های خاص و ... خودشان یاری می‌کنند. با انواع و اقسام بیماری‌ها و امراض و... مقابله و مبارزه هم می‌کنند و آنچه در نهایت حاصل می‌شود یک ژن معیوب و محکوم به انقراض ضعیف است.

 

وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۲۵﴾

يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۲۶﴾

وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا ﴿۲۷﴾

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا ﴿۲۸﴾  نسا

یعنی خدا برای مردان آن قانون کتک‌کاری و مبارزه تن‌به‌تن را نگذاشته؛ چون انسان عقل و شعور دارد و ترفند و تقلب هم می‌کند و چه‌بسا تمامی مردان در این رقابت درگیر و کشته شوند. یعنی نظم و نظام جامعه به هم خورد.

 

 

خوب نتیجه چیست؟

نتیجه کلی این است که انسان روی سیاره زمین مهمان ناخوانده است؛ مهمان اصلی انسان‌های بدوی بودند که لیاقت آن صور و ساز را نداشتند، آن هم به‌واسطه شعورشان. بلکه قرار است که خیلی زود رفع زحمت کنند. یعنی فرزندان آدم ساکنین دائمی و پایدار سیاره زمین نیستند و برای اهداف بلندمدت خلق نشده‌اند؛ چون توانش را ندارند.

خیلی خلاصه گفته باشیم خداوند آدم را در آخرین مراحل پایانی خلقت خود خلق کرده است و تا قبل از اینکه انسان موفق به نابودی اکوسیستم سیاره زمین و ژنومش شود، خداوند خود نسلش را منقرض و سیاره زمین را می‌کوبد؛ اما چرا؟

 

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا ﴿۱۱۹﴾ نسا

وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ ﴿۲۰۵﴾ بقره

 

یعنی چنین به نظر می‌رسد که ابلیس و شیاطین در مرحله اول سعی داشته‌اند که نسل نوع بشر و زیست‌بوم سیاره زمین را نابود کنند؛ ولی بعداً خودشان شیفته نوع و نسل انسان و اکوسیستم و قدرت و ثروت و دارایی سیاره زمین شده‌اند. یعنی ابلیس و شیاطین عاشق آبادی و عمران و تصرف و تملک سیار زمین و همچنین عمری جاودانه و همیشگی شده‌اند؛ ولی مشکل بسیار بزرگی دارند و آن اینکه:

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ﴿۴﴾

ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ﴿۵﴾

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿۶﴾ تین

 

یعنی آدم و فرزندانش در روی سیاره زمین بجای اینکه به‌طرف جلو و تکامل حرکت کنند، به‌طرف عقب و دوران غارنشینی حرکت می‌کنند و خودشان اصلاً متوجه هم نمی‌شوند. اما چگونه؟


این کار با اتصال آنها به یک دیتابیس قدیمی با اطلاعات کهنه مربوط به غار نشینان صورت می‌گیرد. این اتصال از طریق برزخ است.

 

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۶۳﴾ نحل

 

یعنی ابلیس و شیاطین سعی دارند که با دادن تصویری نیکو و جذاب به آن بربریت قدیم، ظاهر و جلوه آن را نیکو جلوه داده و همه آنها را به‌نوعی از طریق فلسفی توجیه و توضیح دهند. ولی ناخواسته خودشان باعث آن ویرانی و تخریب می‌شوند؛ یعنی فکر می‌کنند که دوست دارند سازنده باشند؛ ولی خراب‌کار عمل می‌کنند. درست برعکس خواسته خودشان. مثلا:

جنگ و گشت و کشتار به هزار و یک دلیل غیرمنطقی در میان فرزندان آدم چیزی کاملاً طبیعی و عادی شده است. حتی تعدی و تجاوز به زنان، دختران و کودکان. ولی فرزندان آدم حداقل برتریتشان به نوع قدیمی و بدوی این است که در اکثر موارد از کشتار زنان و دختران و کودکان صرف‌نظر می‌کند و حاضر به پذیرش آنها در میان خود است که به جمعیت درون‌گروهی‌اش افزوده و این انقراض را به تأخیر انداخته است. یعنی شیاطین و ابلیس هدف اولشان قتل‌عام تمامی جنسیت‌ها و طبقات سنی بوده است؛ ولی خودشان به طمع سوءاستفاده یا استفاده از آنها از این کار اجتناب می‌کنند و آنها را به اسارت خود می‌گیرند؛ چون فکر می‌کنند که سود سرشاری برای آنها خواهند داشت حتی استفاده جنسی، بردگی و...

ولی قوانین خدا در مورد جنگ و اسارت خیلی سفت‌وسخت است حتی خیلی سخت‌تر از ازدواج و نکاح. یعنی تا زمانی که اسرا کافر، مشرک و منافق هستند، نجس بوده و به آنها اصلاً نمی‌توان دست زد یا لمسشان کرد یا نزدیکشان شد چه برسد به تجاوز یا ازدواج و نکاح یا... آنها صرفاً می‌توانند جهت انجام امورات خودشان به کار گرفته شوند و نه بردگی و... برای سایرین چه برسد به بردگی جنسی.

اسرا برای مسلمانان یک دردسر بزرگ بوده و هستند؛ چون اگر مسلمان نشوند نگهداری از آنها مصیبت است. مصرف توتون و تنباکو، گل علف و شاه دانه، انواع قارچ، اپیوم و الکل به‌شدت در میان فرزندان آدم شایع شده است حتی مواد صنعتی و سنتز شده که عوارض آنها نیز کاملاً شناسایی نشده است. مصرف اینها می‌تواند فرزندان آدم را به تاریک‌ترین و عمیق‌ترین نقاط قارها منتقل کند. البته چه در مکان و چه در زمان. اطلاعات کهنه با تمام سرعت منتقل شده و انسان‌ها با تمام قدرت به این دیتابیس قدیمی اتصال پیدا می‌کنند. آرایش، تتو و... زنان و مردان می‌تواند اکسید فلزات سمی و خطرناک را وارد جسم آنها کند و چهره تغییریافته آن انسان‌های وحشی را طلایی کند. همچنین تمامی احساسات و ویژگی‌های حیوانی آنها را. شکار در جنگل به شکار در شهرها تبدیل شده است. دزدی، جعل، کلاهبرداری، رشوه، اختلاس و رانت، اخاذی و باج‌بگیری، زور بگیری و کلاً تمامی تخلفات و جرایم مالی، جای شکار را گرفته است. چون مالی مفت و مجانی است درست همانند لاشه حیوانات وحشی. اگر نمی‌توانی از جسد کسی تغذیه کنی از اموالش تغذیه کن. اگر مرده است ارثش را بالا بکش و اگر زنده است او را بکش و اموالش را تملک کن.

همان کثافت خواری جنگلی امروزه در نوع بشر دیده می‌شود. از تاریک‌ترین اعماق اقیانوس گرفته تا تمامی انواع و گونه‌های پرنده در آسمان، شکار و خوراک انسانها می‌شوند. حتی تنقلات مثل آجیل، چیپس، پفک، بیسکویت، آدامس، شکلات، ترشک، بستنی، معجون، آب‌میوه، کوکتل، لواشک و انواع و اقسام نوشابه الکی و غیرالکلی و انرژی‌زا و.... با کلی مارک و برند قدیمی و جدید که 80 در صد سوپرمارکت‌ها و فروشگاه‌های زنجیره‌ای را دربرگرفته که دختران و پسران گونی گونی خریده و می‌خورند و هر روز به دنبال تجربه یک نوع جدید از تنقلات و خوراک دریایی، زمینی، زیر زمینی و هوایی، دسر، فست فود، سالاد، ساندویچ و... هستند. در فضا هم به دنبال غذا بوده و هوس خوردن فرازمینی‌ها را نیز دارند. به طور مثال کرم خاکی به‌صورت ماکارونی خورده می‌شود و...

زمانی که سیر بوده و هوس خوردن چیز جدیدی را داشته باشند، انگشت خود را وارد حلقشان کرده و خودشان را مجبور به استفراغ و تهوع می‌کنند تا برای خوردنی و نوشیدنی جدید جا باز شود. حقه و فریب برای آنها غذاخوری سلف‌سرویس است که هر چه خورده‌اند را روی میز غذاخوری بالا آورند تا اشتهای دیگران کور شود؛ ولی عجبا که دوباره به خوردنشان ادامه می‌دهند؛ چون فکر می‌کنند که سرشان کلاه رفته و مغبون شده‌اند و درست به مقدار یا بیشتر از پول پرداخت کرده باید بخورند تا احساس شکست و خاری نکنند.

گویا در میان فرزندان آدم و انسان‌های بدوی مسابقه همه چیز خواری راه افتاده که مرغ‌ها چنگال به منقار مانده‌اند. نه بابا کار ما نیست ولشان کنید توله آدم کجا ما دایناسورهای پردار کجا. اینها آخرش به خود ما هم رحم نمی‌کنند.

ما انسان‌های بدوی را دیدیم آنها در نزد اینها هیچ هستند. آقا ما شاهد، تمام کنید؛ چون توله‌های آدم بردند. زیاد نخورید چون می‌ترکید و هزار و یک نوع بیماری از قند خون گرفته تا سکته مغزی می‌کنید. انسان‌های بدوی شاید هفته‌ها گرسنه می‌ماندند، اینها در رختخواب هم کوفت زهرمار می‌کنند، اصلاً معلوم نیست که در حال خواب هستند یا نشخوار. خدا کمی دیر کند سیاره زمین را می‌بلعند با تمام محتویاتش. هر دو کار ریدن و خوردن را هم‌زمان انجام می‌دهند. مگر توالت جای ریدن است یا غذاخوردن؟ بعدازاین نوبت ریدن در غذاخوری و آشپزخانه است که افراد مست انجام می‌دهند و مصونیت قضایی دارند. چون جزئی از عوارض جانبی صنعت گردشگری است. مسابقات غذا و مشروب‌خوری و... بین‌المللی و رکورد کینز دارد.

دعوا و کتک‌کاری خیابانی بر سر تصاحب دختران و زنان مشهود است. عده‌ای کشته می‌شوند و راهی قبرستان، قاتلان فراری شده سپس دستگیر و اعدام یا حبس عبد می‌شوند و در بعضی کشورها فقط بیست سال زندان دارند. گروهی هم زخمی و روانه بیمارستان می‌شوند و دختران و زنان نیز شگفت‌زده شده و هیجان خود را نشان می‌دهند؛ چون قرار است نر قوی آنها را تملک و تصاحب اجباری کند و این برای آنها خیلی شورانگیز است؛ چون برای هر دختر و زنی جنگ و نبرد خونین راه نمی‌افتند. آنها با خود می‌پندارند که چیز فوق‌العاده‌ای هستند و از تمامی صحنه‌ها فیلم‌برداری و به دوستان و رفقا نیز نشان داده می شود. دوستان و عزیزان خاک‌برسر شما که مزاحم خیابانی هم ندارید؛ ولی به‌خاطر ما آدم کشته شد و یا اعدام و زندانی. صبر کنید از زندان بیرون بیاید، جنازه‌های بیشتری در راه سردخانه است. حتی اعدامی‌ها در راه چوبه دار شوند. به‌خاطر مسائل سیاسی این همه کشته و اعدامی نداشتیم. پس ما از سیاست‌مداران بسیار مهم‌تر و بانفوذتر هستیم؛ چون رهبران این دنیا هستیم. حالا ممکن است این موارد نه‌تنها برای زنان و دختران باشد؛ بلکه برای پسرهای کم‌سن‌وسال نیز پیش آید که آنها هم یک طرف این ماجرای پرشوروحال هستند که خیلی‌ها هم به فکر تملک و تصرف آنها می‌باشند. آن هم با قمه‌کشی و قداره‌بندی و چه بسیار که این اراذل‌واوباش خیابانی با پلیس هم درگیر و گلوله خورده و بمیرند و برای آنها مایه شهرتی هم بوده باشد؛ چون نامشان سرزبان‌ها می‌افتد.

سایر درگیری‌ها نیز بی‌سروصدا و نامشهود است؛ چون با چک و سفته برگشتی، ورشکستی و متواری شدن پایان می‌یابد و معشوقه باید به دنبال متقلب دیگری باشد. چون عیاشی خرج و توان سنگینی دارد. مخصوصاً اگر پای رقابت و روکم‌کنی در میان بوده باشد. بدهی‌ها به‌صورت تصاعدی افزایش میابد؛ چون محل کاسبی رباخواران و نزول بگیران است. خیر و فایده دختران و زنان روسپی کلاً متوجه آنهاست. چون آنها هزینه عیاشی‌ها را پیش‌پرداخت و با گوشت و خون دیگران وصول می‌کنند. پشت پرده هر رسوایی یا ورشکستگی مالی یک زن، دختر و پسر خبیث است. چون اصل مایه را او مثل پستان مادر مکیده و قد کشیده است.

حالا برو بالاتر، بالاترین مقامات اداری، دولتی، سیاسی، انتظامی، نظامی، اطلاعاتی، تجاری، اقتصادی، صنعتی، صنفی و... درگیر نزاع بر سر تصاحب و تملک معشوقه هستند. نر و ماده هم فرقی نمی‌کند. شاید نوع بدوی انسان صرفاً دعوی ماده‌ها را داشته باشد؛ ولی نوع متمدن و شهرنشین آن، نرها را نیز وارد جنگ و نزاع خود کرده باشد و البته سایر انواع و اقسام جنسیت‌های جدید را که شاید در میان بدوی‌ها اصلاً وجود نداشته بود؛ ولی در میان متمدن‌ها فراوان یافت و رویت هم می شود.

مردمان مناطق دوردست هم که اصلاً از وضعیت شهرها خبر ندارند و در جمعیت‌های زیر 50.000 نفری به‌صورت کاملاً امن و به‌دوراز این گونه مسائل و مشکلات به زندگی ساکت خود ادامه می‌دهند. غافل از اینکه به جفت‌گیری درون‌گروهی دچار شده‌اند (ازدواج فامیلی) و در نهایت محکوم به انقراض و نابودی هستند. از ده بقلی (بالا و پایین برره) زن بگیر تا خونت عوض شود. شما دو قبیله مگر بیشتر از 50.000 نفر هستی تا خونت عوض شود. بنشینی پای منقل و وافور و چای نبات و تنقلات بخوری خونت بهتر تصفیه و عوض می‌شود. بقیه پول را نگهدار برای زیارت. کم آوردی زمین بفروش برای دخترت جهاز بگیر و برای پسرت هزینه ازدواج کن و شاید هم سفر حج قسمت شد خدا را چه دیده‌ای باقی‌مانده تریاک بخر و بگذار زیر بالش برای روز مبادا تا خمار نمانی. آب دماغت را جمع کن تا دیگران متوجه هم نشوند. زندگی روستایی خود خود غارنشینی است البته با وضعیتی به‌مراتب بهتر از شهرنشینی. آقا دهات دیگر حال و صفایی ندارد ما هم باید برویم شهر صنعتی حال کنیم. به بینیم آنجا چه خبر است؟ چون شنیده‌ایم که حوری و غلمان آسمانی در آنجا مثل مائده سرازیر است جای تعویض خون آنجاست. در دهات آدم پوسیده می‌شود و ضدزنگ در شهرستان است. یا شهر حتی خود پایتخت چون شنیده‌ایم که خود ابلیس به سلطنت رسیده و روی تخت‌روان است.

در دهات هم دعوا با بیل و کلنگ است، البته نه برای زن و... بلکه بر سر آب و زراعت است. جای هیچ نگرانی نمی‌باشد؛ چون واردات علوفه، جو، ذرت، گندم، برنج، روغن، گوشت، ماهی، چای و... برای وحوش جنگلی آزاد است.

تقریباً تمامی لوازم آرایشی، بهداشتی، جنسی، پرورش اندام، پروتئین، وی، حتی پزشکی و دارویی و... تقلبی یا غیراستاندارد یا با رانت و فساد یا قاچاق وارد شده‌اند و پر از مواد سمی و غیرمجاز و... هستند. مصرف هورمون و محرک و... بسیار بالا است که مصرف‌کننده خیلی سریع توسط غارنشینان لمس و تسخیر می‌شود؛ چون اطلاعت غلط و گمراه‌کننده است. چون مربوط به وحوش است.

مصرف‌کننده این‌گونه مواد و همچنین مواد غیرمجاز دیگر، در نهایت با زایل شدن عقل مواجه شده و تبدیل به یک موجود ترد شده و انتقام‌جو می‌شوند و تنها هدف، جامعه‌ستیزی و گرفتن انتقام و خالی‌کردن عقده و کینه درونی است؛ چون غارنشینان همیشه به دنبال جنگ و انتقام با قبایل دیگر بودند؛ آنها هیچ آرامش یا رفاه یا آسایشی نداشتند برای اینکه از یکدیگر زخم یا شکست‌خورده بودند. ممکن بود که همه چیز خود را باخته و در تنهایی و انزوا به زندگی خود ادامه می‌دادند. چون تمام اعضا قبیله او کشته شده بودند و او به‌تنهایی می‌بایست انتقام همه آنها را بگیرد آن هم با تنی زخمی و مجروح و عفونت کرده.

در جوامع امروزی هم دختران کوچک و کم‌سن‌وسال توسط مردان و پیرمردان یا بزرگسالان دست‌به‌دست می‌شوند و سرگرمی و تفریحی شده‌اند برای ادامه به کارهای نامشروع مثل قمار، قاچاق، آدم‌ربایی، سرقت و... در کل جرایم جنایی و کیفری حتی کارهای در ظاهر مجاز و آبرومند مثلاً انواع و اقسام درآمدهای مالی و... جنگل هم جای خود را به زاغه‌ها، ویلا، خانه دربست و حتی آپارتمان، کارگاه، انباری، کارخانه، استخر و... داده است. شب و روز این دختران در حال رابطه جنسی و ارضاشدن هستند و عجبا که آنها نیز با آن سن کم، قاتی این بزهکاری‌ها شده و قسمت عمده کارها به آنها واگذار و محول شده است و از این ماجراجویی و درگیری و بگیر و به بندها لذت می‌برند؛ چون خودشان را مثل پسران و مردان شجاع و بی‌باک می‌پندارند. آنها همیشه شاهد درگیری مابین اعضا گروه‌های تبهکار و باندها و جرایم سازمان‌یافته هستند البته چه درون‌گروهی و چه برون‌گروهی. تغذیه برای آنها مجانی و درگیری هم جای فیلم اکشن کاملاً طبیعی و زنده است. نیازی به پیاده‌راه رفتن هم ندارند؛ چون همیشه ماشین زیر پای آنها بوده و با خودرو نقل‌مکان داده می‌شوند البته به همراه راننده محافظ. خود را در امنیت کامل می‌دانند؛ ولی به ناگاه توسط گروه‌های ضربت پلیس محاصره و دستگیر می‌شوند؛ ولی آنها به‌عنوان قربانی شناخته شده و آزاد می‌شوند و مدرکی دال بر مجرمیت آنها وجود ندارد و روز از نو روزی از نو. دختران و پسران محیط تاریک، روشن شده با نور شمع و لامپ کم‌نور را رمانتیک در می‌یابند؛ ولی خاطرات همان کهن دوران غارنشینی است. انواع و اقسام روابط جنسی با هر شرایط سنی و جنسیتی و ترکیبی هم کاملاً مشهود و محسوس است. سقط‌جنین و رهاکردن نوزاد هم بسیار است و چه جایی بهتر از ظرف زباله تا نصیب شهرداری شوند. سربازان آینده پارس هم این‌گونه هستند. صد رحمت به سربازان بابک مفعول. آنها در قلعه پرورش یافتند اینها در واگن زباله. توله‌های آدم محکوم به انقراض هستند حتی خیلی زودتر از بدوی‌ها و اقوام پارس خیلی سریع‌تر از سایر نژادها مفقودالاثر می‌شوند چون ژن پست تری دارند. فرزندان آدم نیز با نقض قوانین خدا در کتاب قرآن و وضع قوانین من درآوری و ویرایش قوانین خدا راهی را اتخاذ و در پیش گرفته‌اند که در نهایت نوع و گونه‌ای از بشر را پدیدار کند که درست مشابه بدوی‌ها است. منتها در ظاهری آراسته و پیراسته که متفاوت و جدید نشان داده شوند.

پستانداران سالی یک یا دو بار فحلی شده و نوع ماده اجازه جفت‌گیری طبق غریزه و قانون خودش را می‌دهد و در غیر این حالت نزدیک‌شدن نوع نر به آن ممکن نیست؛ چون به‌شدت از خود می‌راندش. شاید برای آنها جفت‌گیری لذت‌بخش بود باشد؛ ولی هدف نهایی صرفاً زادوولد است؛ اما انسان‌های بدوی و فرزندان آدم تقریباً همیشه آماده جفت‌گیری هستند، حتی در زمان پریود زنان و این معنی و مفهوم دیگری به جفت‌گیری انسان می‌دهد که به آن تفریح یا لذت یا سرگرمی سکس می‌گویند. همیشه و هر روز سال نوع انسان و بشر دچار این مشکل‌ها و پیامدهای ناشی از آن است. حال مفید باشد یا مضر نتیجه نهایی آن سقط‌جنین و نازایی حتی مرگ و... است که تداوم نسل نوع بشر را به مخاطره می‌اندازد و هزار یک معضل و مشکل اجتماعی و روحی و روانی به همراه دارد که معنی واضح و روشن آن این است که نوع انسان ماندگار نبوده و رفتنی است و در این دوران کوتاه و قبل از قیامت به خواسته و آرزویش برسد و ناکام از دنیا نرود؛ چون آخرت بسیار دهشتناکی در انتظار اوست و آش نخورده و دهان سوخته نباشد. یعنی واقعاً مدارک و شواهدی برای محکومیت قطعی او در دست بوده باشد. چون این عذاب آخرت عبدی و همیشگی است. چه بهانه‌ای بهتر از نافرمانی و عصیان خدا. این رفتار انسانی قطعاً ثابت می‌کند که برای بقای خودش نیز اهمیتی نمی‌دهد و نتیجه رفتار و کردارشان نابودی خودشان است. اینک ربط‌دادن آن به اخلاقیات ممکن است که درست هم نبوده باشد و خیلی‌ها به دنبال راهکارهای اخلاقی باشند که آنها نیز هرگز جواب نمی‌دهند و با شکست مواجه می‌شوند. به طور مثال آیا دختران و پسران و مردان و زنان حاضر هستند که از تمامی کرده‌های خودشان دفتر خاطرات تنظیم و نگاشته، حتی عکس و فیلم گرفته و قبل یا بعد از ازدواج در اختیار همسران خود قرار دهند که جواب منفی است. در هنگام و بعد از ازدواج این مسائل زشت و زننده است و تنها به این بهانه می‌توان روی آن سرپوش گذاشت که گذشته من به تو ربطی ندارد؛ بلکه آینده من به تو مربوط است و البته که اختیار آینده هم در دست خودم است و برعکس. ولی به‌نوعی مربوط شده و خانواده از هم می‌پاشد. یا اینکه من کف دستم را بو نکرده بودم که می‌خواهم با تو ازدواج کنم وگرنه نمی‌کردم و... این‌گونه مسائل برای بشر دردسر و مشکل‌ساز است؛ چون شعور پیدا کرده است؛ ولی برای سایر پستانداران مفهومی ندارد. برای انسان خیلی مهم است که بداند پدر و مادرش کیست؛ ولی پستانداران مادرشان مهم است که به آنها شیر می‌دهد و بعداً آن مادر هم برایشان هیچ اهمیتی نخواهد داشت. ولی هر چیزی به‌اندازه سرسوزن برای انسان اهمیت دارد؛ چون تفکر و اندیشه و تعقل می‌کند؛ چون شعور دارد یا فکر می‌کند که شعور دارد؛ ولی دست به کارهای عجیبی می‌زند که برای خود و دیگران مسئله و مشکل‌ساز می‌شود و ممکن است آینده خود و نوع بشر را خراب کند.

این یک واقعیت است که احساسات انسان می‌تواند به‌گونه‌ای عجیب در او ظاهر شود که نه‌تنها دلیل قطعی و علمی آن را نمی‌داند؛ بلکه با باورها و اعتقادهای او نیز در تضاد باشد و در نهایت دچار یک تناقض بزرگ شود؛ مثلاً حس حسادت، کینه، انتقام، خشم، دشمنی، نفرت و... که بیشتر از همه به مسائل جنسی مربوط می‌شود و نمی‌تواند چرایی آن را پیدا کرده و توضیح دهد؛ ولی مسلماً دلیل و ریشه ژنتیک دارد؛ چون از درون شخص شعله‌ور می‌شود.

در واقع پستانداران ماده طبق غریزه تمایل شدیدی دارند که قاتی نرها شده و آن‌ها را تحریک به مبارزه و جفت‌گیری کنند؛ چون حس مادر بودن آنها برای زاییدن نیاز به اسپرم دارد؛ ولی نرهای قوی به فکر دورکردن نرهای ضعیف دیگر و محافظت از ژنوم خودشان و جلوگیری از آلودگی میکروبی توسط نرهای دیگر هستند. ازاین‌رو خداوند در دین اسلام قوانینی وضع کرده است که جوامع بشری دچار این‌گونه بحران‌ها و چالش‌های حیوانی نشوند.

به طور مثال واژه خیانت مترادف است با اینکه کسی می‌خواهد مسواک، تیغ صورت‌تراشی، لباس زیر، حوله و در کل لوازم بهتاشتی و شخصی شما را آلوده کند یا اینکه عوامل بیماری زا را درون بدن شما کند یا اینکه ژنوم شما و فرزندانتان را آلوده کند و...

بزرگ‌ترین خریت مسلمانان سبک‌سر این بود که فکر کردند قرآن مال 1400 سال پیش است و به‌روز نیست؛ بلکه طبق سلیقه امروزی باید ویرایش و تغییر داده شود؛ چون خیلی جاهلانه به نظر می‌رسد و مایه تمسخر روشنفکر و دگراندیش دلقک صفت است که در آینده توسط همین غارنشینان در دیگ جوشان پخته و خورده خواهند شد. دیتابیس و اطلاعات کتاب قرآن کاملاً درست و به‌روز است. نگرش غارنشینان به کتاب قرآن غلط است.

قرآن برای مسیح چیز تازه‌ای ندارد؛ چون تمامی این مطالب را در تورات موسی و انجیل خودش خوانده است. آنچه برای مسیح جذابیت دارد تاریخ بعد از نبوت محمد است. چون چنین دستگیرش می‌شود که بنی‌اسرائیل هر طور با او رفتارکرد، اعراب نیز با محمد رفتار کردند. یعنی هر بلایی سر او آمده سر محمد نیز آمده است. همان خطاها و اشتباهات را که یهود و نصارا مرتکب شد، این بار اعراب و مسلمانان مرتکب شده‌اند.

خدا خودش مسلمانان را رسوا می‌کند؛ چون مسیح به آنها می‌گوید که شما من را نبی نصارا و ارامنه می‌دانستید و خیلی هم غلط بود؛ چون مسلمانی من قبل از محمد بود. او شهادتین می‌گفت نه به نام خود بلکه به نام من. او نبوت من را گواهی و شهادت می‌داد و در نماز نه نام خود بلکه نام من را می‌آورد؛ چون او از خاندان عمران و من بود. او خودش می‌دانست که نبی است و چه نیازی به شهادت و تأیید خودش داشت. نبوت او را من گواهی و تأیید می‌کنم و نامش را در نماز خود می‌آورم. شما به چه حقی و به چه استدلالی با آن فهم و شعور ناقص خود تصور کردید که کتاب خدا قدیمی است و نیاز به تغییرات دارد. قدیمی مغز شماست که متعلق به دوران غار و غارنشینی است. کتاب قرآن اگر نیاز به تغییر داشت خوب خودش با ارسال نبی انجامش می‌داد، موسی را مجدداً زنده کرده و می‌فرستاد و اعراب و بنی‌اسرائیل را مثل سگ هار به جان هم می‌انداخت. تورات موسی و انجیل من و زبور داوود نیازی به تغییرات نداشت؛ بلکه تحریف شده بودند و خدا بعضی حرام‌ها را برای بنی‌اسرائیل حلال کرد که فوقش حرام باقی می‌ماندند چه می‌شد. مثلاً مرغ بخورند دیگر اشکالی ندارد که الان هم نمی‌خورند. آنها کتب شیطانی خودشان را دوست دارند و حلال و حرام خود را. خاخام مرغ حرام را ذبح کند برای بنی‌اسرائیل حلال است از خود آن زمان که برایشان حرام بود؛ چون خاخام می‌تواند حرام خدا را حلال و برعکس کند.

 

در حقیقت اسلام‌ستیزان و شیاطین فکر می‌کنند که کتاب قرآن قدیمی است؛ ولی خودشان مستقیماً به یک دیتابیس قدیمی و اطلاعات کهنه متعلق به چندین میلیون سال پیش وصل شده اند. هدف چیست؟


ابلیس و شیاطین به خدا پیشنهاد جنگ دادند که ما نوع بشر و خلقت تو را نابود می‌کنیم. ولی بعداً پشیمان شده و گفتند که خیلی حیف است که نوع بشر و سیاره زمین نابود شود؛ چون ما خودمان و آنها را دوست داریم؛ همگی باید جاودانه و ماندگار شویم. ولی آنها حق جر زدن ندارند و باید به گفته خود عمل کنند آن هم ناخواسته چون این یک جنگ و مبارزه است و خدا این جنگ را می‌برد؛ چون خودش سریع‌تر وارد عمل می‌شود. ابلیس و شیاطین منصرف شدند؟ خدا هیچ انصرافی ندارد و تا آخر راه باید بروند. حمله مگاک سگ‌توله‌های آدم و شیاطین را غافل‌گیر می‌کند و ژنوم انسان را روی سیاره زمین معدوم می‌کنند و خداوند خودش سیاره زمین را در هم کوبیده و تکه‌پاره می‌کند؛ چون این یک مسابقه است و چه کسی می‌تواند از خدا پیشی بگیرد. روزی می‌آید که ابلیس و شیاطین که در فکر نابودی بودند، و الان به فکر سازندگی هستند، به فکر محافظت از سیاره زمین و نژاد انسان و خودشان خواهند بود؛ ولی هیچ راه دفاعی از خود ندارند؛ چون حمله خدا خیلی سنگین است.

يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ ﴿۱۶﴾ دخان

امروزه برای زیست‌شناسان کاملاً ثابت شده است که نتیجه غریزه پایداری پستانداران است؛ ولی نتیجه شعور برای پستانداران نابودی و انقراض دسته‌جمعی است. علت بر اینکه غریزه یک برنامه‌ریزی واحد کلی و لازم‌الرعایه است؛ ولی شعور یک حق انتخاب و اختیار شخصی است که در نهایت موجب آسیب شخصی و گروهی است. فایده و ثمر غریزه، اتحاد و یکپارچگی است؛ ولی نتیجه شعور تفرق یا نفاق و ازهم‌پاشیدگی است.

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾ احزاب

یعنی تمامی مخلوقات خدا علاقه به غریزه و ذات خود و آن برنامه‌ریزی کلی واحد و یکپارچه دارند که خدا برایشان تعریف و مقرر کرده است، ولی انسان‌ها به شعور و حق انتخاب سرنوشت و اختیارات شخصی خودشان علاقه‌مند هستند. ازاین‌رو دین اسلام و کتاب قرآن سعی می‌کند که آن ذات و غریزه و برنامه‌ریزی کلی واحد و یکپارچه و جامع را ارائه کند و غیرمسلمانان و یا اسلام‌ستیزان یا روشنفکران و دگراندیشان چنین تصور کرده و می‌پندارند که آنها موجوداتی بدون فهم و شعور و همانند سایر پستانداران و در کل حیوانات هستند. یعنی مسلمان کسی است که از فهم و شعور و حق انتخاب و اختیارات شخصی خودش استفاده نمی‌کند. گویا عقل و اختیار او در دست کس دیگری است و به‌سادگی از آنها صرف‌نظر می‌کند و در می‌گذرد؛ بلکه از فرامین خدا در کتاب خدا پیروی می‌کند و بدون چون‌وچرا آنها را قبول و اجرایی هم می‌کند. ولی غیرمسلمانان خودشان را باشعور و عاقل دانسته و باید که از عقل و فهم و شعور شخصی و اجتماعی و گروهی خودشان استفاده کنند که در نهایت با یک آشوب یا فاجعه بزرگ مواجه می‌شوند؛ ولی در جمعیت مسلمانان حقیقی و واقعی درگذشته، خبری از آشوب و بی‌نظمی و آشفتگی نبوده است؛ چون همه آنها به یک دیتابیس به‌روز و دائمی و اطلاعات درست وصل شده بودند. چون فرق قبل و بعد از اسلام‌آوردنشان را می‌دانستند و درک و فهم و حس هم کرده‌اند. در قبل اسلام از عقل و فهم و شعور و سنت و روال قبیله‌ای خودشان استفاده کردند و به خاک سیاه نشستند؛ ولی بعد از تبعیت از کتاب قرآن به یک آرامش و اتحاد و یکپارچگی دسته‌جمعی رسیده‌اند؛ یعنی یک قدرت بزرگ و نامحدود. یعنی مسلمانان حقیقی این تجربه را دارند که کتاب قرآن بهتر از فهم و شعور انسان یعنی بهتر از هر چیز دیگری عمل کرده و جواب هم می‌دهد.

به طور مثال مغولان شبیه یک گله گورخر وحشی بودند. همگی یک‌شکل و اندازه، یک نوع لباس و تجهیزات جنگی، یک نوع غذا و سیمایی مشابه و البته رفتار و باوری یکسان و... داشتند. درست مثل یک کلونی که از یکی از آنها چند صدهزار رونوشت برابر اصل گرفته شده باشد. اصلاً کسی باور نداشت که آنها دنیا را فتح می‌کنند. اما بزرگ‌ترین چالش آنها در هم شکستن گارد رومی بود. نه پارسیان و نه مصریان و نه خود اعراب و نه هر خر دیگری موفق به شکستن گارد رومی نشد. در نتیجه تمامی امپراتوری‌های بزرگ عالم سقوط کرد؛ ولی رومیان پابرجا بودند؛ ولی در نهایت گارد آنها توسط مغولان شکسته و در هم کوبیده شد. بهترین سربازان و فرماندهان نظامی روم با بهترین تجهیزات برای مقابله با مغولان ارسال می‌شد؛ ولی یکی از آنها زنده بر نمی‌گشت. رومیان خودشان را برترین ارتش دنیا با بهترین راهبردهای نظامی می‌دانستند؛ ولی تا به امروز نفهمیدن که راهبرد مغولان برای در هم کوبید گارد رومی چیست؟
چون خیلی محرمانه بود و فقط مغولان می‌دانستند و می‌توانستند در عمل اجرائی کنند و از رومیان اسیر جنگی هم نمی‌گرفتند؛ بلکه همگی آنها مصلوب، شکم پاره و قطع ساق پا و دنده سینه می‌شدند تا بدانند که با پیامبر خدا مسیح یا رسول خدا جبرئیل این‌چنین فعلی را نمی‌توان مرتکب شد؛ چون سر فرزندانشان می‌آید. حالا بگذریم که سر اعراب و سگ سنی‌ها هم روی نیزه بود حتی اگر ترک بوده باشند تا بدانند که با فرزند بی‌گناه رسول نمی‌توان این کار را کرد. آنها بنی‌اسرائیل را هم مصلوب می‌کردند چون می‌دانستند که با رومیان نمی‌توان بر علیه رسول خدا متحد شد و برای پارسیان خیلی ارفاق قائل شدند؛ چون هیچ رسول و فرزند رسولی را مقتول نکردند؛ ولی لیاقت آنها تیمار اسب و پاک‌کردن و نظافت طویله و اسطبل بود.

این یک سؤال است که چگونه یک گله چوپان صحرا و چادرنشین می‌تواند گارد رومی را درهم‌شکسته و همه آنها را به طرز خیلی‌خیلی فجیعی کشتار و قتل‌عام کند؟ چون یکی از آنها موفق به فرار شود راهبرد مغولان لو می رود و دیگر اجرایی نخواهد شد چون رومیان راهبرد خود را اصلاح و تغییر می دهند؟

 

 

مغول‌ها با رومیان خیلی تفاوت داشتند. رومیان در قلعه بزرگ شده و احساس امنیت و آسایش می‌کردند؛ ولی زمانی که از قلعه خارج می‌شدند ترس به جانشان می‌افتاد و برای خود قلعه قابل‌حمل و نقل درست می‌کردند که خیلی هم سنگین بود. بعداً این قلعه کوچک متحرک تبدیل به راهبرد گارد رومی شد. رومیان در نظر مغول‌ها خیلی مسخره بودند. فرض می‌کردند که ما با رومیان جنگیده و به اسارت گرفته شده‌اند، برای آنها زندان لازم است. خوب این قلعه زندانشان و خودشان را تسلیم و زندانی کرده‌اند و ما هیچ نیازی به جنگ با آنها نداریم. آقا یک قفل و زنجیر بزرگ بزن درب قلعه تمام. چند تا زندانبان و نگهبان بگذارید دم درب قلعه. مبادا داخل قلعه شویدها چون داخل سلول زندانی‌شدن خطرناک است. آنها داخل سلول باشند و شما خارج سلول بمانید. راه‌های خروجی و ورودی مخفی را هم با سگ شکاری پیدا کرده و با سنگ و خاک پرکنید. سوراخ موش و مار ممنوع و بعداً بروید و محصولاتشان را درو کنید به همراه میوه‌جات، انگور، گاو و گوسفند، طیور و... رومیان حبس ابد شدند و آن‌قدر گرسنه و تشنه بمانند که جانشان در بیاید. روزه و جیره‌بندی غذا برای آنها هم فرض شده؛ ولی تخلف می‌کنند باید روزه اجباری بگیرند نه 40 روز بلکه تا پایان دوران محکومیتشان. ما هم قاضی هستیم هم اجرای احکام و هم زندانبان. پارسیان انقلابی بیایند و از ما بیاموزند که سه شغل در یک لباس چگونه ممکن و عملی است. خاک‌برسر بابک مفعول که شاگرد جنگ اینها شد جای او هم خالی. مغولان با رومیان هیچ انگیزه‌ای برای جنگ نداشتند؛ چون آنها را به دیده یک‌مشت آدم ترسو و شکست‌خورده و خود زندانی شده روانی می انگاشتند. مغولان محصولات زراعی و دامی آنها را جمع می‌کردند چون می‌دیدند که بی‌صاحب است؛ چون صاحب خودش را محبوس کرده است و به آنها نیازی ندارد. رومیان برای مقابله و مبارزه با مغولان و جلوگیری از فعل جمع‌آوری آنها از قلعه خارج شده و دیگر به قلعه باز نمی‌گشتند؛ چون مفقودالاثر می‌شدند و دیگر هیچ ردی از آنها باقی نمی‌ماند گویا به کام سیاه‌چاله افتاده‌اند.

به این خاطر خوب دانسته بودند که اگر از داخل گارد خارج شوند درست مثل این است که از آن قلعه بزرگ خارج شده‌اند و مشکل بزرگ اینکه مغول‌ها خارج قلعه و گارد با آنها درگیر می‌شدند و مغولان آنها را مسخره می‌کردند؛ یعنی اگر شما می‌خواهید داخل گارد بمانید خوب داخل قلعه می‌ماندید که بهتر بود. چرا از داخل قلعه بیرون‌آمده‌اید؟ جلوی نور آفتاب، باران، برف و... آن‌قدر زیر گارد بمانید که زیر پایتان علف و درخت سبز شود. آقا چرا گارد گرفتی بیا بیرون بجنگیم ترسو. چرا رفتی تو گارد. گارد فلان فلان شده. زیر گارد چه خبر خوش می‌گذرد. رومیان خیلی احمق بودند؛ چون بیشتر از وزن خودشان تجهیزات نظامی داشتند. هر سرباز سه برابر وزن خود را حمل می‌کرد. برج دیدبانی، ارابه و هزار چیز به‌دردنخور دیگر. ما نیزه 6 و 8 متری و سپر ضدگلوله داریم. آن‌قدر نگهدار تا عضله دستت پاره شود. اما حوصله مغولان سر می‌رفت و در نهایت اقدام به گارد شکنی می‌کردند. بعد از اینکه گاردشان باز شد تازه مجال جنگیدن با آنها را پیدا می‌کردند و مغولان آخرش نفهمیدند که رومیان اهل جنگ هستند یا دفاع و گارد گرفتن. آقا برای چه از درون قلعه خارج شدی؟ نمی‌دانی خروج غیرقانونی و فراز از زندان جرم است؟ برای اینکه مانع جمع‌آوری شما شویم. خوب بیا جلو بجنگ دیگر چرا برای خودت وسط بیابان دوباره قلعه ساختی؟ اصلاً نمی‌جنگیم می‌رویم دنبال گاو و گوسفندان شما، تا به ما برسید ما همه را برده‌ایم. مزاحم ما شدید و خواستید مانع شوید پس باید بجنگیم. شما دوباره گارد بگیرد ما رفتیم که رفتیم. سپاهی که گارد گرفت یعنی رفت داخل لاک دفاعی و در نهایت شکست می‌خورد. آن گارد برای جلوگیری از درگیری و شکست بود و نه برای پیروزی در میدان نبرد. شکستن گارد رومیان برای مغولان تفریح و سرگرمی بود. هر موقع حوصله آنها سر می‌رفت، گارد رومی می‌ترکاندند. ولی بازی خطرناکی بود و تمامی رومیان مصلوب می‌شدند و کلاغ مغزشان را می‌خورد.

مغولان صحرا و چادرنشین بودند و هر قدر که از کوهستان دور بوده و در دشت وسیع و بی‌انتها بودند، احساس امنیت بیشتری می‌کردند؛ چون علف بسیاری برای دام‌های خود داشتند. آنها بنا و قلعه و شهر نداشتند و کسی جای آنها را نمی‌دانست و در امنیت کامل بودند. آقا ما از روم آمده‌ایم نشانی این چنگیز مغول کجاست. جناب ما خودمان به دنبالش هستیم؛ ولی پیدایش نمی‌کنیم؛ ولی غافلگیر شده و سرمان خراب می‌شود. شما نشانی و شماره تماس بدهید ما او را یافته و به او اعلام می‌کنیم. او خودش به خدمت شما می‌رسد. بروید و در قلعه منتظر باشید. مغولان سبک و چالاک بودند و مایحتاج خود را به‌صورت سیار تأمین می‌کردند و اصلاً به جایی وابسته نبودند؛ چون دامدار بودند و به هر جای دنیا که می‌توانستند بروند می‌رفتند. هر کاری هم از دستشان بر می‌آمد. فرق آنها با سایرین این بود که اسلام را دین جنگ و مبارزه و جهاد یافته بودند؛ ولی اعراب و پارس قرآن را به چشم دفتر نقاشی، مشق، تفسیر، احکام، شرعیات، نجاسات، مقدسات، برتری اعراب و پارس بر اسرائیل، جروبحث با یکدیگر، جنگ سنی و شیعه، جدال با یهود و نصارا و... هزار و یک چیز دیگری می‌یافتند که برای آنها اصلاً خوش‌آیند نبود؛ چون همه چیز را تغییر داده بودند. کتاب خدا دستور و راهبرد جنگ بود آنها آن را تبدیل به کتاب گفتگوی تمدن‌ها، صلح، صفا، عشق و حال، صفا سیتی کرده بودند. کشتی کشتی کتاب و تفسیر نوشته بودند. این برای مغولان پارادوکس بود خدا می‌گوید باید بجنگید آنها جنگ را زبانی و لفظی و بقیه را کام‌جویی و لذت‌بردن از زندگانی دنیا کردند. یک دوجین کامل از نوادگان رسول کشته گرفته‌اند.

سرشان بالای نیزه برود. چنگیز خودش چندین بار تجربه صحرای کربلا را داشت و می‌توانست حسین را بهتر از هرکسی خوب احساس و درک کند؛ چون خانواده او هم به اسارت گرفته شده بودند که خودش آزاد کرد. ولی سرنوشت آنها فرق می‌کرد. چنگیز یا تموچین چندین بار از فاجعه کربلا به طور معجزه‌آسایی نجات یافت و همیشه به فکر انتقام حسین بود و بی‌نهایت سر عرب و سنی بر سرنیزه کرد تا کینه‌اش خالی شود. او یک سگ سنی کش حرفه‌ای و زبردست بود. از سربریده ترکان سنی سنگ‌فرش و هرم می‌ساخت و بسیار هم لذت می‌برد. دستور قتل اعراب و اسرائیل را بدون اطلاع به دیگران صادر کرده بود؛ ولی پارسیان روانه اسطبل و طویله می‌شدند؛ چون دستشان به خون انبیا و فرزندانشان آلوده نبود. خون‌بهای ختایی هم یک درازگوش بود نر برای مرد ماده برای زن.

چالش بزرگ این است که یک گله گورخر تازه‌مسلمان شده چگونه توانستند گارد رومی را تکه‌پاره کنند که عاقلان و دانایان پارس و عرب و مصری نتوانستند؟ این گورخرها چه ویژگی و برتری نسبت به سایر نژادها داشتند؟ اگر می توانید این چالش را حل کنید؟ آیا امروزه آدم عاقل و دانایی پیدا می‌شود که بتواند گارد رومی را درهم بشکند؟

 

 

تعریف دقیق یأجوج‌ومأجوج چیست؟


زمانی که آنها به‌طرف مردان حمله می‌کنند، این مردان بزدل به زنان و دختران خود می‌گویند که شما حس زنانه و فریب‌کارانه دارید. همان‌طور که تمامی مشکلات شخصی و خانوادگی را مثل آچارفرانسه حل کردید، برطرف‌کردن این مشکل و معضل بزرگ هم با شماست. باید به سربازان خدا نزدیک شده و پیشنهاد رابطه جنسی دهید البته به‌شرط نجات جان برادران، شوهران و پدران و... اگر توانستید این پسرها را برای احتیاط با خودتان همراه ببرید؛ چون ذات و تربیت آنها نیز همانند شماست و شاید ذائقه و مزاج سربازان خدا طور دیگری بود. به‌هرحال هر طوری که توانستید از والت و... استفاده و بهره‌برداری کنید تا جان ما محفوظ بماند. آزاد و آزاد باشید آتش‌به‌اختیار چون ما شما را هرگز بازخواست نخواهیم کرد؛ بلکه جایزه هم خواهیم داد. چیزی در مایه هند و پسرش معاویه تپل و مپل باشید.

زنان، دختران و پسران هم در جواب می‌گویند، نور الی نور شد. اصلاً نگران نبوده باشید. اولاً ما خودمان این کاره هستیم و عادت کرده و باتجربه، مأموریت را با موفقیت کامل انجام می‌دهیم. چون اصلاً ما برای محافظت از اعضا خانواده، حتماً روسپی‌گری می‌کنیم. حالا از آن خانواده چه چیزی باقی بماند زیاد مهم نیست. مهم منجی گری ماست آن هم به هر قیمت و بهایی که بوده باشد. اصلاً رسالت ائمه و انبیا منجی گری است. وقتی خبری از آنها نشد و یا اینکه برعکس عمل کردند، ما خودمان اقدام می‌کنیم؛ همان روال سابق و همیشگی در جریان است. چون قرار نیست که چیزی از ما کم شود. مگر فراموش کردید که ما برای پرداخت اقساط وام، بدهی، چک، سفته و... شما روسپی شدیم. حتی حل‌وفصل مشکلات اداری، قضایی، پارتی‌بازی و... حالا تأمین هزینه‌های خودمان بماند که شما خبر ندارید.

ثانیاً زنا و لواط را با سربازان خدا نیز تجربه می‌کنیم و لذت آن را می‌چشیم که ارگاسم با آنها چگونه است و اینکه برای روز قیامت تطهیر می‌شویم و بهانه‌ای برای بخشش پیدا می‌کنیم. خدایا اگر زنا و لواط حرام و گناه بود ما با سربازانت انجام دادیم. پس یا باید ما را ببخشی و یا اینکه آنها را نیز مجازات کنی. ما خودمان سر خدا را کلاه می‌گذاریم. سربازانش را از راه به در می‌کنیم، سپس با خود او مکر و حیله می‌کنیم. چون خدا خودش یک مرد شهوت و هوس‌ران است چه برسد به سربازانش. کتاب قرآن کلاً اروتیک است. خدا خودش برای رسول جفت‌وجور می‌کرده. لابد برای خودش هم خیر و فایده‌ای داشته. شاید این بار روح خدا نه بر عیسی بلکه بر محمد نازل شده یا حلول کرده تا ارگاسم را تجربه کند؛ چون عیسی حق نکاح نداشته.

ما در کل یک خانواده خیلی بزرگ هستیم و همگی یکجا بخشوده خواهیم شد. چون این همه کثافت‌کاری کردیم، مردان ما را بخشیده و کلی هم جایزه و پاداش دادند. چون فایده و خیرش نصیب آنها بوده. خدا هم همین‌گونه است و از ما تشکر و قدردانی خواهد کرد که به سربازان من خدمات الکترونیک جنسی دادید و آنها را برای جنگ شارژ و دلگرم کردید؛ یعنی همان‌طور که خانواده و جامعه را برای نفس‌کشیدن هدف‌مند کردید. ما هم در جواب به خدا می‌گوییم قابل شما را نداشت. آش نذری و انفاق ما هم برایت همین بود؛ چون ما به‌غیراز والت و... چیز دیگری نداشتیم حتی خود فهم و شعور و ببخش که والت و... کمی کارکرده و بیش از حد گشاد بود و ایرادهای دیگری هم داشت در نهایت به بزرگی و رحمت خودت ببخش و اینکه موفق نشدیم برای آن روز بزرگ والت و... آکبند و پلمب شده تهیه و ارائه کنیم؛ چون همگی بازرسی شده بودند تا قبل از ازدواج از اصالت کلاً اطمینان کامل حاصل کنند. به این خاطر مجبور شدیم قبل از خریدوفروش و ازدواج درب کالا را باز کنیم. یا مبادا شی قاچاق درون آن نگهداری شده باشد. ولی برگ کارانتی طلایی درونش موجود بود همچنین وارانتی و خدمات پس از فروش و نمایندگی‌های مجاز و غیرمجاز و...

خیلی خلاصه گفته باشیم عقل ما هم آن‌گونه کار می‌کرد و بیشتر از آن چاره‌ای نداشتیم؛ چون راحت‌ترین راهکار ممکن بود. قبل و در حین و بعد دانشگاه هم این‌گونه بود و برایمان سؤال بود که دانشگاه رفتنمان اصلاً برای چه بود. الان فهمیدم که برای آمادگی کامل در چنین روزگاری بود.

وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ ﴿۷۸﴾ 

قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ ﴿۷۹﴾

قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ ﴿۸۰﴾

قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ ﴿۸۱﴾

فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾ هود

پیامبر خدا از ترس و وحشت رسوایی و آبروریزی دست به این‌چنین تصمیم و کاری زده است؛ چون اصلاً نمی‌دانست که مگاگ در کنار اوست و آنهایی که در بیرون خانه هستند به‌اندازه یک پشه برای او و مگاگ اصلاً خطری ندارند. اعراب و اسرائیل و پارس اقوامی ترسو و بزدل هستند و ترسشان درست برعکس است. از خدا که باید بترسند نمی‌ترسند؛ ولی از غیر خدا که نباید بترسند، می‌ترسند. ولی آنها درست مثل گوسفند در آغل تشریف دارند و مگاگ آماده حمله است آن هم با چه راهبردهایی که آنها در واقع خودشان را زیر آتش‌گرفته و نفله و تکه‌پاره می‌کنند؛ چون راهبرد نظامی الله خوفناک است. از زمان شروع حمله ترس و وحشت دنیا را فرامی‌گیرد و تمامی تیرها به خطا می‌رود؛ چون هدف‌ها قابل‌شناسایی و رهگیری نیست که تمامی تیرها در نهایت به خودشان اصابت می‌کند.

سخن مأجوج چیست؟
وظیفه ما قتل‌عام نوع بشر است ولی می‌خواستیم خباثت خودتان قبل از مرگ را به خودتان ثابت و روشن کنیم که خودتان الان متوجه شدید که دلیل قتل‌عامتان چیست؟ پس ما سربازان خدا موجودات وحشی و بربر نیستیم؛ بلکه شما موجوداتی هستید که باید به این طرز فجیع کشته شوید. شما به دختران و زنان و پسران و کودکان خود اصلاً رحمی نکرده و آنها را قربانی نجات خود کردید. پس شاهد باشید که مغز آنها زیر سم اسبان ما له‌ولورده می‌شود. اینک تیرهای خود را پرتاب کنید. تمامی آنها به عزیزان خودتان اصابت کند و در نهایت در چنگ ما بوده یا سرتان بالای نیزه است یا مصلوب می‌شوید و یا اینکه در نهایت سلاخی خواهید؛ چون لیاقت شما هم همین بود.

تمامی مذاهب ابراهیمی سعی کردند که سایر مذاهب را به شرایطی بدتر از خودشان دچار کنند. یعنی آنها را به کثافتی به اندازند بدتر از کثافت‌کاری و نجاست خودشان. می‌دانید چرا؟
برای اینکه تنها خودشان بی‌آبرو، بی‌حیثیت، بی‌شرف، بی‌غیرت، بی‌ناموس، و هزار یک بی‌همه‌چیز دیگر نباشند. اگر بر فرض محال قیامتی هم بر پا شد، یا همگی وارد جهنم شوند و یا همگی وارد بهشت شوند. بهشت برای شما رؤیا بوده و رؤیا هم باقی خواهد ماند؛ بلکه آنچه برای شما حقیقت و واقعیت دارد جهنم است که ما آمده‌ایم شما را ببریم و وارد آن بکنیم. اگر امروز شما را سلاخی کردیم فردا نوبت عذاب‌کردن شما در جهنم است. تازه با ما آشنا شده‌اید و راه بسیار دورودراز و طولانی با یکدیگر داریم. چون تازه این اول راه آشنایی و پیش عذاب شماست. مشکل شما اینکه خطا کرده و فکر کردید که دختران و پسران خدا هستید و مذهب شما ارجحیتی به مذاهب دیگر دارد و اگر به نام مذهب خود خطا کنید یقیناً بخشوده خواهید شد. مذهبی که در آن خطا شد هیچ فرقی با سایر مذاهب خطاکار ندارد. همان‌طور که شکسته‌شدن پاسگان رومیان را در نبرد قرقیسیا نشان دادیم هرچه گارد و گارد ریل است جلوی دیدگان همه برچینیم. شما خودتان را به گارد ریل کوبیده و روانه قبرستان می‌شوید بدون اینکه جراحتی برداریم تمامی گارد ها را در هم می‌کوبیم و عبور می‌کنیم.

 

عمل جفت‌گیری در پرندگان دارای مراحل زیر است:

  الف) ورود پرنده نر:

معمولاً در فصل جفت‌گیری در اکثر گونه‌ها، پرنده نر زودتر از پرنده ماده به منطقه اصلی وارد می‌شود و اگر به‌صورت دسته‌جمعی رسیده باشند، مدتی به‌صورت جمعی زیست می‌کنند، سپس پراکنده می‌شوند و در ناحیه‌ای مخصوص استقرار می‌یابند. در بعضی از گونه‌ها، نر و ماده هم‌زمان به منطقه وارد شده، نرها بلافاصله به انتخاب منطقه و استقرار در آنجا می‌پردازند.

  ب) انتخاب قلمرو:

 وقتی که پرنده نر به یک ناحیه وارد شد، منطقه‌ای را به‌عنوان قلمرو خود اختیار کرده، از ورود نرهای دیگر به این منطقه جلوگیری می‌کند. اقدام به این عمل به دلیل تأمین غذا و جلوگیری از تجاوز نرهای دیگر به جفت منتخب انجام می‌گیرد.

  ج) ورود پرنده ماده:

 ماده‌ها نیز مانند نرها ممکن است به‌صورت انفرادی یا دسته‌جمعی به منطقه وارد شوند، در این صورت گاهی مدت کوتاهی دور از نرها به سر برده، سپس به منطقه‌ای که نرها ناحیه‌گیری کرده‌اند، وارد و عمل جفت‌گیری انجام می‌گردد. اگر جنس نر هنرنمایی خوب و به موقعی داشته باشد و البته خوش‌شانس نیز باشد ماده‌ای وارد قلمروی او شده و با وی می‌ماند. از زمان حضور ماده تا زمان آشیانه‌سازی و تخم‌گذاری رفتار جالبی در پرندگان دیده می‌شود که به آن رفتار معاشقه (courtship display) می‌گویند. در ابتدا پرنده نر برای ماده هدیه‌هایی می‌آورد که معمولاً غذای آنها است، گرفتن هدیه از سوی ماده بدین معناست که او پذیرفته است تا با این نر ازدواج کند.

معمولاً عمل جفت‌گیری در همان روزهای اول انجام می‌شود، ولی گاهی مشاهده شده این عمل تا ایجاد شرایط مطلوب توسط پرنده ماده به‌تعویق‌افتاده که این عمل ممکن است تا چندین روز ادامه یابد.

یعنی پرنده نر با آوازخوانی و انجام حرکات نمایشی سعی در جلب‌توجه نوع ماده را دارد. همین رفتار در انسان‌ها نیز مشاهده می‌شود؛ یعنی نوع نر انسان با موسیقی و آواز و حرکت‌های نمایشی منحله آکروبات، رقص، تئاتر و سینما و... قصد دارد تا نظر نوع ماده انسان را به خود جلب کند و نوع ماده در اکثر موارد واکنش بسیار زیاد و مهمی هم از خود نشان می‌دهد. ولی جای شگفتی دارد که در میان تمامی جانوران روی زمین، نوع ماده انسان نیز برای جلب‌توجه نوع نر اقدام به نواختن موسیقی، آواز، حرکت‌های نمایشی من‌جمله آکروبات، رقص، تئاتر و سینما و... می‌کند که انسان را از سایر گونه حیوانات متمایز می‌کند. که همگی مربوط به یک دیتابیس قدیمی و کهنه می‌شوند.

 

 

محمدرضا طباطبايی ۱۴۰۲/۰۶/۱۲

http://www.ki2100.com